اختر کیانوری
اختر کیانوری | |
---|---|
درگذشت | ۱۹۹۳ میلادی لایپزیک |
آرامگاه | قبرستان جنوبی "اهل" |
محل زندگی | نور و تهران (ایران) باکو و مسکو (اتحاد جماهیر شوروی) لایپزیک(آلمان دمکراتیک) |
ملیت | ایرانی |
پیشه | پزشک و جراح |
لقب | اختر کیانوری کامبخش , اسم مستعار اختر قنبری |
مکتب | اومانیست، مبارز حقوق زنان |
همسر | عبدالصمد کامبخش (شاهزاده عبدالصمد عدل قاجار) |
والدین | شیخ مهدی نوری، زهرا سلطانی نوری |
جایزهها | مدال طلای شاگرد اول اولین دوره پزشکی بانوان دانشگاه تهران{ از دست محمد رضا شاه پهلوی دو مدال برنز و نقره خدمات پزشکی آلمان دمکراتیک |
دکتر اختر کیانوری[۱] پزشک و جراح بیمارستان دانشگاه لایپزیگ[۲] همسر دکتر عبدالصمد کامبخش، به عنوان شاگرد اول اولین دوره ۹ نفره پزشکی بانوان ایران در دانشگاه تهران بعنوان اولین پزشک زن در ایران مدرک و مدال طلای دوره را از محمد رضا شاه پهلوی دریافت کرد،[۳][۴]. وی از بنیانگذاران جمعیت نسوان وطنخواه، تشکیلات دموکراتیک زنان ایران، جمعیت حمایت از کودک و شورای مادران و نماینده ایران در فدراسیون دموکراتیک بینالمللی زنان بودref>مقاله سودای حزب پدر خوانده برای فریب اقشار گوناگون, روزنامه جوان</ref>.
دکتر اختر کیانوری اولین راننده زن در ایران، اولین ویولن نواز زن در ایران، اولین استاد پزشکی و جراحی زن ایرانی دز دانشگاهای غرب، دارای دو مدال به خاطر ۲۵ سال خدمات پزشکی از المان دموکراتیک بود.
دکتر اختر کیانوری [۵] (متولد ۱۲۹۴ در بلده در شهرستان نور، مازندران-۱۳۷۲ در لایپزیگ). والدینش مهدی نوری (روحانی)[۶] و زهرا سلطانی نوری[۷] بودند. او نوهٔ پسری شیخ فضلالله نوری و دختر میرزا حسین نوری بود. در سال ۱۳۰۴ با عبدالصمد کامبخش ازدواج کرد. وی خواهر بزرگتر نورالدین کیانوری و به خاطر هوش و توانایی یادگیری فوق العاده در یادگیری زبان فرانسه در خردسالی نوه مورد علاقه پدربزرگش شیخ فضلالله نوری بود.
زندگی شخصی[ویرایش]
اختر کیانوری از بنیانگذاران جمعیت بیداری زنان ایران[۸] و اولین زن ایرانی بو که در مسکو بعد از انقلاب ۱۹۱۷ تحصیل کرد. وی در تئاتر «دختر قربانی» در سال ۱۳۰۵ شرکت داشت. یک سال پیش از این تاریخ، در سال ۱۳۰۴ با عبدالصمد کامبخش ازدواج کرد. در سال ۱۳۰۷ با وی به همراه همسرش برای تحصیل به روسیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رفت و در آنجا زبان روسی و در ادامه ۳ سال قابلگی آموخت. در سال ۱۳۱۱ بهمراه همسرش به ایران بازگشت. چند سالی به شغل قابلگی پرداخت. در سال ۱۳۱۶ که همسرش بازداشت شد و به زندان افتاد. اختر کیانوری همراه خواهرش ربابه کیانوری و فرخرو پارسا جزو اولین گروه زنان دانشجو دانشکدهی پزشکی دانشگاه تهران و با عنوان شاگرد اول در زمرهی نخستین زنان پزشک فارغالتحصیل دانشگاه تهران قرار گرفت. او سالها در کنار تحصیل به فعالیت اجتماعی و به عنوان قابله سپس پزشک و جراح در ایران مشغول به کار بود. وی اولین راننده اتومبیل و نوازنده ویولن زن در ایران بود. اختر کیانوری سالها در دبیرستان نوربخش تهران که دبیرستانی دخترانه به مدیریت فرخرو پارسا (همکلاسی وی از دوران تحصیل پزشکی در دانشگاه تهران) بصورت خیریه تدریس می کرد.[۹]
پس از خلعید از رضاشاه و پایان اختناق رضاشاهی به حزب تودهی ایران پیوست. در تأسیس تشکیلات زنان حزب توده، نقش مؤثری ایفا کرد. در سال ۱۳۲۷ پس از ترور نافرجام محمدرضاشاه، همراه با بخش بزرگی از رهبران حزب توده بازداشت شد و به زندان افتاد. اما پس از چند ماهی آزاد شد و خیلی زود به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مهاجرت کرد و به همسرش که دوسالی بود در مسکو میزیست، پیوست. اختر کامبخش، پس از چندی به آلمان شرقی رفت و فعالیت پزشکی خود را در بیمارستان دانشگاه لایپزیگ از سرگرفت . در تمام سالهای طولانی مهاجرت، از فعالیت در هیئتهای مختلف زنان و در کنگرهها و همایشهای گوناگون بینالمللی مشارکت داشت. او به زبانهای آلمانی ،روسی و فرانسه تسلط کامل داشت.[۱۰][۱۱]
اختر کیانوری امانت دار برجسته ای بود و بر اساس همین خصلت بندرت درباره آنچه از عبدالصمد کامبخش مستقیم و یا از سر تصادف شنیده بود، دهان گشود. او فقط یک بار در این سالهای آخر حیاتش از قول کامبخش گفت: "... مناسبات غلط، همیشه به حزب ما لطمه زد، از کمینترن به بعد، ما از این مناسبات چوب خوردیم.[۱۲]
اقامت در لایپزیک[ویرایش]
(برخی نقل قول ها از وی)
وقتی ما آمدیم لایپزیک، جنگ از این شهر یک ویرانه باقی گذاشته بود. آلمان ها، در آن دوران بسیار سخت که اغلب چند خانواده را در یک آپارتمان جای داده بودند، این آپارتمان را دراختیار من و کامبخش گذاشتند. ساختمان بر اثر بمباران ها کمی کج شده بود و تا سالها بعد که نوبت تعمیر به این منطقه رسید؛ ساختمان ما مثل منارجنبان اصفهان کج بود! به طبری هم چند بلوک آنطرف تر یک آپارتمانی داده بودند که برایش بسیار کوچک بود، چون در طول روز همیشه دیدار کننده داشت و البته انبوهی هم کتاب که جا نداشت آنها را بچیند. بالاخره رفقای آلمانی یک انبار کوچک زیر سقف را که بالای آپارتمان طبری بود کمی تعمیر کردند و برای رفع این مشکل در اختیار او گذاشتند و او توانست لااقل به کتابهایش یک سر و سامانی بدهد و جائی برای نفس کشیدن خودش و مهمانهای روازنه اش باز کند. بعدها به مهدی کیهان هم همین نزدیکی ها یک آپارتمان دادند و آنطرف تر به پورهرمزان و ملکه محمدی.[۱۳]
همسر گلاویژ، خانواده مهدی کیهان، و چند آشنای باقی مانده از مهاجرت تلخ سالهای پس از کودتای 28 مرداد، که همسایه های دوران مهاجرت او بودند، گهگاه تلفنی حال و روزش را جویا می شدند، و یکی از مهاجرین قدیمی آذربایجانی، که خانه اش فاصله چندانی با خانه او نداشت، گاه سری می زد و خریدی برایش میکرد.[۱۴]
نمونه ها از میان نامه های دکتر اختر کیانوری[ویرایش]
از نامه آبان ۱۳۶۶: "..."...بیچاره آذر شوهرش (احسان طبری) را دائم از این محل به آن محل می برند. گاهی کرج، گاهی تهران، گاهی بیمارستان. هر دو هفته و یا یک ماهی است که چشم بسته نزد "پرویز" (اسم احسان طبری در خانه) می برند و البته حال شوهر چندان رضایت بخش نیست خود آذر نیز بی نهایت در بدبختی به سر می برد و برای زندگی روزمره بافندگی میکند. چند روز پیش "آذین" [فرزند (احسان طبری)] تلفن زد . از حال مادرش پرسیدم. گفت مادرش مریض شده و پزشک پس از تجزیه آزمایش خون به او گفته است که به دیابت مبتلا شده است. نمیدانم بیچاره با وضع سخت دوا و دکتر و غذا و بی پولی چه می کند؟..."[۱۵]
از نامه سال ۱۳۶۷: "...آذر که در خانه تنها بود، حالش به هم میخورد و بیهوش میشود. او را به بیمارستان می برند. تشخیص دادند که سرطان ریه است. در مهاجرت همه کس و همه چیزِ من بود. چقدر مایه تاسف و تالّم است که انسانی به این شریفی و فداکاری و از خودگذشتگی و بسیار فهمیده و باهوش و با استعداد و با ایمان در راهش بود)، اکنون به این روز بیفتد. اگر او نبود، پرویز [۱۶] به هیچ وجه نمی توانست به این درجه از دانش برسد. همه بار زندگیِ سختِ مهاجرت، آن هم بعد از جنگ جهانی دوم بر دوش مقاوم و با محبت او بود. حالا هر هفته یا دو هفته (احسان طبری) را میآورند به دیدن او. البته از اتوبوس تا توی اتاقِ آذر کولش می کنند چون راه نمیتواند برود. موقعی که به او بیماری "آذر" را اطلاع داده بودند، زار زار گریسته بود..."[۱۷]
از نامه ۷ تیر ۱۳۶۷: "...آذرِ عزیزِ من پس از یک دورهٔ کوتاهِ بیماری ما را وداع کرد. گویا همانطور که در حال بیهوشی بود در گذشته است چون سرطان به مغزش سرایت کرده است..."[۱۸]
از نامه ۲۹ تیر ۱۳۶۷: "...باورم نمیشود که آن زن شجاع و مهربان و پاک و بی آلایش به این زودی ما را ترک کرده است. بیچاره از زندگی جز زجر و بدبختی چیزی ندید. کودکی را در یتیمی و دربدری به سر برد و در نوجوانی گرچه خواستگارهای ثروتمند داشت، طبریِ جوانِ تهیدست را که با مادرش در یک اتاق کرایه ای به سر میبرد انتخاب کرد و در راهی که او طی میکرد شریک شد و از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزید. حتی در مهاجرت که امکان تحصیل برایش موجود و استعداد هم داشت، برای خاطر شوهر و بچه هایش امتناع ورزید و راه را برای شوهرش باز کرد تا به درجاتِ علمیِ بالا برسد. گرچه جز حقوق "پرویز" (اسم احسان طبری در خانه) عایدی دیگری نداشت، ولی همیشه با روی خندان از دوستان و رفقای شوهر به استقبال میکرد و همیشه دور میز شام و ناهارش یکی دو نفر نشسته و بحث میکردند. به همین دلیل همیشه مقروض بود و به قول معروف صورتش را با سیلی سرخ نگه می داشت. آن هم سال های آخر عمرش که در بدر و بی خانمان و سرگردان در منازل این و آن به سر میبرد. دلم برای طبری بیچاره می سوزد میدانم بسیار رنج می کشد. او را برای سوم و هفتم و چهلم عزاداری به محل اعزام آورده بودند و چند ساعتی هر دفعه بین عزاداران بود. او در زندگی روزمره به کلی عاجز است و هیچ کاری حتی درست کردن یک چای از دستش بر نمیآید و دنبال پول درآوردن هم نیست و یک پول سیاه هم در زندگی ندارد واقعاً بیچاره شده است..."[۱۹]
«از دوستت اخگر (رفعت محمدزاده کؤچری) پرسیده بودی. او از ایران با رفیقش [قبادی] از سرحد خراسان گذشت و پس از حبس شدن در سرحد شوروی و نجات از آنجا، او را فرستادند به شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان، آنجا آنها را خیلی بد پذیرایی کردند، منزل ندادند، و مدتی شبها در روی نیمکت باغ عمومی میخوابیدند. بعد از مدتی (نمیدانم چهقدر) به آنها منزل دادند. کار نداشت. بعد گویا به مدرسهی حزبی [محلی] گذاشتند. ولی [مشکلات رفیقش قبادی] تأثیر در سرنوشتش داشت [...] با اقدامات کسان نیکخواه اخگر را [از قبادی جدا کردند] و به مسکو منتقل کردند. آنجا چه میکرد، نمیدانم[...]».[۲۰]
اختر کیانوری به نقل از ساواک[۲۱][ویرایش]
در تیرماه سال ۱۳۲۲ تشکیلات دموکراتیک زنان ایران وابسته به حزب توده راهاندازی شد. در همین سال تشکیلات دیگری به نام جامعه زنان ایران برای ساماندهی هواداران حزب تأسیس شد. در سال ۱۳۲۸ این دو تشکل جای خود را به تشکیلات دموکراتیک زنان ایران دادند. ظاهراً مریم فیروز-قاجار، همسر نورالدین کیانوری دبیر این تشکیلات بود. اعضای سازمان و تشکیلات زنان حزب توده اغلب از فعالان جمعیت نسوان وطنخواه وابسته به حزب سوسیالیست بودند که در اواخر عصر قاجار راهاندازی شده بود. برخی از چهرههای شاخص این تشکیلات عبارت بودند از: مریم فیروز-قاجار همسر نورالدین کیانوری، اختر کیانوری خواهر نورالدین کیانوری و همسر عبدالصمد کامبخش-عدل قاجار، زهرا اسکندری (بیات) خواهر سلیمان اسکندری-میرزای قاجار، خدیجه کشاورز همسر فریدون کشاورز، بدرالملوک علوی خواهر بزرگ علوی، لرتا هایراپتیان همسر عبدالحسین نوشین، صدیقه امیرخیزی همسر علی امیرخیزی، عالیه شرمینی [۲۲]، هما هوشمند راد، شاه زنان علوی-وزیری[۲۳]. در این سال تشکلهای جمعیت حمایت از کودک و شورای مادران هم به وجود آمدند.
وفات[ویرایش]
وی پس از مرگ همسرش و ۲۵ سال خدمت در بیمارستان دانشگاه لایپزیک در سالهای واپسین زندگی در بیپیوند با جامعهی حزبی زندگی کرد. اختر کامبخش در بهمن سال ۱۳۷۱/ ۱۹۹۳ در لایپزیک آلمان دیده بر جهان فروبست.
منابع[ویرایش]
- ↑ اسم ثبت شده در شناسنامه و پاسپورت ایرانی
- ↑ مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Universitätsklinikum Leipzig». در دانشنامهٔ ویکیپدیای de، بازبینیشده در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴.
- ↑ نمایش اطلاعات دکتر هایده مالک بازگشت به لیست مشاهیر _ گالری عکس دکتر هایده مالک - دانشکده علوم پزشکی ایران موزه تاریخ پزشکی ایران
- ↑ اولین زنان فارغالتحصیل پزشکی دانشگاه تهران, بدست پزشكان گيل • ۴ مهر ۱۳۹۷ • دسته: تاريخ پزشکی٬ تیتر اول, دکتر بهمن مشفقی
- ↑ اسم ثبت شده در شناسنامه و پاسپورت ایرانی
- ↑ اسم میرزا مهدی نوری در شناسنامه
- ↑ زهرا خانم (اسم در شناسنامه) سلطانی نوری فرزند میرزا محمد حسن سلطانی نوری نوهٔ کاظم سلطان نوری
- ↑ آزادی زنان ايرانى همايش کانون بانوان ۱۳۱۴ text+image of -Akhtar kianour - Liberation of Iranian Women 1936 همايش کانون بانوان ۱۳۱۵ آزادی..., عکس در سال ۱۳۱۴ خورشيدِی در محل کانون بانوان ايران نزديکی ميدان حسن آباد تهران برداشته شده است.
- ↑ یادمانده های علی خدائی- 84 دیدارهائی که با دکتر اختر کامبخش در چکسلواکی و لایپزیک داشتم!
- ↑ همان.
- ↑ در سال 1327ش مریم فیروز، ھما ھوشمند راد، دکتر اختر کیانوري و اعظم صارمي براي شرکت در کنگره زنان عازم مجارستانشدند. ١۶:١٢ - ١٣٩٢ شھريور ١٠ :تاریخ ١٢٧۴۴ :خبر کد شاهزاده خانم سرخ
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ تارنمای «به پيش» در خدمت به برگزاری کنگره مشترک سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) , به یاد آذر بی نیاز - طبری, یکشنبه, اوت 25, 2019 - 21:36
- ↑ اسم احسان طبری در خانه
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ شیوا فرهمند راد از هنگامی که در مینسک (پایتخت بلاروس) بهسر میبردم با زندهیاد اختر کیانوری (۱۹۰۷-۱۹۹۳) (۱۲۸۶-۱۳۷۲)، که در لایپزیگ میزیست، نامهنگاری میکردم. هنگام نوشتن «با گامهای فاجعه» چند و چون زندگانی رفعت محمدزاده را در مهاجرت از او پرسیدم. خانم کیانوری در نامهای بدون تاریخ (مارس یا آوریل ۱۹۸۶) نوشت.
- ↑ مقاله سودای حزب پدر خوانده برای فریب اقشار گوناگون, روزنامه جوان
- ↑ مادر نادر شرمینی
- ↑ شاه زنان علوی همسر على اصغر وزيرى و مادر شیده، روشن، منوچهر، فریده، و پروانه وزیری
*گفتگو با تاریخ، نورالدین کیانوری، ۱۳۷۶
This article "اختر کیانوری" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:اختر کیانوری. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.