اشکالات ماتریالیسم تاریخی
این مقاله، اشکالات ماتریالیسم تاریخی، اخیراً بهواسطهٔ فرایند ایجاد مقاله ایجاد شدهاست. بازبینیکننده در حال بستن درخواست است و این برچسب احتمالاً بهزودی برداشته میشود.
ابزارهای بازبینی: پیشبارگیری بحث اعلان به نگارنده |
خطای اسکریپتی: پودمان «AfC submission catcheck» وجود ندارد.
مکتب ماتریالیسم تاریخی یکی از ارکان مارکسیسم است.
بنیانگذار آن را مارکس میدانند. مارکس، ماتریالیسم تاریخی را یک نظام ساختاری مبتنی بر اصالت و اولویت اقتصاد و جبریت ابزار تولید می¬داند. به طور کلی دیدگاه ماتریالیسم تاریخی برابر با مادیت تاریخ است. یعنی تاریخ، هویت و ماهیت اقتصادی دارد، و اقتصاد عامل موثر و زیر¬بنایی بر دیگر شوؤن جامعه و زندگی انسان دارد. این دیدگاه بر پنج اصل مبتنی است. یک: تقدم ماده بر روح. دو: اولویت و تقدم نیازهای مادی بر نیازهای معنوی. سه: اصل تقدم کار بر اندیشه. چهار: تقدم وجود اجتماعی انسان بر وجود فردی او. پنج: تقدم جنبه مادی جامعه بر جنبههای معنوی آن. اندیشمندان و متفکران اسلامی
اشکالات و ایرادات اساسی بر این مکتب وارد دانسته اند، از جمله اندیشمند معاصر مرتضی مطهری درکتاب خود، به طور تفصیلی به این دیدگاه پرداخته است و ضمن اشاره به مبانی این مکتب، انتقادات مستدل بر رد مبانی حاکم بر ماتریالیسم تاریخی بیان داشته اند. این انتقادات و اشکالات اینگونه است: 1-عدم ارائه استدلال و دلیل محکمه پسند مرتضی مطهری معتقد است اولین نقدی که بر مکتب ماتریالیسم تاریخی وارد است اینکه این دیدگاه صرفا یک تئوری بدون پشتوانه دلیل و استدلال منطقی است. زیرا هر نظریه فلسفی و تاریخی یا باید بر تجربه تاریخی واقعیتهای عینی زمان خودش مبتنی باشد تا به دورههای دیگر تعمیم داده شود. یا اینکه آن نظریه به شیوه قیاسی و استدلال منطقی، براساس یک سلسله اصول علمی، منطقی و فلسفی ثابت از پیش پذیرفته شده، به اثبات رسیده باشد. این نظریه ماتریالیسم تاریخی بر هیچ یک از روشهای نامبرده، استوار نیست و اساسا مورد قبول نخواهد بود. 2-تجدید نظر در آراء تئوریسین آن مارکس به عنوان تئورسین مکتب ماتریالیسم تاریخی، در برهه¬ای از زمان بنیاداقتصادی را زیربنا و سایر بنیادها را روبنا میداند و معتقد است تاثیر و وابستگی این دو، نسبت به هم یک طرفه است. یعنی عوامل اقتصادی، عوامل تاثیر کننده هستند و سایر شئوون اجتماعی متاثر شونده. عوامل اقتصادی کاملا مستقلاند ولی عوامل دیگر کاملا وابسته هستند. اما مارکس بعدها در برخی از دیدگاه¬های خود مساله تاثیر متقابل بر اساس منطق دیالکتیک را مطرح میکند که بر مبنای آن، نوعی تجدیدنظر و عدول از مادیت مطلق تاریخ را میرساند. براساس اصل متقابل، رابطه علیت را نباید یک طرفه تلقی کرد بلکه نوعی همبستگی و تاثیر متقابل میان اجزای طبیعت و میان همه اجزای جامعه دانست. براساس منطق اصل تاثیر متقابل، طرح اولویت و تقدم و زیربنا بودن اقتصاد وی بیمعنی خواهد بود. باز مارکس در برخی بیانات خود که در کتاب سرمایه و انتقاد بر علم اقتصاد اشاره شده است، معتقد است:که روبناها با وجود اولویت زیربنا، نسبت به آنها «نقش اصلی» را در جامعه بازی میکنند. مرتضی مطهری معتقد است اگر عوامل به اصطلاح روبنایی در بسیاری از حالات به طور جدی شکل پیکارهای تاریخی را تعیین می کنند، پس نقش تعیین کنندگی در انحصار فقط عوامل اقتصادی نیست و به عنوان ضرورت پذیرفتنی نخواهد بود. بعدها افرادی مثل مائو، تجدیدنظر در مفهوم ماتریالیسم تاریخی و زیربنا بودن اقتصاد را بنا به ضرورت اوضاع چین و برای توجیه نقشی که عملا انقلاب چین و رهبری خودش ایفا کرده است، به جایی رسانده که دیگر باید گفت از ماتریالیسم تاریخی و مفهوم زیربنا بودن اقتصاد و نتیجتاً از سوسیالیسم علمی که بر ماتریالیسم تاریخی مبتنی است، چیزی جز لفظ و بازی با کلمات نداشته است. مائو با مطرح کردن مساله جا¬به¬جا شدن جهت عمده تضادها، عملا با انقلاب کشاورزی خود، رژیم فئودالیسم کهنه چین را دگرگون کرده و رژیم سوسیالیسم را به جای آن نشانده است. در حالیکه بر اساس اصول ماتریالیسم تاریخی و سوسیالیسم علمی، جامعهای نمیتواند بدون عبور از مراحل منظم متوالی به مرحله نهایی برسد. در نتیجه عملاً دیدگاه مارکسیسم را نقض میکند. 3-عدم تطبیق پایگاه طبقاتی با پایگاه ایدئولوژیک برطبق اصل ماتریالیسم تاریخی در هر دوره تاریخی روبنا (آگاهیها، مذهب و حقوق) بر زیربنا (ابزار تولید و روابط اقتصادی) نمیتواند پیشی و سبقت بگیرد. آگاهیهای هر دوره و عصری جبراَ وابسته به همان عصر و زمان خودش است و با گذشت آن دوره و عصر کهنه و منسوخ میگردد، و امکان ندارد با مقتضیات عصر دیگر تطبیق داشته باشد. مرتضی مطهری معتقد است که گذر زمان و تجربیات و پیشرفتهای بشری، خلاف آن را اثبات کرده است. چه بسیار اندیشهها، آگاهیها، ادیان و مذاهب پدید آمدهاند که از عصر و دوره و طبقه خود پیشی گرفتهاند با اینکه آن عصر و طبقه از میان رفته است. ولی خود آن اندیشهها و آگاهیها همچنان بر فراز تاریخ بشریت میدرخشند. گفتار مارکس در این رابطه، در کتاب معروف ایدئولوژی آلمانی، میتواند درستی این مطلب را تایید نماید. 4-بطلان تطابق جبری زیر¬بنا بر روبنا طبق نظریه ماتریالیسم تاریخی که همواره نوعی تطابق بین روبنا (نظامهای سیاسی، اجتماعی و حقوقی) و زیربنا (نظام اقتصادی) وجود دارد. تا آنجا که با شناخت روبنا میتوان زیربنا شناخت. همچنان که با شناخت زیربنا، روبنا نیز شناخته میگردد، و هرگاه زیربنا دگرگون شود جبراً تعادل اجتماعی بهم میخورد و بحران شکل میگیرد و روبنا متقابلا با سرعتی کم و بیش ویران میگردد. تا زیربنا به حالت اول باقی باشد روبنا نیز جبراً ثابت و باقی خواهد بود. مرتضی مطهری معتقد است: حوادث تاریخی معاصر و پیشرفتهای عظیم صنعتی که در کشورهای توسعه یافته رخ داده است، عملا خلاف این مطلب را ثابت میکند. امروزه کشورهایی مشاهده میشود که از نظر زیربنا همسان و مشابه یکدیگرند اما از نظر روبنا با یکدیگر تفاوت دارند. نظیر آمریکا و ژاپن که دارای نظام¬اقتصادی یکسانیاند. ولی با نظامهای سیاسی، حقوقی، مذهب، آداب و هنر متفاوت هستند. در مقابل کشورهایی هستند با روبناهای متشابه ولی با وضع اقتصادی کاملا متفاوت. همه اینها گواه این مطلب است که اصل «تطابق ضروری زیربنا با روبنا» آنچنان که ماتریالیسم تاریخی معتقد است، اساسی و مهم نیست بلکه یک بطلان بیش نیست.
This article "اشکالات ماتریالیسم تاریخی" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:اشکالات ماتریالیسم تاریخی. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.