You can edit almost every page by Creating an account. Otherwise, see the FAQ.

Last Sentinel

از EverybodyWiki Bios & Wiki
پرش به:ناوبری، جستجو

چهار سرباز در سال 2063 در یک پایگاه نظامی در وسط دریا خدمت میکنند. خدمه منتظر یک تیم پشتیبانی امدادی هستند که قرار بود  سه ماه قبل برای بردن انها برسند چراکه مدت خدمت دو ساله انها در این پایگاه تمام شده است و منتظر رسیدن نیروهای جدید و ترک این محل هستند. جهان همانطور که می شناسیم در اثر بحران آب و هوا و بالا آمدن سطح آب دریاها ویران شده است. تنها دو قاره باقی مانده اند و آنها در حال جنگ هستند و این پایگاه در میان این دو قاره و در مسیر تنها راه عبوری بین دو قاره است و سربازان وظیفه دارند تا در صورت دیدن نیروهای مقابل با یک سلاح شیمیایی خطرناک نیروهای دشمن که مردمان قاره مقابل هستند را سرنگون کنند تا دستشان به مردم قاره خود برای غارت نرسد. سربازان تمام وقت خود را در انتظار رسیدن دشمن یا امداد می گذرانند. هر روز یک پیام از طریق کد مورس از طریق یک دستگاه رادیویی ارسال می شو[۱]د. به زودی متوجه می‌شویم که گروهبان هندریخ بسیار خشن است و سربازان زیر دست او چندان خوشحال نیستند. به دلیل تغییرات آب و هوایی مدام طوفان های سهمگینی میاید که طول دوره رسیدن این طوفان ها هر بار زودتر از قبل است .

طوفانی در راه است و سالی و کسیدی سرجوخه و خصوصی در حال تلاش برای گرفتن ماهی در تور هستند. آنها از دیدن ماهی بسیار خوشحال هستند، اما طوفان زود می آید و قبل از اینکه بتوانند ماهی را نجات دهند، تور دوباره به اقیانوس می افتد. سالی به عقب می‌ماند تا آن را نجات دهد، اما کیسی به سمت امن می‌رود. تور را قلاب می کند، اما در آخرین لحظه، ماهی ها گم می شوند.

روز بعد، سرباز بینز، مهندس خدمه، به شدت از گم شدن ماهی عصبانی است. طوفان ها یک اتفاق تکراری هستند و به نظر می رسد که طوفان های بعدی زودتر از طوفان های قبلی خواهد آمد. سالی سرگرم کننده ترین است. او غذا می پزد و ارتباطات را مدیریت می کند. همان طور که می دانیم، گروهبان همیشه در خطر است. بینز یک مهندس عالی است، اما نیاز دارد که همه چیز درست اتفاق بیفتد، در غیر این صورت او بی تاب است. کسیدی آرام گروه است و همه آنها را کنار هم نگه می دارد. یک بمب در پایگاه وجود دارد که می تواند هر لحظه توسط گروهبان منفجر شود، اما یک کلید با او و یکی با کسیدی است. به زودی یک کشتی کوچک روی رادار ظاهر می شود و سالی از همه خوشحال است و خیال می کند که آرامش آنهاست. طبق پروتکل، تیم باید توپخانه خود را به سمت هر کشتی که در حال نزدیک شدن است، در صورت عدم برقراری ارتباط، هدف قرار دهد.

سالی برای بررسی کشتی فرستاده می شود در حالی که بقیه منتظر هستند. سالی آنجا را خالی می بیند و مقداری غذا و لوازم می بیند. او می نشیند تا مقداری شکلات بخورد، و در آن زمان، گروهبان قبلاً بمبی را که با اسم رمز "مارتا" نامگذاری شده است فعال کرده است تا به سمت کشتی هدایت شود. سالی به سختی به موقع پاسخ داد و گفت که کشتی خالی است و "مارتا" خاموش شد. سالی و کسیدی در یک رابطه هستند، و در حالی که بینز و سرجنت به کشتی نگاه می کنند، مدتی برای تنهایی دارند (راهی برای پایان دادن به زمان پخش فیلم). کاپیتان می گوید که آنها باید کشتی را خراب کنند و تمام قطعات او را قبل از وقوع طوفان بعدی ببرند، اما بینز و سالی تصمیم گرفته اند که زمان آن رسیده است که پست های خود را ترک کنند و به خانه بروند. ناگهان، آنها علیه Seargent متحد می شوند. کسیدی همیشه به عکسی نگاه می کند که شبیه خانواده اش است - یک زن و شوهر و دو فرزندشان زیر باران با چتر. گروهبان اجازه خروج خدمه را نمی دهد، بنابراین همه آنها شروع به مبارزه می کنند. سالی و بینز تصمیم خود را گرفته اند، اما کسیدی کسی است که می تواند نظر گروهبان را تغییر دهد.

او می گوید بعد از مدتی دو نفر می روند و دو نفر باز می مانند. سالی از این احتمال عصبانی است زیرا کسیدی داوطلب شده است که بماند. او به او می گوید که بدون او نمی رود، بنابراین یا او به جای او می رود یا هر دو می مانند. او به او می گوید که او را دوست ندارد و به او می گوید که برود. سالی بسته بندی می کند و گروهبان به سوال او در مورد قاره دیگر پاسخ می دهد. او می گوید که آنها هم مانند مردم خودشان هستند، مانند آنها می خورند، می نوشند، دفع می کنند و زندگی می کنند. تنها تفاوت این است که مردم قاره دیگر به دنبال آنها هستند. سالی می‌داند که گروهبان مرد خوبی است، اما او بیش از حد مشغول نگرانی در مورد پروتکل است. درست زمانی که ممکن است همه چیز رو به جلو باشد، به سرعت به سمت تاریکی می روند. زنگ خطر به صدا در می آید و کشتی در حال نزدیک شدن به پایگاه است.

گروهبان از بینز می خواهد که توپخانه را برای شلیک به سمت آن آماده کند، اما درست زمانی که آنها می خواهند، سالی و کسیدی متوجه می شوند که کشتی پیدا شده آنهاست که شناور شده است. بینز از گروهبان نافرمانی می کند و او به گوش او شلیک می کند. سالی از این مصیبت می ترسد و به جای آن توپخانه را شلیک می کند و کشتی را نابود می کند. بینز پس از اصابت گلوله به گوش، کاملاً سرگردان است و قبل از اینکه گروهبان بتواند به او شلیک کند، کسیدی به سر گروهبان ضربه می زند. آنها او را در اتاقی قرار دادند و در آن را قفل کردند، و بینز را رها کردند که در اطراف سرگردان باشد و سعی کند او را باز کند. بینز می خواهد مرد را بکشد، اما سالی او را از انجام هر کار خشن باز می دارد. اوضاع با Baine بدتر می شود، که شروع به نوشیدن زیاد می کند و مهندسی را متوقف می کند، و گروهبان به سالی می گوید که باید او را بیرون بیاورد زیرا آن کشتی ممکن است یک کشتی دشمن باشد. سه ماه قبل رسیده بود و مسیرش را عوض کرده بود و همین باعث نگرانی گروهبان شده بود و این یکی از رفقای آنها بود که ممکن بود خدمه را بکشد. سالی او را باور نمی کند و می رود.

بینز پس از اینکه کسیدی را در حالت مستی به شدت تحت فشار قرار داد، کلیدها را از او می‌دزدد. تا زمانی که سالی می رسد، او در حال قرار دادن کلیدها برای پرتاب مارتا است. سالی همسرش لیز را به او یادآوری می کند و بینز را متقاعد می کند که همه چیز به زودی درست خواهد شد. کار می کند، اما بینز قبلاً آخرین رقم پین را فراموش کرده است (آیا در آخرین عمل نیاز به طنز خشک ناگهانی داشتیم؟ ما اینطور فکر نمی کنیم.) بینز پس از آن مکالمه خوب و عادی می شود و همه چیز را درست می کند. پایه. در همین حال، کسیدی عکس خانواده‌اش را به سالی نشان می‌دهد و سالی قبلاً از او پرسیده بود که آیا نمی‌خواهد آنها را ببیند. حالا او به او می گوید این پدر و مادر و برادرش بودند که در حمله دشمن وقتی او را به مدرسه فرستادند کشته شدند. سالی و کسیدی همچنین از بینز می‌آموزند که گروهبان از پنجره بیرون پرید و جان خود را از دست داد.


روز بعد، طوفان در حال رسیدن است (2 روز زودتر)، و کسیدی می‌گوید که برای یافتن مواد مورد نیاز آنها، زباله‌ها را نجات خواهد داد. بینز به سالی می‌گوید که با کسیدی می‌رود و از او برای حمایت از او و یادآوری همسرش که هنگام خروج از خانه باردار بود تشکر می‌کند. او حتی نمی داند پسر است یا دختر، بنابراین با هیجان سالی را در آغوش می گیرد تا به زودی او و فرزندش را ببیند. قبل از رفتن، او به سالی می‌گوید که کار مهمی برای «گربه‌ها، پرستوها و اسب‌ها» انجام داده است. وقتی برای اولین بار با هم نوشیدنی خوردند، سالی گفت: «اگر مارتا دنیا را نابود کند، چه بر سر سگ‌ها، اسب‌ها و پرستوها می‌آید؟ سالی زیاد به آن توجه نمی کند اما بعداً آن را می فهمد. وقتی کسیدی و بینز می روند، سالی سعی می کند ماهی را بگیرد. او به همراه ماهی، بدن سرجنت را نیز بالا می‌کشد و یک گلوله در سرش می‌بیند.

سالی با درک اینکه بینز یا کسیدی خائن در میان آنهاست، به دنبال همه سرنخ‌ها در اطلاعات شخصی آنها می‌رود. به زودی متوجه می شود که گروهبان در مورد کشتی حقیقت را گفته است و ما صحنه حاضر و اتفاقی که سه ماه پیش رخ داده است را به طور همزمان می بینیم. یک فرد کلاهدار همان شب به سمت کشتی رفت و همه خدمه را کشت. در واقع، کسیدی بود که این کار را انجام داد، و زمانی که او به تنهایی از محل آوار برمی‌گردد، سوء ظن سالی درست است. وقتی می‌گوید که بینز تصمیم گرفت از میان آوارها برود، طوری وانمود می‌کند که انگار باورش می‌کند، اما صبح روز بعد او تنها در رختخواب از خواب بیدار می‌شود. سالی مارتا را آماده کرده است و تا زمانی که کسیدی می رسد، رمز را گذاشته و منتظر انفجار است. او به او می گوید که باید قبلاً می دانست زیرا هرگز در قاره آنها باران نباریده بود. کسیدی در واقع یک جاسوس از طرف دیگر بود و ماموریت او این بود که جلوی حرکت مارتا را بگیرد. آنها تنها کسانی هستند که مارتا را دارند. حالا به خاطر او تمام دنیا نابود خواهد شد. اما آخرین حرکت بینز نجات پرستوها، گربه‌ها و اسب‌ها بود، بنابراین کاری که او قبل از رفتن به دریا انجام داده بود، مارتا را برای همیشه خلع سلاح کرد. اکنون، سالی و کسیدی آخرین سربازان بازمانده هر قاره در پایگاه هستند. آنها تصمیم می گیرند که برای نجات پرستوها از هر طرفی که می آیند با دشمن بجنگند. فیلم با صدا و ظاهر شدن چند پرستو دور از پایگاه نظامی به پایان می رسد.

این فیلم ایده بسیار خوبی برای تبدیل شدن به یک دیستوپیا روانی-هیجانی مانند «مثلث» دارد و عناصر فیلم های عالی را در خود دارد، اما داستان سرایی خشک و غیر جذاب است و باعث می شود حتی اگر درباره پایان دنیا باشد، علاقه اش را از دست می دهد. پیام واضح است: بحران آب و هوا اینجا و اکنون است، و آینده تیره و تار و جنگ زده به نظر می رسد، اما همه اینها در ترجمه گم شده است.


This article "Last Sentinel" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:Last Sentinel. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.

  1. Toom, Tanel (2023-07-01), Last Sentinel, Kate Bosworth, Lucien Laviscount, Martin McCann, Allfilm, Altitude Film Entertainment, BR / Arte, retrieved 2023-07-29صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.


Read or create/edit this page in another language[ویرایش]