You can edit almost every page by Creating an account. Otherwise, see the FAQ.

اردبیل در عصر مشروطیت

از EverybodyWiki Bios & Wiki
پرش به:ناوبری، جستجو

خطای اسکریپتی: پودمان «AfC submission catcheck» وجود ندارد. اردبیل در مشروطیت ایران سهم بزرگی داشت. با پیشبرد مشروطه خواهی، اوّلین انجمن ولایتی اردبیل در سال ۱۳۲۶ هجری قمری، تشکیل گردید ولی با پیش آمدن استبداد صغیر، این قبیل مجامع عموماً بسته شد و جزء فعالیّت‌های زیرزمینی گردید و کسانی مثل حاج باباخان اردبیلی، مشهدی حسین آخوندزاده و میرزا محسن امام زاده در اردبیل و ملا امام‌وردی در مشگین‌شهر و دیگران کشته شدند و چون محمد علی شاه از سلطنت خلع گردید، جمعی از سران استبداد مانند خادم باشی، مبشّر، مؤتمن، مشیرالتجّار و غیر هم که برای تشکیل انجمن شهری به نارین قلعه (اردبیل) دعوت شده بودند، در یکی از اتاق‌های آن جا تیرباران شدند. حاج باباخان اردبیلی از مهم‌ترین شخصیت‌های تأثیرگذار در تاریخ مشروطه می‌باشد.[۱]

حاج باباخان اردبیلی سردار معروف دوران مشروطیت در جمع یاران خود

ولی دولت روسیه که با خلع محمد علی شاه مخالف بود، رحیم خان رئیس طایفه جلبیانلو را در قراچه داغ با پول و سلاح مجهز کرد و او رؤسای سی و دو طایفه شاهسون را که در منطقه وسیع ولایت اردبیل زندگی می‌کردند، با خود هم داستان کرده، اردبیل را محاصره کرد و شهر پس از بیست روز مقاومت در ۲۲ شوال ۱۳۲۷ ه‍. ق، سقوط کرد و بی‌رحمانه غارت شد. پس از این واقعه، دولت روسیّه به بهانه حفظ جان و مال اتباع خود، از طریق بندر آستارا در اردبیل نیرو پیاده کرد و در اندک زمانی این شهر را اشغال نمود. دولت مرکزی بیرم خان را برای تنبیه عشایر به اردبیل فرستاد و او اگرچه آنان را شکست داد و تنی چند از رؤسای آن‌ها را به اسارت درآورد، ولی به سبب حضور سپاهیان تزاری در اردبیل، که تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ میلادی در آن جا مستقر بودند، تنبیه کامل غارتگران میسّر نگردید. در جنگ جهانی اول، که دامنه آن به ایران نیز کشیده شد، چندی هم سپاهیان عثمانی به این شهر درآمدند و فرقه‌ای به نام فرقه اتّحاد اسلامی به وجود آوردند. پس از انقلاب روسیه (۱۹۱۷)، جمعی از جوانان کمونیست قفقاز از راه آستارا به اردبیل آمدند. با رهبری حاج باباخان اردبیلی در ولایت اردبیل و همسویی طوایف اطراف با وی، جمع زیادی از آن‌ها (کمونیست‌های قفقازی) را کشتند. قبل از کودتای ۱۲۹۹ شمسی، اردبیل به سبب خودسری عشایر شاهسون از لحاظ امنیت وضع مساعدی نداشت که با مقاومت و دلاوری‌های حاج باباخان اردبیلی و یاران وی در دفاع از اردبیل، مواجه گردیدند. بعد از کودتا، دولت مرکزی، موفق به سرکوب و جمع‌آوری سلاح‌های ایشان گردید و امنیت به اردبیل بازگشت. بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ می‌نویسد: اردبیل در اوایل مشروطیت در دست کنسول روس و گماشتگان محمدعلی میرزا، عشایر و میرزا علی اکبر مجتهد بود. در موقعی که بیشتر شهرهای آذربایجان جنبش آزادی‌خواهی پدیدار گشت در شهر اردبیل به گناه هواداری از مشروطه و آزاداندیشی مردانی چون ملا امام‌وردی، میرزا فتحعلی آخوندزاده ، حاج باباخان اردبیلی و امین العلماء اردبیلی به قتل رسید.[۲]

  • مرتضی طالع ماسوله، رئیس دبیرخانه شورای عالی میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور در همایش سالانه اعطای نشان شاه اسماعیل صفوی می‌گوید:

کتاب تاریخ مشروطه نوشته احمد کسروی نیز حق شهر اردبیل را ادا نکرده‌است. دو رویداد چشمگیر تاریخی سیاسی در اردبیل به ثبت رسیده که یکی تشکیل حکومت ملی صفوی است. شاه اسماعیل صفوی با وجود اینکه یک پادشاه ۱۳ ساله بود در بیرون راندن ازبک‌ها از کشور نقش قابل توجهی ایفا کرد. واقعه مهم دیگر مشروطیت است که در کتاب سخنوران آذربایجان نویسندگان این کتاب پرداخت کافی در خصوص بانیان این واقعه ندارند و این در حالی است که از اردبیل حاج باباخان فعالیت‌های مشروطه خواهی خود را آغاز و نسبت به روشن گری اردبیلی‌ها اقدام کرد. تهران، رشت و اردبیل سه مثلث اساسی مشروطه می‌باشد و ضروری است مورخان به تبیین و بازخوانی هویت و تاریخ این شهر بپردازند. در عین حال پرداخت تاریخی باید طوری باشد تا مردم ایران نیز به نقش کلیدی اردبیل در واقعه مشروطه پی ببرند.[۳]

بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ جلد یک می‌نویسد :

...حاج باباخان اردبیلی که به قول سالخوردگان در دلاوری و شجاعت کمتر سرداری در ایران به پای او می‌رسید اگر مثل سرداران جاه طلب می‌بود این پیشنهاد را می‌پذیرفت و به پشتیبانی آنهمه سواران شاهسون که می‌توان گفت قدرت هیچ گردنکشی در آن روزها از لحاظ کم و کیف بدان پایه نمی‌رسید در این گوشه از کشور بلوایی دیگر به پا می‌کرد و با ارتباطی که به سهولت از طرف مرز با انقلابیون خارج از کشور ممکن بود، می‌توانست مدتی حکمروایی کند و چنانچه مغلوب شود به آنطرف مرز رفته جان خود نجات دهد. ولی وی شرافتمندانه تر از آن بود که به چنین کار مخالف مصالح مملکت دست بزند و با وجود آن همه زجر و شکنجه‌های روحی، که در واقعه ابهر و زنجان به وی رسیده بود چنین تصوری را در مخیله خود راه دهد. شاید بتوان گفت که این صفت اختصاص به این جنگاور و دلیر نداشت و افکار او نمونه ای از روح وطن دوستی ساکنان اردبیل بود. در طول آنهمه حوادث مهم تاریخی، که در آذربایجان و نوار مرزی اردبیل اتفاق افتاده بود اهالی این ولایت به‌دفعات امتحان وطن دوستی داده در شرایط بسیار سخت و تحمل ناپذیر، موجهای خانمان براندازی را از سر خود رد کرده‌اند و از بوته آزمایشهای بزرگ سیاسی و اجتماعی سرافراز بیرون آمده‌اند. حاج باباخان آن روز نیز، مثل همیشه مردانگی و شهامت اخلاقی بزرگی از خود نشان داد و به شاهسونان گفت که آنها می‌توانند به شهر آمد و رفت نمایند ولی نباید سلاح همراه داشته باشند. در باب انتخاب صارم السلطنه به حکومت نیز اظهار داشت که این امر مربوط به دولت مرکزی است و او بصیرالسلطنه را که به حکومت اردبیل تعیین شده‌است حکمران رسمی این ولایت می‌داند. راجع به خودش نیز چنین جواب داد که من خدمتگزار این مردم هستم و مایل نیستم حکمران آنها باشم… این جواب، آرزوهای شاهسونها را بر باد داد و تخم عداوت و کینه ای از وی در دل آنها کاشت. تخمی که چون سبز شد، هستی او را نیز بر باد داد.[۴] ما در تاریخ مشروطیت ایران با سرداران و دلاوران دیگری نیز آشنایی داریم ولی در شرح حال هر یک از آنها نوعی از تناقض اخلاقی و اجتماعی ملاحظه می‌نماییم. حال آنکه دوست و دشمن این مجاهد دلیر (حاج باباخان) را واجد صفات نیک و فاقد ذمائم اخلاقی تعریف می‌نمایند و از ادب و تواضع و امانت او داستانها می‌گویند. هم در زمان حیات و هم امروز که پنجاه سال از قتل وی می‌گذرد حاج باباخان از احترام قلبی همشهریان و بیشتر آزادیخواهان ایران برخوردار بوده و همواره نامش به نیکی بر زبانها جاری شده‌است. در وقایع قتل آقایان اردبیل در قلعه، او به‌شدت به مخالفت برخاست و مدتها با آنان (با مجاهدان قفقاز) به کشمکش و ستیز برخاست. در حادثه خانمانسوز غارت اردبیل، او محور قدرت و اتکای قلبی مدافعان شهر بود و دلاوریهای وی در صحنه‌های سخت پیکار پایداری و استقامت جوانان و مجاهدان را بیشتر می‌نمود. اتفاق افتاد که او با تیر دشمن زخمی شد ولی به محض بستن آن، تفنگ به‌دست گرفت و در سنگر جدید به دفاع از ناموس شهر و همشهریان پرداخت. قصد ما از این مطالب، اعطای مقام قهرمانی کاذب به او نیست. بلکه نقل سخنانی است که جمعی از بازماندگان معاصر وی در حق او بیان می‌نمایند و از مردانگی و جوانمردی‌هایش داستانها می‌گویند.[۵]

انتقاد به احمد کسروی در وقایع نگاری تاریخ مشروطه اردبیل[ویرایش]

بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ جلد دوم می‌نویسد:

احمد کسروی جز دو-سه فصل کتاب تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان به‌صورت مجمل و نارسا به وقایع اردبیل در دوران مشروطیت که از ملتهب‌ترین شهرهای ایران در این دوره بود نپرداخته‌است و اردبیلیان از این حیث از وی همواره گله مند هستند؛ زیرا در زمانیکه او دست به تألیف آن کتابها زد، طرفداران وی در اردبیل هر چه یادداشت و نوشته و عکس و مدرکی راجع به وقایع اردبیل بود جمع‌آوری کرده برای او بردند. لیکن او از آنهمه مدارک، جز صفحات معدودی راجع به اردبیل در کتابهای خود مطلبی نیاورده است و چون وی به قتل رسید استرداد مدارک یاد شده به صاحبان آنها نیز میسر نگردید از اینرو متأسفانه تاریخ اردبیل، مدارک و اسناد لازم را هم از دست داده‌است.[۶]

انتشار تلگرام آخوند خراسانی در پی وقایع اردبیل[ویرایش]

در پی وقایع انقلاب مشروطه و ادامه آن در اردبیل به عنوان یکی از ارکان انقلاب مشروطه ایران و خبر این قتل به نقاط دوردست هم رسید و موجب اقداماتی برای جلوگیری از تکرار آن گردید. چنانچه شادروان آخوند خراسانی (محمدکاظم خراسانی) که در آن دوره عالیترین مرجع روحانیت شیعه در نجف بود و از مشروطیت و آزادی ایران به شدت حمایت می‌نمود از شنیدن این خبر ملول گشت و تلگرامی به مهدی‌قلی هدایت ملقب به مخبرالسطنه والی آذربایجان کرد و این تلگرام از کتاب خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه که در ۱۳۲۹ خورشیدی در تهران به چاپ رسیده‌است می‌آوریم:

«بسم الله الرحمن الرحیم. انجمن محترم ایالتی. جناب مستطاب اجل اکرم افخم آقای مخبرالسلطنه حکمران آذربایجان دام اقباله و تاییده. انشالله تعالی ورود مسعود عالی بمقر ایالت بمبارکی و میمنت مزید تأیید در قلع مبادی تفرق، و تکمیل موجبات اتحاد کلمه، و اعمال عفو عمومی تمام طبقات ملی از همدیگر، و اغماض از سرگذشت مقرون، و بشارت استقرار امنیت و انتظامات کامله و قطع بهانه اجانب و حصول کمال اتفاق ملی و صفا والفت فیمابین آقایان علما و سایر طبقات را به یمن مقدم و حسن نیت و کمال کفایت و درایت جنب مستطاب عالی عاجلاً امیدوار، و مخصوصاً چون جمله از آشوب طلبان فتنه‌جو، به اسم مجاهد اردبیل و غیره، خودسرانه تعرضات و تحمیلات خطیره نموده حرکت آنها موجب بدنامی سرداران ملت و مخل انتظام مملکت و عدم آسایش مشروطیت و هرد شدن تمام زحمات است، لهذا مراقبت کامله عاجله در این باب مترقب و لازم است، و کسانی‌که خود را قشون ملت قلمداد می‌نمایند هر کدام از ابواب جمعی وزارت جنگ و ریاست و حکم صاحب منصبان نظامی خارج و معاش مقرر بدارند، از اصول مداخله و سلاح برداشتن در مملکت و اخافه ملت که موجب اندراج و در عنوان محارب است، ممنوع شان فرموده، آقایان علما و تجار اردبیل، مثل جنابان آقایان حاج میرزا ابراهیم و حاجی میرزامحمد و غیرهم و سایر افراد ملت از تحمیلات خودسرانه آنها آسوده، و مملکت را از افسادشان حفظ، و ایادی غاصبانه شاهسونها را هم از املاک مسلمین رفع، تعدیات شان را جلوگیری خواهند فرمود. انشاالله. محمدکاظم خراسانی. تاریخ ۱۱ شوال ۱۳۲۷»[۷]

تاثیر منفی میرزا کوچک خان بر وقایع اردبیل در نهضت مشروطه[ویرایش]

... در آن موقع اردبیل با قحطی و مجاعه دست به گریبان بود و به برنجی که گاهی از گیلان می‌آوردند نیاز مبرم داشت. میرزا کوچک خان برای تهدید مردم، از ورود برنج به اردبیل ممانعت کرد و بدین طریق بر شدت گرفتاریهای اهالی افزوده گشت. کمیته ایالتی فرقه دموکرات، طرح مذاکراتی را با جنگلی‌ها لازم دید و حاج شعبانعلی را محرمانه از شهر خلخال به جنگل فرستاد. حاج باباخان اردبیلی از سرداران نهضت مشروطه ایران در اردبیل که در آن ایام در رشت بود با جنگلیها همکاری داشت، از طرف هیئت اتحاد اسلام برای توسعه دامنه فعالیت آن فرقه مأمور اردبیل گردید و به اتفاق جمعی از خان‌های فولادلو وارد شهر شد تا اداره شهر را در دست گیرد و زمینه فعالیت جنگلیها و هیئت اتحاد اسلام را توسعه دهد… قضا را فراشبافی امیرالسلطنه از چند روز قبل به‌وسیله حاج باباخان دستگیر و در قریه ججین (داشکسن) توقیف بود[۸] مع الاسف تنظیم قرارداد و اجتماع مردم نتوانست امیرالسلطنه را از اقدامات طرفداران اتحاد اسلام مطمئن سازد و متقابلاً حاج باباخان اردبیلی و سران فولادلو نیز از اعمال حکومت مردد گشته در شهر اداره نظمیه را اشغال کردند. با این اقدام، وحشت امیرالسلطنه بیشتر گردید و به‌خصوص شایعه آخرین روزهای سال، که گفته شد «شب عید، حاج باباخان، امیرالسلطنه را دستگیر خواهد نمود.» بر تشویش و اضطراب خاطر او و یارانش افزود.[۹]

نخستین مدارس ملّی اردبیل[ویرایش]

ثبت نام در مکتب خانه بدون اینکه همراه با تشریفات باشد صرفاً با ملاک توان کودک برای نشستن و تعلیم گرفتن بوده‌است. بابا صفری نویسندهٔ کتاب «اردبیل در گذرگاه تاریخ» آورده که مکتب دار کودکان را از پنج سالگی می‌پذیرفته و همین که طفل می‌توانسته بنشیند و آمادهٔ خواندن باشد می‌توانسته در مکتب خانه برای یادگیری پذیرفته شود. چهار دوره آموزشی با تنوع تدریس در مکتب‌خانه‌های اردبیل دوره‌های آموزشی به چهار بخش دورهٔ پیش از دبستان، دبستان، دورهٔ سوم و دورهٔ عالی تقسیم‌بندی شده بود. دورهٔ پیش از دبستان مربوط به مکتب خانه‌هایی با حضور آخوند باجی‌ها بوده که آموزش اولیه به مانند مهد کودک را بر عهده داشته‌اند. در این دوره کودکان تا اذان ظهر تحصیل می‌کردند. در دورهٔ دبستان ملا و آخوندهای برجسته کودک را تعلیم می‌دادند و پس از آن مدرسه و آموزش عالی آغاز می‌شد. در این دوره نیز تحصیل از اذان صبح تا اذان مغرب با وقفه یک ساعته برای ناهار همراه بود. اما تفاوت دوره‌های آموزشی به مانند شیوهٔ آموزش فعلی در مواد درسی و به صورت پله به پله بوده‌است.[۱۰] ظهور طبقهٔ جدید منورالفکر در ایران منجر به ستیز سنت گرایان و روشنفکران جهت تأسیس مدارس گردید. تعطیل شدن مکتب خانه‌ها که وسیلهٔ ارتباطی بین خانواده و روحانیت بود برشدت مخالفت با مدارس جدید می‌افزود. چرا که با تعطیلی مکتب خانه‌ها، اولین مکان مؤثر در شکل‌دهی ذهنیت دینی دچار آسیب می‌گردید. از جمله افرادی که در اردبیل مانع بزرگی در جهت تأسیس مدارس نوین بود میرزا علی‌اکبر مجتهد بود. او مدارس نوین را اشکولا (برگرفته از واژه School به معنی مدرسه) می‌خواند به مردم عامی می‌گفت که تحصیل در چنین مدارسی سبب ترویج بابی‌گری می‌شود.

مخالفت با تأسیس مدارس نوین در اردبیل[ویرایش]

میرزا علی‌اکبر مجتهد از مخالفان سرسخت مشروطه و تأسیس مدارس نوین در اردبیل بود و طرفداران وی به دستور او، معلم‌ها را به چوب می‌بستند و شاگردان وی را پراکنده‌می‌ساختند. او به واسطهٔ داشتن قدرت و ثروت به کمک هوادارانش در تعطیلی مدارس نقش عمده‌ای ایفا کردند. چرا که روشن شدن حقایق علوم زمان از جمله تحصیل کودکان به علوم جدید فی‌المثل جغرافیا سبب بروز بابی‌گری می‌گردید. به واسطهٔ فشارهای بیش از حد او مخبرالسلطنه دستور داد موقتاً تدریس جغرافیا در مدارس نوین حذف گردد تا به نحوی موجب تعطیلی مدارس نگردد. کسروی معتقد است که میرزا علی‌اکبر مجتهد زورش بیشتر بوده تا علمش.

بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ جلد یک می‌نویسد:

۱ … سفرهای زکات از مسافرت‌های دیدنی میرزا علی‌اکبر مجتهد بود. او در بعضی از مواقع با تشریفات خاصی از شهرها حرکت می‌کرد و برای جمع‌آوری وجوه شرعی به دهات و بخش‌ها می‌رفت. در یکی از سفرها وقتی خبر بازگشت او به شهر رسید طبق معمول جمعی برای تحصیل ثواب اخروی و بعضی برای مصونیت از تکفیر دنیوی به استقبال وی از شهر خارج شدند. در جلوی صف اول امین الرعایا و در صف دوم وکیل الرعایا برای عرض خیر مقدم قرار داشتند. آقا (میرزا علی‌اکبر مجتهد) بر الاغی سفید سوار بود و قرآنی نیز در جلوی خود بر روی قاچ زرین در دست داشت. چون به مقابل مستقبلین رسید اظهار نمود و آنگاه با احترام آنکه الاغ حامل قرآن کریم است امین الرعایا و وکیل الرعایا را وادار به زیارت و بوسیدن گوش‌های الاغ کرد. گوینده داستان می‌گفت که مرحوم امین الرعایا اطلاعت امر کرد ولی وکیل الرعایا که مرد زرنگی بود با لطایف الحیل دستی به سر و گوش الاغ کشید و با عنوان کردن مطالب دیگر زیارت الاغ را از خود منتفی ساخت…[۱۱]

جمعیت مستقبلین میرزا علی‌اکبر مجتهد، یوم مراجعت از سفر اندوخته ذکات در محوطه پل هفت چشمه(یئدی گوز کورپوسی)، عکاس علی‌خان والی

۲ … میرزا علی‌اکبر مجتهد با تأسیس مدارس نوین در اردبیل به شدت مخالف می‌نمود و اشکولا (وی و مریدانش به مدرسه اشکولا می‌گفتند و از واژه school برگرفته شده‌است و به شکلی که در روسیه تلفظ می‌شده در اردبیل نیز شایع گشته‌است) را مرکز تدریس جغرافیا و دانست و این علم را که در آن از گردش زمین سخن می‌گفت از علوم ضاله می‌شمرد از این رو تأسیس آن را خلاف شرع می‌دانست و طرفداران وی آن را گناهکار و مستحق کیفر تصور می‌کرد. در نتیجه نه تنها بین طبقه جوان و روشنفکر طرفدارانی نداشت آنان را جزو مخالفان سرسخت خود نیز درآورده بود. تا آنجا که آنها و بازماندگان وی، اکنون نیز به خاطر این کار، او را نفرین می‌کنند.[۱۲]

۳ … نامه ای بود که خانم مدیره مدرسه برای فرمانده قزاق اردبیل نوشته و ضمن اعلام اینکه کسان میرزا علی‌اکبر مجتهد با بیل و کلنگ ریخته می‌خواهند سقف اتاق‌ها را به سر دختران خراب کنند. فرمانده قزاق نیز در نامه جوابیه به عنوان «علیا مخدره علیه عالیه مدیره مدرسه مهستی بنات اردبیل» نوشته بود که قزاق فرستادم تا کسان میرزا علی‌اکبر را از آنجا دور سازند. در این لحظه که هر دو نامه در دست نگارنده کتاب (بابا صفری) بود در اتاق باز شد و دختر خانمی از دانش آموزان وارد گردید تا برای نوشتن معلم در تخته سیاه، گچ ببرد و او که مثل سایر دختران، سر و روی بی‌حجاب و روپوش مدرسه به تن داشت نوه میرزا علی‌اکبر مجتهد و دختر یکی از پسران وی بود و در آن روز کمتر از دوازده سال از مرگ او می‌گذشت…[۱۳]

همچنین بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ جلد سوم می‌نویسد:

۴… در آن عهد (سال های ۱۳۳۸ قمری) بهانه بزرگ مخالفان مدارس جدید، دو امر بود که اینان آنها را با شرح و بسط عنوان می کردند و سرانجام مخالف با اسلام بودن مدرسه را نتیجه می گرفتند. یکی تدریس جغرافیا بود که چون در آن از گردش زمین (به دور خورشید) سخن گفته می شد از این رو بر خلاف دین به شمار می آمد و درس جغرافیا بدین سبب درس ضاله‌ای محسوب می گشت. دیگری زنگ مدرسه بود که مخالفان آن را تقلیدی از کلیسای مسیحیت قلمداد کرده این عمل را کار مسیحیان و ارامنه می دانستند.

۵… آقای تدین می گوید من در این دو مورد به فکر چاره افتادم و سرانجام راه حلی برای آنها پیدا کردم. بدین طریق که به جای زنگ مدرسه ، که عملا برای اخطار و اطلاع دانش آموزان به کار می رفت یکی از شاگردان را که صدای موزون و ملیحی داشت انتخاب کرده مامور نمودم که در پایان درس در وسط حیاط مدرسه بیاستد و با آواز بلند آیه ۵۶ سوره احزاب «إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا » را بخواند. این کار جانشین زنگ شد و آغاز و پایان ساعت های درس و تفریح بدانوسیله اعلام گردید و علاوه بر آنکه رفع بهانه از مخالفان می نمود به ظاهر آنها را به تحسین نیز واداشت.

۶- در باب درس جغرافیا نیز یکی از افراد مورد احترام مرحوم آقا میرزاعلی اکبر (مجتهد) را که مرد روشن بین و بی غرضی بود نزد او فرستادیم. او در ضمن صحبت های خود با ایشان، سوالاتی را چنین مطرح کرد: که اگر کسی بخواهد از اردبیل عازم زیارت کربلا شود آیا می تواند در طول راه اسامی روستاها و شهرهایی را که از آن می گذرد یاد بگیرد؟ و رودها و کوه ها و دره ها را بشناسد و آنها را برای دیگران بگوید. آقا(میرزا علی اکبر مجتهد) نه تنها این سوالات را رد نکرد بلکه عنوان معرفه الارض آنها را لازم دانسته این کار را ستود.ما از این گفتار استفاده کرده و درس جغرافیا را نه بنام جغرافیا، بلکه به عنوان معرفه الارض تدریس کردیم. النهایه مطالبی را که در مقدمه این درس در مورد کرویت زمین و حرکات آن بود حذف نمودیم ولی به معلمین سپردیم که آنها را بصورت قصه و داستان خارج از درس به شاگردان بگویند.

۷- آقای تدین نکته سومی را هم یادآور شد و آن اینکه چون کلمه «مدرسه» در نزد مخالفان به مفهوم «اشکولا» تفسیر می گشت و معنی و مظهری از مسیحیت تعبیر می گردید از این رو بجای مدرسه تابلوی آن را بصورت «دبستان تدین» تهیه کردیم و شاید در تاریخ فرهنگ ایران یا لااقل در آذربایجان اولین باری بود که نام دبستان بجای مدرسه عنوان شد....[۱۴]

به واسطهٔ اصرار بیش از حد مردم به تحصیل فرزندانشان در مدارس نوین، توسعهٔ این مدارس دراردبیل با استقبال مواجه گردید؛ که نمونه‌ای از مدارس نوین به شرح ذیل است.[۱۵]

منابع[ویرایش]

  1. «اردبیل در عصر مشروطیت». پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران |. بایگانی‌شده از اصلی در ۸ دسامبر ۲۰۱۹. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۸-۱۱. از پارامتر ناشناخته |url-status= صرف‌نظر شد (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
  2. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد دوم، صفحه ۳۰۳، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  3. «هویت فرهنگی ترویج شود». پایگاه خبری مهر |. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۲-۰۵.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
  4. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۴۰۷، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  5. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۴۰۹، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  6. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد دوم، صفحه ۳۲۱، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  7. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد اول، صفحه ۲۲۸، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  8. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۳۵۲–۳۵۴، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  9. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۳۵۶، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  10. «تاریخ مکتب خانه‌ها در اردبیل، خبرگزاری مهر».صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
  11. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۴۵۲، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  12. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۱۹۹، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  13. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد یک، صفحه ۴۵۴، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  14. اردبیل در گذرگاه تاریخ، تألیف :بابا صفری، جلد سوم، صفحه ۲۴۵۴۰۶-۲۰۸، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰
  15. کتاب از میرزا علی اکبر تا مروج-تالیف سعید معزی-انتشارات نورالثقلین-تاریخ ۱۳۸۵-صفحه‌های ۲۱-۲۳-۲۴-۲۵-۲۶-۳۵
  16. کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ-مولف:بابا صفری-صفحه ۱۸۷ الی212 و کتاب آثار و ابنیهٔ تاریخی اردبیل-مولف:بیوک جامعی-صفحهٔ ۱۸۷

اردبیل در عصر مشروطیت رده:جنبش مشروطه ایران رده:جنگ‌های داخلی ایران رده:روابط ایران و روسیه رده:روابط نظامی ایران و روسیه رده:روابط ایران و روسیه رده:شورش‌ها در ایران رده:محاصره‌ها رده:تاریخ قاجاریان رده:جنبش‌های دموکراسی ایران رده:جنگ‌های داخلی ایران رده:جنگ‌های محمدعلی شاه رده:جنگ‌های مظفرالدین شاه رده:انقلاب‌های سده ۲۰ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۰۵ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۰۶ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۰۷ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۰۸ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۰۹ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۱۰ (میلادی) رده:ایران در ۱۹۱۱ (میلادی) رده:درگیری‌های دهه ۱۹۰۰ (میلادی) رده:درگیری‌های دهه ۱۹۱۰ (میلادی) رده:دهه ۱۲۸۰ رده:تاریخ حقوق ایران

رده:مقاله‌های ایجاد شده توسط ایجادگر



This article "اردبیل در عصر مشروطیت" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:اردبیل در عصر مشروطیت. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.



Read or create/edit this page in another language[ویرایش]