خطاب به عشق
خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس Correspondance: 1944-1959 | |||||
---|---|---|---|---|---|
نویسنده | آلبر کامو، ماریا کاسارس | ||||
ناشر | Gallimard | ||||
محل نشر | پاریس | ||||
تاریخ نشر | ۲۰۱۸ | ||||
شابک | ۲-۰۵۲-۴۹۰-۶۰۰-۹۷۸ | ||||
تعداد صفحات | ۲۶۳ | ||||
موضوع | نامهها | ||||
زبان | فرانسوی | ||||
سری | یادها و خاطرهها | ||||
نوع رسانه | کتاب | ||||
|
|
خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس (به فرانسوی: Correspondance: 1944-1959) نام کتابی است از دوازده سال نامهنگاری آلبر کامو و ماریا کاسارس که در سال ۲۰۱۸ با گردآوری و تدوین کاترین کامو، دختر آلبر کامو، در انتشارات معتبر گالیمار منتشر شد و بلافاصله به چند زبان، از جمله زبان فارسی، ترجمه شد. این کتاب با ترجمهٔ زهرا خانلو در «نشر نو» منتشر شد.
مقدمهٔ کاترین کامو بر کتاب[ویرایش]
کاترین کامو در مقدمهٔ خود بر کتاب مینویسد: ماریا کاسارس و آلبر کامو اولین بار ششم ژوئن سال ۱۹۴۴ در پاریس، همزمان با روز پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی (روز شروع عملیات تسخیر آلمان نازی) ملاقات کردند. این نامهنگاری، بیوقفه، بهمدت دوازده سال سرشت حقیقی عشق مقاومتشکن آنها را بهخوبی نشان میدهد… نامههای آلبر کامو موجزتر است اما ترجمان همان عشق به زندگی، شیفتگیاش به تئاتر، توجه همیشگیاش به بازیگران و حساسیت آنهاست. او در این نامهها موضوعاتی را مطرح میکند که برایش عزیز است؛ مثل حرفهٔ نویسندگیاش، تردیدهایش، و سهمناکیِ کارِ نوشتن توأمان با بیماری سل. او با ماریا دربارهٔ آنچه مینویسند صحبت میکند؛ پیشگفتار پشت و رو، عصیانگر، وقایعنگاریها، تبعید و سلطنت، سقوط، آدم اول. ماریا خستگیناپذیرانه به او اطمینان میبخشد، به او باور دارد، به آثارش، نه کورکورانه بلکه بهعنوان یک زن میداند که آفرینش از هر چیزی قویتر است؛ و او بلد است این را با یقین و ایمانی حقیقی بگوید. پدرم در ۱۴ فوریهٔ ۱۹۶۰ فوت کردهاست. در اوت ۱۹۵۹، به نظر میرسد که آنها توانستهاند بر این طناب، بدون لغزش و تا انتها پیش بروند.[۱]
مؤخرهٔ ناشر فارسی بر کتاب[ویرایش]
بیش از نیم قرن باید میگذشت تا مکاتبات عاشقانهٔ نویسندهای بزرگ و بازیگری مشهور منتشر شود و خبرش به گوشه و کنار جهان برسد. کاترین کامو در سال ۱۹۷۹ این نامهها را از ماریا کاسارس تحویل میگیرد تا بعد از نیم قرن در انتشارات گالیمار منتشر شود. بیراه نیست اگر بگوییم که این نامهها را میتوان مانند یک «رمان» خواند و از طریق این گفتگوی کمابیش بیوقفهٔ شگفتانگیز به ابعاد تازهای از اشخاص و رویدادها و مکانهای بسیار پی برد؛ رمانی با دو شخصیت یا دو راوی که عشقی زاینده و فرساینده را دوازده سال تمام رعایت کردند، تا در کمال خود به یک تصادف ناتمام بماند. آلبر کامو در یکی از نامهها آویشنی را که از دامنهٔ کوهی در فلاتی وحشی کندهاست میگذارد و برای ماریا کاسارس میفرستد و ماریا در نامهای آرزو میکند که ای کاش در جیبهای آلبر جا میگرفت و همهجا همراهش میبود.[۲]
از مقدمهٔ مترجم[ویرایش]
نگارنده به سه دلیل این اثر را انتخاب کردهاست: اولین دلیل همان است که گفته شد؛ مواجهه با شخصیترین لایههای زیستی و روانی کامو که نویسندهٔ مورد علاقهٔ مترجم است و ایرانیان هم ـ مانند دیگر مردم جهان ـ توجه زیادی به او نشان دادهاند. دلیل دوم، نیازی است که جامعهٔ کنونی ما به عشق دارد و به گفتن و شنیدن و خواندن از آن؛ و دلیل سوم، آشنایی بیشتر با تاریخ فرهنگی و اجتماعی سدهٔ بیستم فرانسه است از خلال روایتهای این هر دو شخصیت.[۳]
از نقد پاریس ریویو بر کتاب[ویرایش]
استفان لاکاوا، ریویونویس شناختهشدهٔ فرانسوی، در بخشی از ریویوی خود دربارهٔ کتاب مینویسد: «زمانی که نامههای هر یک از آنها در کنار دیگر روایتها بررسی میشود، رابطهٔ عاشقانهٔ کامو و کاسارس اگرچه غمگین اما غنی به نظر میرسد. دوگانهای هراسانگیز از زندگی و هنر. پوچی یگانه یقین است و این بارها خیلی تصادفی بهوسیلهٔ خودشان تأیید شدهاست… در آخرین نامه کامو فقط این را مینویسد: «خب. آخرین نامه. فقط به تو بگویم که من سهشنبه میرسم… زود زود… شگفتانگیز من». کامو به کاسارس میگوید سهشنبه که آنها به هم برسند عشقشان را از اول آغاز خواهند کرد. رابطه اینجا به پایان میرسد. چند روز بعد از آخرین نامه، در ۴ ژانویهٔ ۱۹۶۰ کامو در تصادف رانندگی میمیرد. همانطور که داستان زندگی کامو میگوید، هنگام مرگ یک بلیط در جیبش بودهاست. کاسارس سیوشش سال دیگر به زندگی ادامه میدهد تا این که او نیز یک روز بعد از تولد ۷۴ سالگیاش در خاک وطنش، فرانسه، میمیرد؛ ولی طنین زندگی و هنر ادامه پیدا کرد: یک سال بعد از مرگ کامو، کاسارس در نقش شاهزاده در «صورت زن از مرگ» از آخرین بخش از «سهگانه اورفنیک» ژان کوکتو ظاهر شد. در این نمایش، مثلث عشقی بین شاهزاده و شاعر و همسر حاملهاش، ایرودیس، به نمایش درمیآید. صحنه این نمایش در پاریسِ رؤیایی پس از جنگ برپا شد.»
سابقهٔ ادبی آلبر کامو[ویرایش]
در طول جنگ کامو به یک گروه مقاومت فرانسوی به نام کمبا پیوست که یک روزنامهٴ زیرزمینی نیز با همین نام منتشر میکرد. آلبر کامو در این گروه با نام مستعار بوشار علیه نازیسم مبارزه میکرد. او در سال ۱۹۴۳ سردبیر نشریهٴ کمبا شد و در همین سال کامو و سارتر نخستین بار در آخرین تمرین نمایش مگسها به کارگردانی سارتر همدیگر را ملاقات کردند.[۴]
هنگامی که در سال ۱۹۴۵ نیروهای متفقین پاریس را آزاد کردند کامو شاهد این اتفاق بود و آخرین صحنههای نبرد را گزارش میکرد. اندکی بعد از وقایع ۶ اوت ۱۹۴۵ کامو از معدود سردبیران فرانسوی بود که مخالفت و تنفر خود علیه بمباران اتمی هیروشیما توسط ایالات متحده را علنی ابراز میکرد. او در سال ۱۹۴۷ از سردبیری کمبا، که دیگر به نشریهای تجاری تبدیل شده بود، استعفا داد.
بعد از جنگ کامو شروع به رفتوآمد در کافه فلور در بلوار سن-ژرمن پاریس کرد و همنشین سارتر و دیگر روشنفکران فرانسوی بود. او همچنین مدتی به آمریکا سفر کرد و چند سخنرانی دربارهٴ تفکرات اندیشمندان فرانسوی انجام داد. اگرچه او تفکرات چپگرایانه داشت اما انتقادات شدید او از دکترین کمونیسم هیچ دوستی برای او در حزب کمونیست باقی نگذاشت و به تیره شدن روابطش با سارتر انجامید.
در سال ۱۹۴۹ مجدداً بیماری سل کامو را زمین گیر کرد و او را دو سال به انزوا کشاند. بهدنبال آن در سال ۱۹۵۱ کامو انسان طاغی را منتشر کرد که تحلیل فلسفی او بر شورش و انقلاب بود و در آن اثر کامو مخالفت خود با کمونیسم را آشکار ساخت و این رخداد به ناراحتی دوستان و معاصران کامو منجر شد و به جدایی سارتر و کامو انجامید. کاترین کامو، دختر او، دربارهٴ آن سالها میگوید:
- در سال ۱۹۵۱ که پدرم کتاب انسان طاغی را منتشر کرد، ژان پل سارتر در مجلهٔ «روزگار نو» به او حملههای تندی کرد. در آن سالها کسی جرأت نمیکرد علیه اتحاد شوروی سخنی بگوید، جز پدرم، و به همین علت زیر فشار بود. روزی در خانه او را دیدم که با چهرهای درهم سر در گریبان فرو بردهاست. از او پرسیدم: «بابا غمگینی؟» سر بلند کرد، نگاهش را به نگاهم دوخت و گفت: «نه، تنهام!» [۵]
پس از آن کامو، افسرده و تنها اما راسخ شروع به ترجمهٴ نمایشنامه کرد.
دربارهٔ ماریا کاسارس[ویرایش]
ماریا کاسارس (اسپانیایی: María Victoria Casares Pérez; ۲۱ نوامبر ۱۹۲۲ – ۲۲ نوامبر ۱۹۹۶) هنرپیشهٔ تئاتر صاحبسبک اسپانیاییتبار و اهل فرانسه بود. تنها دختر سانتیاگو کاسارس کیروگا که در جمهوری دوم اسپانیا نخستوزیر بود. از فیلمهایی که در آن نقش داشته میتوان به صومعهٔ پارم، کتابخوان، بچههای بهشت، اورفئوس، بانوان جنگل بولونی و گرنیکا اشاره کرد. او برندهٔ جوایزی همچون لژیون دونور شدهاست.
برگردان فارسی[ویرایش]
این کتاب اولین بار بهدست زهرا خانلو با ویراستاری آزاد عندلیبی با نام «خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس» به فارسی برگردانده شد.[۶]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس، ترجمهٔ زهرا خانلو، نشر نو
- ↑ خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس، ترجمهٔ زهرا خانلو، نشر نو
- ↑ خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس، ترجمهٔ زهرا خانلو، نشر نو
- ↑ The Prime of Life, by Simone de Beauvoir
- ↑ میرزایی، علی. سرمقاله فصلنامهٔ نگاه نو، آبان ۱۳۸۹، ویژهنامهٔ شمارهٔ ۲
- ↑ خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس، ترجمهٔ زهرا خانلو، نشر نو
منابع[ویرایش]
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به خطاب به عشق در ویکیگفتاورد موجود است. |
- [[[:en:Correspondance-(1944-1959)]]]
- http://www.gallimard.fr/Catalogue/GALLIMARD/Blanche/Correspondance65 گالیمار
- https://www.theparisreview.org/blog/arts-culture
- http://nashrenow.com
خطای لوآ در پودمان:Authority_control در خط 381: attempt to index field 'wikibase' (a nil value).
This article "خطاب به عشق" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:خطاب به عشق. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.