رمان مای نیم ایز لیلا
هشدار: نمایش عنوان " <i>رمان مای نیم ایز لیلا</i> "باعث ابطال پیش نمایش عنوان" مای نیم ایز لیلا " میشود.
پرونده:My-name-is-leila-Cover.jpg | |
نویسنده | بیتا ملکوتی |
ناشر | ناکجا - پاریس |
تاریخ نشر | 2012 |
شابک | 978-2-36612-159-9 |
موضوع | رمان |
زبان | پارسی |
مای نیم ایز لیلا[۱] اولین رمان بیتا ملکوتی بعد از چاپ دو مجموعه داستان کوتاه تابوت خالی و فرشتگان، پشت صحنه در ایران است.[۲] و داستان زندگی لیلا که به آمریکا مهاجرت کرده را روایت می کند. این رمان به زبان کردی نیز منتشر و در کردستان عراق به چاپ دوم رسیده است.[۳][۴]
درباره نویسنده[ویرایش]
ملكوتی فارغ التحصیل رشته نمایشنامه نویسی است و نام او با نقد تئاتر گره خورده است. البته او تنها دست به قلم نمی برد تا آثار دیگران را به تیغ نقد بكشاند بلكه خود نیز در حوزه شعر و داستان نویسی فعالیت دارد.[۵]
ملکوتی در مورد رمان مای نیم ایز لیلا می گوید:
یکی از دلایلی که این کار را برای خودم دوست داشتنی و جذاب می کند، نوشتن در فضایی بود که سانسوری وجود نداشت. من این رمان را بدون فکر سانسور و سانسورچی نوشتم و تا آنجا که در توانم بود سعی کردم خودسانسوری را هم کنار بگذارم و این حس به غایت جذاب و هیجان انگیز بود و من تا قبل از آن تجربه اش نکرده بودم. بکر بودن این تجربه مثل بکر بودن اولین بوسه در نوجوانی بود.
این رمان را در ماه های اول مهاجرتم از ایران نوشتم. در حقیقت این رمان نتیجه تلاش من برای احساس زنده بودن و زندگی در سرزمینی جدید با تمام سرگشتگی ها و کم شدن ها بود. من با نوشتن اش خودم را دوباره پیدا کردم.انگار به هوای جدیدی که تنفس می کردم بگویم اسم من بی تاست....تنها وجه مشترک من و لیلا تلاش برای یافتن خود واقعی است در میان مردم و فرهنگی غریب و ناآشنا. شاید از این منظر شخصی ترین کار من باشد.[۶][۷]
موضوع داستان[ویرایش]
مای نیم ایز لیلا داستان زندگی چند مهاجر ایرانی در امریكا را روایت می كند. تصویر بخشی از جامعه مهاجر ایرانی كه با كوله باری از تضادها، گره هاى ذهنى، وابستگى ها و بحرانهای سرزمین مادری به سرزمینى دیگرمهاجرت كردند، اما شیوه زندگی در جامعه بیگانه هم مشكلات جدیدى را به همراه دارد كه شخصیتهای داستان را به شدت درگیر مى كند.
شخصیت اول و محوری داستان لیلاست. زن جوانی كه در خانواده ای با مادری كه به شدت دارای تمایلات مذهبی است، رشد یافته است.
این رمان دارای ١٧ فصل است، فصلهای نه چندان بلند، كه در هر فصل نویسنده با نثری ساده اما دلپذیر به شیوه ای روایى، زندگی حال و گذشته شخصیتهای داستان، لیلاشخصیت محوری و نمادین داستان؛ ناصر همسر دوم لیلا؛ یوسف، عشق لیلا؛تانیا، دختر لیلا؛ همچنین مادر، پدر و برادر او را به تصویر می كشد.
روایتهای داستان در زمانها و مكانهای متعدد به توصیف هر یك از شخصیتهای داستان و رخدادهای زندگی لیلا مى پردازد. زن جوانی كه اتفاقات و رویدادهای اطرافش و حضور مادری به شدت مذهبی او را ناچار به پذیرفتن مهاجرت و زندگی در سرزمین بیگانه نموده است.
نثر و شیوه روایت بیتا ملكوتی در رمان مای نیم ایز لیلا،به گونه ای ساده است كه بنظر می رسد نویسنده سعی داشته با زبان ساده امروزی و محاوره نزدیك باشد. [۵][۸]
لیلا، شخصیت جدید در ادبیات فارسی[ویرایش]
لیلا همان زن متناقض و مضحک همنوایی شبانه ارکستر چوبها است؟ همان زن ایرانی بزک کردهای که در طی سالها نخست ظاهرش عوض شد و بعد، با سرعت و میزان کمتری، افکارش؟ لیلا شبیه کدام زن ادبیات فارسی است؟ زری ِ سووشون؟ مارال ِ کلیدر؟ آهو خانم که نمیتواند باشد اما شبیه همای شوهر آهو خانم نیست؟ اگر شبیه هیچ کدام آنها نباشد دست کم گوهر را در سنگ صبور به تداعی میکند؟ زن سابق حاجی متمکنی که حالا برای ارتزاق خود و پسر خردسالش تنفروشی میکند. نه؛ لیلا، گوهر نیست؛ نمیشود. او انسیه خانم جعفر شهری هم نمیشود. زن اثیری ِ روی قلمدان یا بیبی ِ تحصیل کرده در فرنگ نیست که برای فاحشه لباس طراحی میکند و در ایران همنشین هنرمندان روشنفکر است؟
پس اگر شبیه هیچ کدام آنها نیست چرا انقدر آشنا به نظر میرسد؟ تا جایی که نمیخواهیم لیلا را شخصیتی یگانه در ادبیات فارسی سالهای اخیر بدانیم اما وقتی برای یکتا نبودنش دنبال دلیل میگردیم سرافکنده میمانیم. اما از طرفی مای نِیم ایز لیلا رمانی نیست که فقط درباره لیلا باشد. این رمان گرچه نه به اندازه لیلا اما پادرهوایی، انزوا و اندوه بیدرمانِ یوسف را هم نشانمان میدهد. کاری میکند برای ناصر ِ بیچاره و خوشخیال دل بسوزانیم و نگران آینده تانیا باشیم. امثال ِ فوءاد را به خوبی میشناسیم، شاید برای امیرعلی اشک بریزیم و مادر لیلا را نفرین کنیم؛ مثل سایر عجوزههای خشکه مقدسی که اگر خون خودمان را در شیشه نکردهاند همیشه در کمین یکی از اطرافیانمان بودهاند.
مای نِیم ایز لیلا درباره انسانی است که نمیتواند مکانی را خانه بنامد. این انسان، زن یا مرد، اهل هر کشوری میتواند باشد اما یقینا میان سال است.[۹]
لیلا شخصیت محوری داستان به اتکای پرداخت گذشتهاش و کنشها و دیالوگهایش، برساختهترین شخصیت روایت است، زنی واقعاً ایرانی، کمتوقع، سازگار و پر انرژی، زحمتکش که آلامش را در خواندن ترانههای ایرانی، حتی ترانههای شاد بر زبان میآورد. او نه از روی اراده که باطناً نمیتواند غیر ایرانی شود. از خانههای چوبی آمریکا بیزار است و با فرهنگ آن دیار سازگار نشده است. [۱۰]
بهروز شیدا در نقد رمان گفته است :
جستوجوی عشق در مای نِیم ایز لیلا انگار راه به هچ مقصدی نمیبرد؛ که تنها حادثههای بیفرجام میسازد. زنان و مردان مای نِیم ایز لیلا وصلِ بسیاران را تجربه کردهاند. هیچکس اما انگار نیمهی گمشدهی هیچکس نیست.[۱۱]
ویژگی رمان[ویرایش]
در مای نِیم ایز لیلا صداهای بسیار به گوش میرسد؛ صدای وصل و فصل؛ آسمان و زمین؛ غیاب و حضور؛ عشق و نفرت. انگار حضور لیلا در ایران صدای اسارت جاری در جهان سنتی را پژواک میدهد؛ حضورش در خارج از ایران تنهاییی جاری در جهان مدرن را. انگار متنهای یوسف از بهارهای گمشده میگویند؛ متنهای لیلا از بهاری که خواهد آمد.
آخرین جملهی مای نِیم ایز لیلا را بخوانیم:که شاید باران بهاری تنهاییهای تلخ را بشوید.[۱۱]
فتح الله بی نیاز در نقد رمان نوشته است :
نکتهای که نویسنده به طور ضمنی در روایتش میآورد، سست بودن روابط عاطفی و علقههای نزدیکی و خویشاوندی است. زوجها خیلی ساده از زندگی و خاطرات و وابستگیهای مشترک دل میکنند و سر در پی کسانی میگذارند که فقط چند بار آنها را رؤیت کردهاند و نه بیشتر. نکته دیگر اینکه بیشتر شخصیتهای داستان در فکر جلوهنمایی یا به زبان ساده ادا و اطوار هستند تا کنش و تفکر مبتنی بر پست بیرونی خود. از هنر، از کنش روشنفکری، از مبارزه برای حقوق بشر و حتی نویسندگی چیزی نمیبینیم، اما عده پرشماری از کسان داستان میخواهند نقش هنرمند و نویسنده و به طور کلی آوانگارد را بازی کنند تا بهتر و بیشتر دیده شوند. شاید فقط زن عامی و هنوز ایرانی ماندهای چون لیلاست که عنوان هنرمند ندارد، اما از هنر خوانندگی بهره بسیار برده است. یوسف هم کارش به فرجام نمیرسد که اگر میرسید، هم در انطباق خودش با ادعایش موفق میشد و هم متن را تا حدودی در بعضی از بخشها به نوعی از فراداستان (متافیکشن) نزدیک میکرد.
مهمترین وجه بازی با فرم و شکستن خط زمانی، بهره گیری از شیوههای متنوع انتقال است، به گونهای که خواننده حس نکند وصله ناجوری وارد روایت شده است. به بیان دیگر گسستهای زمانی و مکانی باید به تیعیت از ساختار پلات و ساختار داستان، به درون متن (روایت) بخزند. ملکوتی به تقریب همه جا این نکته را رعایت کرده است.
انتقال در اجرای داستان و شکل درونی آن (فرم) و نیز شکل بیرونی آن (ساختار) نقش مهمی ایفا میکند: اولاً موجب میشود سررشته قصه گم نشود و خواننده نخ تسیح معروف خردهروایت را خود پیدا کند، ثانیاً کل متن بنای درهمریختهای از خردهروایتهای همزمان یا ناهمزمان اما به هر حال پراکنده و بیارتباط با هم جلوه نکند.
نمیدانم متن چند بار بازنویسی شده است، اما به هرحال این توفیق نصیب نویسنده شده است که متن به این مهم نائل آمده است. عدم پرداخت کنشهای طبیعی که کنش داستانی تلقی نمیشود مانند تکرار نوشیدن و خوردن و اجتناب از رویکردهای جزئینگرانه موجب شده که به رغم ایجاز منطقی، چیزی حذف نشود. فقط در یک مورد به نظر من کمکاری شده است و آن کم و کیف آشنایی و شروع زندگی مشترک لیلا و ناصر است.
تکنیک روایت داستان که مدام از زندگی حال لیلا و ناصر و یوسف و تانیا به گذشته و افراد دور مانند سوفی، دانیلا و….. بر میگردد، داستان را دچار تعلیق کرده و خواننده را در انتظار بازگشت به نقطه اصلی میگذارد. [۱۰]
در این رمان خانه، مسئلهای والاتر حتی از عشق است. انگار به خاطر نبودن یک خانه روشن و ثابت است که این رمان راهی ندارد به جای تعریف داستان خود روی بند بلند بالای گذر طبیعی زمان، روایت خود را میان تارو پود نامنظم خاطرات بنا کند. در زمان جلو و عقب برود. به خاطرات چنگ بیندازد، راوی و نظرگاه خود را تغییر دهد و دست به دامن تاریخی شود که آن خاطرات پراکنده میراث خوار خلف او بودهاند. هویت لیلا موقتا تثبیت میشود. برای همین است که میتواند جلوی جمعیتی نه چندان زیاد بایستد و بگوید: مای نیم ایز لیلا... خانه او آوازی میشود که میخواند، و چون یوسف هنوز خانه به دوش است در جشن تثبیت هویت لیلا غایب است. گرچه او لیلا را به معلم آواز ِ در خور اعتمادی معرفی کرده که بتواند به آرزویش برسد اما نمیآید که بشنود لیلا از لالهزار شدن کوهها میخواند. لیلا بیاو ترانههایش را یک به یک میخواند و پیش میرود. گرچه ناصر در میان حُضار است، اما او که حالا خانهای برای خود ساخته دیگر هویتش را در گروی بودن یا نبودن ناصر نمیبیند. از این بابت است که میخواهم لیلا را شخصیت یگانهای بدانم. زنی مبارز گرچه همیشه آگاهانه مبارزه نمیکند. زنی زیبا، با اینکه زیبایی همه جا به دردش نمیخورد. یک معشوق، خواهر، دختر و مادری که یک دنیا تناقض دارد اما انتقام مسائل حل ناشدنی زندگیاش را از کسی نمیگیرد. او یک خاورمیانهای معمولی است که سرنوشت خود را با صدها هزار نمونه مشابه شریک شده است. سرنوشتی که بلوغ را در میانسالی ممکن میکند تا او تبدیل به زن مهاجری شود که آرامش را در بازگشت به خانه پدری نمییابد و گرچه نه به زبان مادریاش اما به زبان میزبانانش میتواند رو به مردم بایستد و بگوید:
[۹]My name is Leila and it' s my first show
گذر از زمان، روایت حال، رفتن به گذشته و بازگشت دوباره به حال، از ویژگیهای چشمگیر رمان مای نیم ایز لیلا است و در خلال همین گذار از حال به گذشته است كه خواننده با زوایای پنهان زندگی و روحیات لیلا، شخصیت مركزى داستان و دیگر شخصیتهای داستان آشنا می شود.[۵]
سید ابراهیم نبوی می گوید:
رمان مای نیم ایز لیلا را خواندم. مرا یاد کارهای جومپا لاهیری نویسنده بسیار خوب هندی انداخت و شیوه بیان دراماتیزه شده زندگی مهاجرانی که در ایالات متحده آمریکا زندگی میکنند. دورانی که گذراندهاند، وضع اکنون آنان، زندگی پیشین و فضای نوستالژیک گذشته برای هر کدام از آنها و نگاه آنان به کشور مهاجرپذیر و مهاجرفرست.
عنوان کتاب یعنی مای نیم ایز لیلا تاکید او را بر تکیه داستان بر موضوع مهاجرت گذاشته است و شخصیتهای داستان که تقریبا هیچکدام شان آمریکایی نیستند، با وجود اینکه بر سرگذشت آشفته و پیچاپیچ خانواده ایرانی در آمریکا متمرکز است، اما پر است از شخصیتهای عرب، آمریکای لاتینی و آفریقایی. انگار در جزیره مکشوفه پرتغالیها هیچ آمریکایی زندگی نمیکند.
پیش از این جومپا لاهیری هندی نیز به ما گفته است که چگونه میشود رمانی در آمریکا نوشت که شخصیتهای آن نیمی مهاجر و نیمی مهاجر آمریکایی شده باشند، و هیچ مشکلی هم پیش نیاید.
فضای داستان، خصوصاً جاهایی که لیلا راوی روایت است و بیشتر از سر دلتنگی حرف میزند، و کاربرد کلمات و عبارات غمانگیز، فضایی خفه و غمناک میسازد که با مضمون داستان مطابقت دارد. شخصیتهای اصلی کتاب افرادی هستند تا حدی دلمرده و تحقیرشده، جز لیلا، آن هم تا حدی، هیچکدام دارای ویژگیهای مثبت پایدار و قابل ملاحظه نیستند. در عین حال گاهی فضای آرام و بیکنشی را شاهد هستیم که خواننده را خیلی درگیر نمیکند و تنها به دنبال باز شدن گره وضعیت رابطه کسان داستان است.[۱۰]
از زیباییهای کتاب یکیاش توصیف بسیار توانای شخصیت خانوم و تصویرکردن نقاشگونه چهره و رفتار اوست، همین کار در مورد ملوسک و ناصر نیز به زیبایی انجام گرفته است.[۱۲]
شیوه روایت داستان[ویرایش]
مای نیم ایز لیلا اثری خوشخوان است نه به دلیل نثر روان یا تکنیک شخصیتپردازی آن بلکه چون نویسنده شهرزادوار توانسته با انتخاب الگویی مناسب برای روایت و با تحریک کنجکاوی خواننده او را تا آخر بدون خستگی دنبال خود بکشد.[۱۳]
نویسنده همان ابتدا مهمترین نکته را درباره شخصیت لیلا به ما میگوید: یوسف که نویسنده است با لیلا هماغوش شده است و هنگامی که لیلا دارد به خانهاش برمیگردد میگوید: لیلا زنی معمولیست که نمیشود با او از جویس، و پل استر و گلشیری حرف زد. با او میشود از مد روز و دستها و ناخنها حرف زد. اما این معمولی بودن سرتاسر شخصیتهای رمان را در بر گرفته است.[۱۴]
شیوه روایت در کار بیتا ملکوتی شیوهای دورانی است، رفتن به گذشته و بازگشت به حال و متمرکز شدن روی شخصیتهای داستان که به شکل موفقی انجام شده باعث میشود که ما از خواندن اثر لذت ببریم و مثل کودکی کنجکاو با قطعات گمشده پازل که نویسنده یکی یکی در اختیارمان می گذارد، تصویر را کامل کنیم. تصویر یوسف خوب و مهربان و هنرمند، لیلای رنجکشیده و دائما لهشده و از آتش سختیهای ناخواسته گذشته، ناصر که انگار امتداد بدنی است و چیزی جز اندام و غریزه ندارد، تانیا که هر روز بیشتر از قبل از یک فرهنگ جدا میشود و فرهنگی دیگر را میبلعد، امیر علی که مثل خاطرهای رنج آور برای لیلا مانده و خانوم، مادر لیلا که یکی از محکمترین و پرداختشدهترین شخصیتهای رمان است، برخلاف آقا که قرار بود شخصیتی جذاب باشد، اما پرداختن به او در کلیشههای رایج باقی مانده است. ساختمان رمان بیتا ملکوتی، ساختمانی مفید است که پس از ایجاد نیاز به شناختن شخصیتی در داستان حکایت او را باز میگوید. به گونهای تدوین و چینش ساختمان داستان بر مبنای یک تدوین حسی است. تقریبا همین شیوه را با اشکالات کمتری در کار خیره کننده به کسی مربوط نیست جومپا لاهیری میتوان دید. [۱۲]
ملکوتی، هم توانایی خود را در به کار گرفتن چنین نثری خواسته نشان بدهد و جز در برخی موارد اغلب آن را به خوبی از کار درآورده است.او سعی دارد زبان شخصیتهایش تا جایی که میشود به زبان واقعی مردم این روزگار و به ویژه آنهایی که در زمینه داستان روایت میشوند نزدیک باشد. این دقت آنجا نمایانده میشود که نویسنده با نشان دادن زندگی بخشی از ایرانیان مهاجر، زبان ویژه این گروه را هم به خوبی معرفی میکند. [۱۳]
ادوارد سعید میگوید: بدون داشتن ذرهای از احساس آغاز، هیچ اثری را نمیتوان شروع کرد، همانطور که بدون این احساس، پایانی هم در کار نخواهد بود. و شروع داستان "مای نیم ایز لیلا" خواننده را از همان اول درگیر کشمکشهای بعدی آن میکند. در مای نیم ایز لیلا نویسنده به ترتیب شخصیتهای کلیدی خود را که یوسف و لیلا و خانوم و در درجه بعد ناصر و تانیاست، معرفی میکند. زمینه را آرام آرام برای کنش اصلی آماده میکند و به خواننده کمک میکند که از گذشته شخصیتها سردربیاورد. [۱۳]
داستان با زاویه دید اول شخص و دانای کل محدود روایت میشود. شخصیتها به شیوه نمایشی و با گفتن از افکار و اعمالشان خود را به خواننده میشناسند. نگاهی به سابقه تحصیلی بیتا ملکوتی و آموختن ادبیات نمایشی در دانشگاه نشان میدهد که شاید انتخاب این شیوه برای شخصیتپردازی از سوی او عجیب نبوده است.[۱۳]
هرچند نویسنده نتوانسته رابطه منطقی در مورد برخی شخصیتها مثل آقا (پدر لیلا) با خواننده برقرار کند اما به طور کلی داستان از الگویی منسجم برخوردار است و همین کل آن را باورپذیر میکند. از سویی خلق دیالوگهایی متناسب با خلق و خوی شخصیتها هم به شناخت فضا و زمینه داستان کمک میکند و هم خواننده میتواند با فراموش کردن نویسنده به شخصیتها و فضا نزدیک شود که این نیز شاید به دلیل انتخاب تکنیک نمایشی در شخصیتپردازیست که نویسنده حضور خود را کمرنگ کرده است.[۱۳]
هرچند در مورد لحن شخصیتها، در برخی جاها نویسنده بر لحن محاورهای تاکید داشته اما فعلها و کلمات نستعلیق در نثر شکسته او به چشم میخورد. از اینها که بگذریم، مای نیم ایز لیلا اثری خوشخوان است نه به دلیل نثر روان یا تکنیک شخصیتپردازی آن بلکه چون نویسنده شهرزادوار توانسته با انتخاب الگویی مناسب برای روایت و با تحریک کنجکاوی خواننده او را تا آخر بدون خستگی دنبال خود بکشد.[۱۳]
یوسف و لیلای مای نِیم ایز لیلا در حسرت وصال هیچ معشوقی نمیمیرند. مقام آسمانی ندارند. در مرگ و آسمان با معشوق یگانه نمیشوند؛ نه چون یوسف آنقدر تنهایی و فراق تاب میآورند تا در قامت پیامبری به زلیخای جوانشده بپیوندند نه چون لیلی آنقدر تنهایی و فراق تاب میآورند تا استخوانهایشان در کنار استخوانهای معشوق بیارامند. آنها انگار از تکرار «وصل» تنهایند. انگار از تکرار معشوق تنهایند. انگار نامهای یوسف و لیلای مای نِیم ایز لیلا در تقابل با سرنوشتِ شخصیتهای جهانِ اسطورهها و قصهها برگزیده شدهاند.[۱۱]
اشاره به زبان فارسی امروزی[ویرایش]
مای نیم ایز لیلا به زبانی نوشته شده که هم فارسی امروز ایران بر آن سایه دارد، هم کلمات خارجی با نحوه مصرف و جایگاه آن در شیوه و رفتار در آن جا افتاده و هم اصرار بر فارسی نویسی کلمات انگلیسی که طبیعی است و ما را به شکلی وارد فضای فرهنگی و زبانی داستان می کند، به میزان بالایی تازه است. البته پس از این چنین زبانی را بیشتر خواهیم خواند، اما این یکی تازه است. کلماتی مانند " تینیجرا"، "گرس"، هوم ورکا" و دهها کلمه دیگر که فارسی نویسی شده ما را با ادبیاتی خاص آشنا می کند، ادبیاتی که البته نوشتنش برای نویسنده ایرانی که فارسی خوب بلد است سخت است. نویسنده ای که حداقل در گفتارش از ده هزار کلمه فارسی استفاده می کند، در حالی که قهرمانش بعید می دانم از پانصد کلمه فارسی بیشتر استفاده کند. شاید به همین دلیل است که گرچه بخشی از رمان در جاهایی دشوار خوانده میشود، اما خواندن آن ما را به فضای مورد نظر نویسنده میبرد. [۱۲]
زبان فارسی این افراد پر است از واژههای انگلیسی که نویسنده هم آن را با نوشتن همه واژههای زبان دیگر به فارسی نشان داده است.[۱۳]
سپیده جدیری در نقد رمان می گوید:
لزوم دوبارهنویسی پاراگرافِ نسبتا بلندِ فوق در اینجا این بود که به گمان من مهمترین ویژگی رمان مای نیم ایز لیلا که آن را از آثار دیگر نویسندگان مهاجر به شکلی بارز متمایز میکند، همین است که نویسنده سعی کرده دقیقا این رنجی را که زبان مادری در مهاجرت و تبعید متحمل میشود، در زبان مکالماتِ آدمهای داستانش به رخ بکشد.حتی زبانِ نسل دوم این مهاجران، که قاعدتا باید به محیطی که در آن پرورش یافته بیشتر خو گرفته باشد، به همین رنج دچار است؛ رنجِ این طرفی بودن یا آن طرفی ماندن.
تانیا دختر نوجوانی است که از پدر و مادری ایرانی در آمریکا متولد شده است. هنگام در گرفتن دعوایی میان پدر و مادرش، وقتی به خاطر تشبیه آنها به سگ و گربه، سرزنش میشود میگوید:
- سگ و گربه هم فحشن تو زبون فارسی؟
همین یک جمله به خوبی بیانگر آن است که زبان فارسی تانیا، به رغم اینکه کلمات در آن فارسیاند، هویتی ایرانی ندارد. کلمات فارسی در زبان او همیشه معنایشان همان چیزی نیست که در زبان فارسیِ ایرانیها تعریف شده است. او گاهی آمریکایی فکر میکند و ایرانی حرف میزند و گاهی هم بالعکس. این همان رنجی است که زبان تانیا به آن دچار است؛ درماندگی. درماندگیِ زبان. زبانی که هویت ندارد، درمانده است.
ملکوتی به این موضوع که هر یک از شخصیتهای رماناش دامنه واژگانِ خاص خود را داشته باشد اهمیت میدهد، اینکه هر یک از این شخصیتها به سبکی متفاوت از سبکِ کلامی شخصیت دیگر، سخن میگوید و جملهبندی میکند، اینکه هر سه راوی در رمان، حتی راوی سوم شخص، نثر خاص و متمایزِ خود را در روایتگری هم رعایت میکنند.
نسل اول مهاجران هم که دیگر جای خود دارد؛ از جمع بستن کلمات انگلیسی با ادات جمعِ زبان فارسی تا گذاشتنِ «ی» نکره پس از این کلمات، منطق خاص خودش را پیدا کرده است در دیالوگهای این نسلِ ناصر و یوسف و لیلا. نسلی که خواسته ایرانی بماند اما زباناش خواسته و ناخواسته - شاید برای اینکه کمتر احساس غریبگی کند با کلامی که دور و برش جاری است - شروع کرده است به شبیهسازی؛ به ساختن ترکیبهای مثلا انگلیسی – فارسی، که در واقع، نه انگلیسیاند و نه فارسی. ترکیبهایی نظیر: هوم وُرکا، تینیجرا، فگتها، لافتی ترکیب واژه Loft - به معنی اتاق زیر شیروانی بزرگ - با «ی» نکره زبان فارسی. این یک جنایتِ زبانی است که تقریبا همه ما چندی پس از استقرارمان در این طرف، مرتکبِ آن میشویم؛ و بالطبع در رمان مای نیم ایز لیلا نیز که به باور من توانسته است به واقعیترین شکل ممکن آنچه را که ادبیات مهاجرت مینامیم نمایندگی کند، آدمهای داستان که بسیار ملموس و واقعی مینمایند، جا به جا مرتکباش میشوند.
ملکوتی به این موضوع که هر یک از شخصیتهای رماناش دامنه واژگانِ خاص خود را داشته باشد اهمیت میدهد، اینکه هر یک از این شخصیتها به سبکی متفاوت از سبکِ کلامی شخصیت دیگر، سخن میگوید و جملهبندی میکند، اینکه هر سه راوی در رمان، حتی راوی سوم شخص، نثر خاص و متمایزِ خود را در روایتگری هم رعایت میکنند، که هر یک از این نثرها هم از آن نثر تختی که به آن اشاره شد، فرسنگها فاصله دارد، اتفاق فرخندهای است که از پیوستنِ یک زنِ نویسنده دیگر به آن شمار معدودی که اعتبار بخشیدهاند به زن در جایگاهِ خالقِ داستان، حکایت دارد.[۱۵]
روایت مهاجران و تبعید[ویرایش]
مای نیم ایز لیلا همچنان که گفتیم داستان ایرانیان مهاجر است. ایرانیانی که هرچند سالهاست در کشوری مهاجرپذیر زندگی میکنند اما زندگی آنان در ایران به شکلی جدائیناپذیر با آنها تا آمریکا آمده و زندگی تازهشان در این قاره دورافتاده را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
شاید خواننده در نگاه اول دلیل آن را حاشیه نشین و سطح پایین بودن زندگی همه این افراد تفسیر کند. البته اگر با اندکی اغماض یوسف را که دوست دارد نویسنده شود جدا از این جمع بدانیم.[۱۳]
اما در نگاه عمقیتر، به نظر میرسد نویسنده بر گذشته آدمها تاکید بسیار دارد. همان که فاکنر میگوید: گذشته هرگز نمیمیرد. حتی نگذشته است.[۱۳]
در سالهای اخیر و با افزایش مهاجرتهای مردمی از ایران به سایر کشورها و به طبع ایجاد مسایل و مشکلات عدیده ناشی از برخوردهای ناگزیر فرهنگی در سرزمینهای مقصد، شاهد افزایش بازتولید ادبیاتی در میان اهالی قلم ایرانی شدهایم که پیشتر آنرا ادبیات مهاجرت میخوانند. عمدتا در این سبک ما با ادبیاتی معلق و غیروابسته-چه از لحاظ خواستگاه اجتماعی و چه فرهنگی و حتی ژانرشناسی هنری- روبرو هستیم؛ اصطلاحا از اینجا رانده، از آنجا مانده. نه میتوان ادبیاتِ اثر را یک ادبیات بومی-ایرانی با تمام فاکتورهای یک داستان ایرانی قلمداد کرد و نه یک اثر اصطلاحا غربی با فاکتورهای ادبیات مدرن و آوانگارد. گرچه این بالذات نمیتواند ضعف قلمداد شود، اما دستکم میتواند همواره برای مخاطب این پیشفرض را حاصل کند که به محض رویارویی با یک اثر ادبی که در دستهبندی آثار ادبی مهاجرت قرار میگیرد، قرار است شاهد برخوردهای فرهنگی، زبانی ناشی از پدیده مهاجرت و همچنین بررسی توامان پدیده غربت و تاثیر آن در زندگی کاراکترهای اصلی اثر باشیم. حالا خواه این اثر، اثر لاهیری باشد یا کونداری فرانسوی شده. مای نیمایز لیلاعنوان اثریست که اخیرا و با توجه به حساسیتهای تمام نشدنی دستگاه نظارتی و انتشار داخلی، در خارج از ایران و به صورت اینترنتی توفیق انتشار یافته است. در ابتدا ناگفته پیداست، کوشش پدیدآورنده در وفاداری به اثرش و جلوگیری از هرگونه تعرض و ممیزی آن قابل تقدیر و تحسین است. گواینکه اثبات شده با پذیرفتن ریسک انتشار اثر به صورت مجازی تا حدود زیادی پذیرفتهاید که اثری که سالها جهت نگارش و بازنویسیاش وقت و انرژی صرف کردهاید، نادیده انگاشته و خیلی زود به ورطه ی فراموشی سپرده شود.[۱۶]
پس به این ترتیب، اگر مای نیم ایز لیلا رمانی درباره هویت زن متجدد ایرانی نیست، قصهای است برای روایت مصائب مهاجرت؟ برای واکاوی زندگی ایرانیانی که فکر بازگشت به کشور را –تقریبا- برای همیشه از سر بیرون کردهاند و در کشور میزبان خود دست و پا میزنند؟ اما نه؛ این رمان روایت مهاجرت هم نیست. گرچه کمابیش تاریخ سی و اندی ساله کشور را با حسرتی کنترل شده مرور میکند اما رمانی درباره تاریخ معاصر هم نیست. «مای نِیم ایز لیلا» درباره انسانی است که نمیتواند مکانی را خانه بنامد. این انسان، زن یا مرد، اهل هر کشوری میتواند باشد اما یقینا میان سال است. به همین خاطر شاید بهتر باشد این رمان را با اینکه زندگی تانیا و امیرعلی و مادر لیلا را هم با ریزبینی برایمان شرح میدهد رمانی درباره میانسالانی بدانیم که در خانه خود زندگی نمیکنند. این اصطلاح شاید لفاضی مزورانهای برای پرهیز از واژه «رمان مهاجرت» نیست، اگر میان سالی، رسیدن به قله خاطرات باشد، سراشیبی پیش رو یا همان سالخوردگی، سراشیبی ِ رو به سوی خانه است. [۹]
ابراهیم نبوی می گوید:
رمان مای نیم ایز لیلا از نظر من بیش از آنکه به بحرانهای روحی و روانی مهاجران نگاه کند، به بحرانهای روحی و روانی کل جامعه ایران نگاه میکند. از همین روست که تقریبا همه آنها که از ایران میروند، کولباری از مشکلات را با خود میبرند و وقتی به آنجا میرسند یا با همان مشکلات یا با گونه جدیدی از مشکلات مواجه میشوند. مشکلاتی که آنها را له میکند، ویران میکند، یا از یکدیگر گریزان میکند.[۱۲]
سپیده جدیری می گوید :
پیش از این در مقالهای نوشته بودم که یکی از دردناکترین دردهای یک تبعیدی، دردِ زبان است. اینکه چقدر با دردی که زبان مادری در تبعید میکشد کنار بیاییم، خود مسئلهای است! هر قدر هم بخواهیم به خود تلقین کنیم که اینک این یکی زبان، زبان اصلی توست، زبان زندگی توست، زبان کار توست، دردی دوا نمیشود، چرا که زبان حسِ تو، زبان گریهها، خندهها، هیجانها و اضطرابهای تو، زبان دیگری است؛ زبانی که احساس میکنی در نقطهای فرسنگها دورتر از اینجا، اینجای شیک، مدرن، آزاد و روشنفکر، جایش گذاشتهای و آمدهای. اما زبان، جا نمیماند، زبان تو با تو تبعید میشود و به همراه تو درد میکشد، چرا که مهجور و تنها میمانَد و غریبه مینماید با همه چیز. در واقع، بیش از هر خصوصیت دیگر، زبان توست که به یادت میآورد به اینجا تعلق نداری، به هیچیک از آنچه ویژگیهای اینجا به شمار میآید. [۱۵]
پیوند به بیرون[ویرایش]
inauthor:"Bita Malakouti بیتا ملکوتی"
منابع[ویرایش]
- ↑ ملکوتی، Bita Malakouti بیتا (۲۰۱۲-۰۱-۰۱). My name is leila: مای نیم ایز لیلا (به العربية). Naakojaa ناکجا. شابک ۹۷۸۲۳۶۶۱۲۱۵۹۹.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ ادبی، سپیده جدیری منتقد. «آنها میخواهند ایرانی بمانند؛ نگاهی به رمان 'مای نیم ایز لیلا'». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۴. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ "بیتا ملکوتی". ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد. 2018-11-26.صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ ««مای نیم ایز لیلا» « Radio Koocheh» (به English). دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۴.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «آرمان شهر | OPEN ASIA-Armanshahr| بنیاد آرمان شهر | "مای نيم ايز ليلا" بحران فرهنگ پذيری در مهاجرت». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ Farangis Siahpour, مای نیم ایز لیلا و روایتی تازه از مهاجرت, retrieved 2018-12-24صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ ««گپی با نویسندهی مای نیم ایز لیلا» | Gozideha - گزیده ها». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۴. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ «معنای واژه، آداب زمینی و مای نیم ایز لیلا». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۴. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ مهام میقانی. «نگاهی به رمان مای نیم ایز لیلا». از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ «سویههای معنایی و تکنیکی در «مای نیم ایز لیلا»». ۲۰۱۳-۱۲-۲۷. دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ «اثر». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ «هر نیم ایز بیتا». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ ۱۳٫۵ ۱۳٫۶ ۱۳٫۷ ۱۳٫۸ «"روایت شهرزادوار ایرانیان مهاجر"». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ «جهان ملالآور و معمولی لیلا». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «آنها میخواهند ایرانی بمانند». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ «از اینجا رانده از آنجا مانده». دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۲-۲۲. از پارامتر ناشناخته
|وبگاه=
صرف نظر شد (|وبگاه=
پیشنهاد میشود) (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
This article "رمان مای نیم ایز لیلا" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:رمان مای نیم ایز لیلا. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.