زندگی نامه
خیرنیکوکار و کارآفرین حاج ماشالله زنگی آبادی | |
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | حاج اسدالله زنگی آبادی |
معروف به | سردار سازندگی |
زادروز | ۱۴ فروردین ۱۳۲۵ |
زادگاه | زنگیآباد (کرمان)، ایران |
تاریخ مرگ | ۲۷ مهر ۱۴۰۰ (۷۵ سال) |
محل مرگ | کرمان، ایران |
فرزندان | ۵ پسر و ۲ دختر |
تحصیلات | فاقد سواد |
دین | اسلام (شیعه) |
اطلاعات سیاسی | |
حاج ماشالله(اسدالله)زنگی آبادی(زاده ۱۴ فروردین ۱۳۲۵ در زنگیآباد (کرمان) - درگذشت ۲۷ مهر ۱۴۰۰ کرمان) چهره آشنایی که هر شهروند کرمانی از او نام نیکی در خاطر خود دارد او بیش از چهل سال از عمر با برکت خویش را در آبادانی استان کرمان صرف نمود و با تمام توان و تلاش خستگی ناپذیر خویش دست در دست مسئولین در امر آزادسازی معابر شهری، خیابان کشی و تسطیح آسفالت از هیچ امری دریغ نورزید. خدمات و تلاش های او در امر راه سازی جاده ای، خیابان سازی، تسطیح معابر و ابنیه در قالب شرکتی تحت عنوان کرمان پتک کاملا آشکار و مشهود است.
بخشی از خاطرات حاج ماشالله زنگی آبادی[ویرایش]
پدرم از راه شبانی کسب معاش می کرد و خانواده را اداره می نمود. به تبع شغل پدر در نگهداری گوسفندان و چوپانی مشغول شدم و روزها به همراه گله در کوه و دشت و دمن برای چرای گوسفندان چه مسیرها که نمی پیمودم پس از چند سالی از این حرفه به مقنی گری روی آوردم کار پر زحمت بود آنقدر زحمت این شغل زیاد بود که یک روز وقتی وارد قنات شدم ۱۵ کیلومتر زیر زمین مسیر را پیمودم تا به انتهای مسیر رسیدم واقعا خسته بودم اما چاره ای نبود زندگی بود و تعهد و مسئولیت و کمک به پدر و تامین مایحتاج خانواده. پدرم از نظر بنیه ی مالی بسیار ضیعف بود و بقیه اعضای خانواده آنچنان حمایتی از او نمی کردند من با تمام وجود احساس مسئولیت می کردم. می دانستم دعای والدینم زندگی دنیا و آخرتم را بیمه می کند. روزی به منزل پدرم رفتم دیدم از چاه آب می کشد و آب بیرون آمده از چاه برای نوشیدن چندان تمیز نبود. خیلی ناراحت شدم موتورسیکلتی را که با آن بین شهر و روستا تردد می کردم به قیمت ۶۰۰ تومان فروختم و برای منزل پدرم آب لوله کشی شهری کشیدم (تحمل سختی پیاده روی در مسیر های صعب العبور بین شهر و روستا به قیمت آب گوارایی که پدر و مادرم می نوشیدن واقعا می ارزید) پدرم وقتی فهمید موتورم را فروختم و برایشان آب کشیدم گریه کرد، خیلی دعایم کرد امروز تمام زندگی و ثروتم از دعای پدر و مادر و اشک پاک آن هاست.
در دهه چهل به کرمان آمده ام اول راننده تراکتور شدم، رانندگی با تراکتور ماهرانه بود یک روز به محلی که قرار بود میدان آزادی (کرمان) فعلی ساخته شود رفتم و دیدم راننده تراکتور آبادانی مسکن که بار آهک را قرار بود در محل خاصی تخلیه کند قادر به انجام این کار نبود و نمی توانست تراکتور را به محل مورد نظر هدایت و بار را تخلیه نماید. به دستور استاندار پشت فرمان نشستم و سریع با چند حرکت فنی و مهارتی بارکش تراکتور به محل تخلیه آهک هدایت کردم، این کار با سرعت انجام شد آقای درخشش استاندار وقت کرمان آنجا حضور داشت وقتی او مهارت مرا دید، با اصرار از من خواست که در سازمان آبادانی مسکن با آقای احمد پیوندی که آن زمان معمار پروژه بود همکاری کنم پذیرفتم که کار را با رانندگی تراکتور شروع کنم. روزها از محل فعلی خیابان هزار و یک شب جنوبی که در آن زمان محل کشت و زراعت بود و کارگاه فنی سازمان آبادانی و مسکن نیز در آن نقطه دایر شده بود با تراکتور جدول بارگیری می کردم و برای احداث بلوار جمهوری اسلامی کنونی و میدان آزادی به آنجا می بردم روزانه ۱۸ سرویس جدول تخلیه می کردم. خودم در انتقال و بارگیری آنها یکه و تنها تلاش می نمودم استاندار که این کوشش و جدیت من را دیده بود و می گفت تا به حال در عمرم این چنین مردی ندیده بودم بعد از آن از من خواستند که با بلدوزر رانندگی کنم. رفتم اداره راه و ترابری آموزش دیدم فقط یک ساعت دوره آموزشی من به طول انجامید برگشتم به سازمان و کارم را شروع کردم به واسطه توانمندی و جدیت آقای درخشش استاندار وقت، خیابان کشی و آبادانی و عمران شهری در شهر کرمان گسترش پیدا نمود و تعداد زیادی از خیابان های شهر احداث شد اکثر خیابان های مرکز شهر کرمان از جمله بلوار جمهوری اسلامی،خیابان شمال جنوبی، خیابان سام، خیابان کار، خیابان زریسف، خیابان آلاشت، خیابان نشاط، خیابان ۱۷ شهریور، خیابان ابن سینا، خیابان تجلی، خیابان مطهری غربی، چهارراه طهماسب آباد و چندین مسیر دیگر از یادگار آن زمان می باشد. (خیابان هایی که در زمان مرحوم درخشش احداث شد در بازه زمانی حدود یک سال ۷۸۰۰ ملک خریداری و تخریب شد)
خداوند به من توان عجیبی داده بود شب و روز برایم فرقی نمی کرد. از سحرگاهان تا پاسی از شب زحمت می کشیدم و تلاش می کردم روزانه ۱۸ ساعت کار می کردم
استاندار از من خواسته بود مسیر خیابان شمال جنوبی را ۳ روزه تخریب و آزادسازی کنم وقتی یک روزه خیابان شمال جنوبی را تخریب و آزاد کردم و بلدوزرم وارد خیابان ابوحامد شد دیدم پدرم روبرویم ایستاده و استاندار و مردم آن طرف تر ایستاده بودند از بلدوزر پیاده شدم همه منتظر بودن تا به سوی شان بروم و من را در آغوش بگیرند چون موفق شده بودم علی رغم سخت گیری ها و ممانعت عده ای ذی نفوذ خیابان را آزاد کنم اما من به سمت استاندارو مردم نرفتم و سراسیمه به سوی پدرم رفتم و پیرمرد را با عشق در آغوشم فشردم گریه می کرد بهم می گفت پسرم خیلی دعا کردم سرفراز شویی و از این مسئولیت سربلند بیرون بیایی
بازید وزیر راه و شهرسازی[ویرایش]
روز سه شنبه مورخ ۱۳۹۸/۸/۲۱ جناب آقای دکتر اسلامی وزیر محترم راه و شهرسازی با هیات همراه از تعدادی پروژه های این شرکت (کرمان پتک) که اجرا شده بود بازدید نمودند و زمان بازدید از پروژه جاده سردر چترود فرمودند باید از چنین پیمانکارانی مانند آقای حاج ماشالله زنگی آبادی که جاده ای ۴۰ سال قبل احداث شده و هیچگونه نشست و خرابی نداشته است و این چنین با کیفیت ساخته شده است قدردانی و تشکر نماییم تا شرکتهای دیگر نیز تشویق به انجام اینچنین کارهای خوب بشوند.
تصاویر مربوط به بازدید نامبرده و هیات همراه می باشد
تعدادی از کارهای خیر و عام المنفعه[ویرایش]
• اهدای ۲ دستگاه لودر در زمان جنگ تحمیلی • ساخت مجتمع آموزشی از مقطع دبستان تا دبیرستان (۱۲۷۰۰ مترمربع) • احداث مجموعه ورزشی زنگی آباد • تهیه جهیزیه بیش از ۷۰۰ زوج جوان و پرداخت هزینه ازدواج • ساخت مسجد بی غمان راور • اجرای آسفالت جاده گلزار شهدای زنگی آباد • خرید و اهدای ۱۰۰۰ صندلی به مدارس زنگی آباد • آزاد سازی تعدادی از زندانیان جرائم غیرعمد استان • خرید و کاشت ۱۰۰۰۰ اصله درخت
درگذشت[ویرایش]
در ۲۷ مهر ۱۴۰۰ بعلت ضربه مغزی راهی سفر آخرت می شوند.
This article "زندگی نامه" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:زندگی نامه. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.