شعر و سبک میتراییک
این مقاله دارای فهرستی از منابع، پیوندهای بیرونی یا بخش مطالعهٔ بیشتر است، اما به خاطر نداشتن پانویس و یادکردهای درونخطی، منابع آن همچنان مبهم هستند. لطفاً با افزودن یادکردهای دقیق این مقاله را بهبود دهید. |
شعر و سبک میتراییک یکی از جریانهای شعری، پس از دههٔ هفتاد است، که توسط سیروس رادمنش شاعر مهم شعر ناب، برای برون رفت شعر امروز از بحران، معرفی و نامگذاری شد.
مقدمه[ویرایش]
شعر نوپای امروز در مقایسه با شعر سنتی با آن پشتوانهٔ عظیم معنوی و انسانی، و صدها سال نفوذ نزد حافظهٔ مردم، در جذب مخاطب خوب توانستهاست به نیازها پاسخ دهد. پس از رسانه ای شدن شعر در دوران مشروطه و عاری شدن از صنایع لفظی، نیما یوشیج به سان حوضچهٔ آرامشی عمل کرد و جلو این تندرویها را گرفت و شعورمندی شعر و پر رنگ کردن موقعیت انسانی، جانی تازه در کالبد شعر نو پارسی دَماند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث ابتدا با پیروی از شعر نیمایی، بعدها هریک راه تازه ای یافتند تا اندیشههای خود را در این قالبهای تازه به خوانندگان شعر ارایه دهند.سهراب در عرصهٔ شعر حسی و عاطفی،اخوان با شعر حماسی،فروغ با شعرهای محاوره ای واحمد شاملوبا ملغمه ای از اینگونه سرایشها با دست یافتن به شعر سپید، توانستند شعر نو را مردمیتر نمایند! دههٔ چهل، دهه ای ست که شعر نو رونق هرچه تمام مییابد. شعر حجم، شعر دیگر، شعر چریکی و سلاح، بازار گفتمان را گرم کردو شعر توانست با حملههای بسیاری که دیده بود کمی به آرامش و آسایش برسد. دههٔ پنجاه، شعر ناب و نیز شعر انقلاب خود نمایی میکند ودر دههٔ شصت شعر جنگ. پس از پایان یافتن جنگ در دههٔ هفتاد شعر با عنایت به نظریههای غرب، وقفه ای میان شعر و مردم ایجاد میکند؛ سوای نظریهٔ هنر برای هنر و هنر برای مردم. سیدعلی صالحی شاعر ناب در دههٔ هفتاد به میدان میآید و با معرفی شعر گفتار میان مردم و شعر آشتی برقرار میکند.سیروس رادمنش نیز شاعر مهم و برجستهٔ شعر ناب است که در دههٔ هشتاد به معرفی شعر میتراییک میپردازد و اینگونه از سرایش را در پاسخ به سوالات منتقدین در مورد بحران در شعر معاصر، ارایه میدهد. شعری مدنی و مدرن که همپای جریانهای بروز ادبی و مردمی پیش میرود و با توسع معنایی و واژگانی و حکمی، جان تازه ای به شعر میدهد. انقلاب کوپرنیکی رادمنش در شعر چنان تکانههایی در شعر معاصر ایجاد نمود که بسیاری از شاعران فارغ از نام این سبک، به سرایش شعر میتراییکی پرداختند. در دهه نود پیشنهادهای تازه ای در شعر مطرح شد :شعر زبان، شعر در موقعیت دیگر، شعر متفاوت، عکاسی شعر، کوتاه سرایی در شعر… که به دلیل نداشتن ظرفیتهای شعری پس از اندک زمانی با بحران مخاطب روبرو شده و اینگونه سرایشها نیز به دلیل عدم غنای لازم به شاعر پروری روی آورده تا شعر. باری به قول پیر شعر نو: «زمان غربال بدست از پس میآید» و این زمان است که حکم به تأیید شعر میدهد نه فلان منتقد سفارش شده که خود نیز شعر سفارشی میسراید.
شناخت شعر میتراییک[ویرایش]
برای شناخت شعر میتراییک، ابتدا باید ما با ذکاوت تاریخی سیروس رادمنش و روحیه تئوری پردازی او آشنا گردیم. چراکه رادمنش مدخلی ست برای شعر میتراییک. سیروس رادمنش از جمله شاعران تأثیر گذار در عرصهٔ شعر ناب است. رادمنش با شعرهای اثر گذار و دانش ادبی، توانست بازویی قوی برای شعر ناب در دههٔ پنجاه گردد. وی به همراه آریا آریا پور، سید علی صالحی، هرمز علی پور ویار محمد اسدپور، بعد از تب و تاب شعر حجم و شعر دیگر، تحت تأثیر هوشنگ چالنگی شاعر مهم شعر حجم و شعر دیگر، مولفههایی را در شعر دههٔ پنجاه مطرح مینماید که در ماهها و سالیان بعد، شاعران بسیاری از سراسر کشور جذب این نوع از سرایش میشوند. نقش منوچهر آتشی در این باره بسیار پررنگ است و ستودنی! او با پرداختن به شاعران ناب و اختصاص صفحاتی در مجلهٔ تماشا به ایشان، حرکتی مدرن را بنیان نهاد و شعر تمرکز گرا را با پرداختن به استعداد شاعرانی چند از شهرستانها، تمرکز زدایی کرد. هرچند حرکت «گریز از مرکز شعر» بدست آتشی، در نظر چشم تنگان، گران آمد و گه گاه با نقدهای غیر متخصصانه و غیرمنصفانه به او نیش و کنایه میزدند، او با این رفتار نشان داد که واقعیت جهان مدرن را میداند.
نمونه شعر[ویرایش]
نمونه شعر از شعر (تخت جمشید) از رامین یوسفی
ببخشید آقا !/ مرودشت؟ /میخواهم کمی درتمدن با ستان بگردم / و شدیداً حما سی بگریم/(یعنی از جلد تاریخ بیرون بیایم)/پله/ پله/ بالا میروم/و در خود هی سقوط میکنم/این دروازهٔ خشایارشاه ست /با گاوانی مقتدر درطرفین/که به رنگی آرکاییک /تا درتو حلول کنند/یا محول الحول و الاحوال/عبور از دروازه هم به این سادگیها نیست/باید از رمز آگاه باشی/قدم / قدم /قدم / میزنم/فروهر را میبینی /با چهره ای خرا شیده و/بالهای پرواز اما:/ش. ک.س.ت. ه… /ش. ک.س.ت. ه… /و دراین عمارت با ستانی/من به قدمت اکنون/ناگهان تخریب می شو م/آه کوروش برخیز !/من سخت خوابم گرفتهاست/(ماه منشوری شکسته دا شت)/آهای با نوی هخامنشی /برایم شربتی از «هوم» بیاور/چرا که دیر یست /کوههای قفقاز را درنوردیده ام و/اکنون باجمع سلحشوران /سرود خوانان به فتح آتن میروم/وبه طرفه العینی /سربازی از پارسیان جاوید بیاید و بگوید:/هدیه /هدیه چه آوردهای؟!/ ومن در دم بره میشوم/ببخشید سرکار!/من مربوط به تمدن آینده هستم/(خنده ای از روی اقتدار)/بیا به زیر سروهای سنگی/به جمع ستایشگران بپیوندیم/و کمی اوستا بخوانیم/تا این مکاشفه سرانجام یابد/نماد نوروز /اما همچنان تاریک است/یا مدبر اللیل و النهار/سوار برارابه میشوم/تا خودرا به تالار تخت خزانه برسانم/شاید/در بارعام داریوش/ وامی نصیبم گردد/(نبرد با زندگی)/زمان داشت مقدونی میشد/و ناگهان زمین هم سکندری خورد/یا مقلب القلوب و الابصار/درتالار ملّل /غوغایی از پارسیان و مصریان و مادها/برپا بود /و اُپراتور دا شت حلقه هارا تعویض مینمود/ تا بینندگان گرامی را /به قسمتهای بعدی این فیلم اکشن/ دعوت نماید/پردهها آتش گرفتند/ (چه اکران غمانگیزی)/حول حالنا الی احسن الحال/من هم اهورایی شدم /وا شیاء /با پرواز شمارهٔ x/در د ستان اشباح /محو میشدند/و یادم باشد/ حرفهای آن حکیم یونانی را/که میگفت :/تاریخ/ چیزی جزء هوسبازی مورخان/بیش نیست؟ !/هی کاکو برخیز!/نوبت سلسلهٔ دیگری ست!
نمونه شعر از شعر (اتوبوس ایرانگردی) از صادق کریمی
همین که اتوبوس به اکباتان رسید /شیرسنگی با صورتی سرخ، آمد جلو:/-نمیشود مرا با خود ببرید برای گفتگوی تمدنها ؟!/-صندلیها پُر است، اگر میخواهید بوفه سوار شوید!/(باد ایستاده بود و پرچم خواب اَش بُرد)/-فرض کن در ردیف صندلیهای آخر/ کمی خواب باشی و ببینی که کوروش /نامهای برای اَت فرستاده، مُهر و موم :/-بیا به جادهٔ شاهی و خوابگزار اعظم باش !/ببین، این شاهین که جلوی اتوبوس نشسته /سمت جاده را به کدامین سو، کج خواهد کرد!/(و مدیترانه با دریای سرخ همبستر شد)/من هم دریایی شدم، رؤیایی/یعنی آمدم سیب لبنان و کنیزک مصری /بخرم، بِبَرم، بدهم جای مالیاتِ این دهقانانِ چیرهدست …/(ساعت به دقیقهٔ ناقوس، قسطنطنیه کرُنش کرد)/اما، اتوبوس ما /کنار قادسیه پنچر شد!/دیدی چگونه فرخزاد میگریخت به سمتِ سطرهایِ نامریی شاهنامه؟ !/-: تشنه بودم و همین که آمدم درِبطری زمزم را گشودم /غولی عصبی بیرون زد وگفت:/- سه آرزوی شما را اجابت میکنم !/ به شرطی که بعد …/گفتم اوّل مرا بِبَر اصفهان / تا از شاه عباس بپرسم/که در رؤیا یا با پای پیاده به مشهد رفت؟ !/دوّم سکّههایی را که محمود غزنوی به فردوسی داد پس دهم/ و آخر این که قبل از فتح بغداد /تکههای «فرشِ بهارستان» را بیاورم/ بدوزم شان به هم مثلِ روز اوّل اَش /- اتوبوس، کنار سِنْد ایستاد و نادر پیاده شد/ خوابی برای دختر مهاراجه دیده بود/و…/ اتوبوس، دُرُشکه میشود/ دُرُشکه، گاری /گاری، بدون اسب/ اما راه البرز /همچنان سخت است.
نمونه شعر از شعر (ابر و ابونواس) از رضا بختیاری
شب است/در شرق شهریوری/شب است/و زورقبان بغدادی/که در دالان مه می را ند/نمی دا ند /ساعتی دیگر/بذله گو ی اهواز و فلسفهٔ اندلس/در اسکلهٔ دجله پیاده میشوند. /مسافران این هواپیما هم/وقتی از پلکان خلیج بالا میرفتند/نمیدانستند/بلیتی یکسره به آن دنیا گرفتهاند. /شب است/در شرق شهریوری/و زورقبان بغدادی/در دالان مه میراند/خلیفه /دلش برای فلسفه و بذله تنگ شده/میرود خودش را /توی تلویزیون تماشا کند:/-این کابل است!/در کارنامه اش هرشب/تهمینه را عروس میکنند اما/از رستم /خبری نیست که نیست. /در شرق شهریوری/شب است/ و زورقبان بغدادی/در دالان مه میراند. /من/با ابو نواس در اتوبوس/یادم بخیر!/حرفها دارم/و قرار است/درکوچه کوچهٔ تهران/مثلاً/با جمیع لبخندها قدم بزنم/-یادم بخیر!/من با ابونواس/یعنی چه؟ /-یعنی گفتیم ابرهای نباریده را بچلانیم/بلکه شهرهای شعله بخشکند/بعد/خورشید را ببریم بالا بنشانیم/-شاید؟!/شب است/در شرق شهریوری/ شب است/و زورقبان بغدادی/در دالان مه میراند…
نمونه شعر از شعر (عزیمت) از امید حلالی
برای آنها که فراموش کردند و آنها که فراموش شدند/بهار، حیران میان دو مرگ/من سه بار به دنیا آمدم و پنج بار مردم/بعضی مفقود را موجود میکنند و بعضی موجود را مفقود/ین یک ارثیهٔ کاملاً ایرانی ست/و احیاناً به برلین چه/که او روباه است یا خارپشت؟ /ما دبیران فاتحان آب و خاک خودیم/ما کاتبان سلسلههای سر در پی هم که از دروازههای سوخته گذشتند/- فلسفه، تصوف یا تاریخ؟ /فلسفه طراوت را از ذهن گرفت و غم را به جای نم نمان رستن… /تاریخ نطعی بود که بر آن گردن گذاشتیم / هم رنگ با نقاب دژخیم/و تصوف: آن قدر میان بر زدیم که بریدیم/تا آنچه میبایست در قبا، در عبا نجستیم/من کشتهٔ عزایم ام / پر از فترت، تخدیر و تردید/حالا هم هنگامهٔ رفتن است بی آنکه نشانی بماند از من/از مرده یا که زنده ام/عزیمت در عنقریب عقرب ابدیت / در بیتهای مجازی / حصارهای تنیدهٔ بر خود بندی انانیت / تا ابد / بی گذر ابدال/او سایهٔ خود را حذف کرد/و شما به عدد خود نرسیدید/واویلا! گفته بودم اینها را پیش از این در یک حرافی ویل/وقتی برای هر ۴۰ نفرتان یک چراغ افروختم/اما شما هر یک چراغی داشتید/و او خود را در لباسی دید سپید در میانهٔ قرن نه/که نور میبخشید/و فرقهها و فقیران، موش را در ازای نام اعظم آن سوی رود/تا خارپشت نویساتر از نیستان مولوی باشد.
ویژگی اشعار سبک میتراییک[ویرایش]
- جوهر و عرض در این نوع شعر یکی میشود و قالبی هستی مند دارد.
- متکی برتمثیل است واین تمثیلها رویههایی [پوستههایی]عینیت پذیرهستند.
- این نوع شعر از ابتدا تا پایان وحدت پذیراست و از تضادهای خود در کلام وتصویر، درجهت سودمندی خود شعر استفاده میکند. این سودمندیها گونه گونند. یکی از گونههای تضاد، در اینجا، میان بری از رسیدن به وحدت خویش است.
- از طرفی استفادهٔ از پارادکسهای مسخره –که دیگر خیلی مضحک و سطحی شدهاست، از دیدگاه این شعر، خسرانی ست که «ا فه» های مبتذل شده را تهوع آور ترمی کند؛ و مثل دسته گانِ بسیاری که با آوردن کاریکلماتورهایی پیش پا افتاده و تقلیدی فکر میکنند که شعر میگویند. برآیند غالب این صداها چیزی جز شکلِ آوانگارد منشأ همان کاریکلماتور بازی نیست. کرم سیب در زیر این پوستهٔ شفاف و براق در کار لابیرنتهای کور خود است. «سوئینبرن» بود که میگفت: هر دیوار سپید گچ کاری شده نشان از پوسیدگی ی زیر دیوار است و سنگ قبر شکیل نشان از زوال و پوسیدگی ی استخوانهای درون گور است.
۵. معمولاً زبانی طعن آلود دارد. البته به دنبال نوعی اعتقاد است نه نفی ی همه چیزی آنچنانکه به همه چیزی نگاهی هیچ آلود داشته باشد:اینکه در سمبولیسم بودلر میبینیم ویا در برخی کارها ی رمانتیسیستهایی که در نتیجه انقلابهای هنری (که خود رمانتیسیسم هم یکی از آنها بود) به نگاهی تازه رسیده بودند:رمانتیسیستهای آلمان وانگلیس از این دسته بودند؛ بنابراین، ۶:طعن و تمثیل در این زبان به تخالفِ با هم برنمیخیزید چنانکه معنایی عقلایی و رنسانسی به تمثیل بدهیم. ۷- نقل اکتاویو پاز را در اینجا میآورم که در مورد شعر محاوره میگوید:این نوعِ شعر، موسیقی ی مکا لمه است» ;شعر میتراییک شعری نیست که درهمان حوزهٔ احساسات کلاسیک بخواهد دست به شکلکهایی شبه مدرن بزند.
- این شعر، گذشته و آینده، یعنی هردو را گسترش میبخشد، میآفریند و با طنز و طعن سعی در تغییرِ در روابط عادات داده شدهٔ انسانی دارد.
- نسبی گرایی در شعر میتراییک در عین حال که «قداست ثابت فکر را در حوزهٔ عمل» به زیر سؤال میبرد خود را تا حد یک «استثنا» معرفی میکند.
- در این وحدت اضداد- که میتوان به ان نگاهی همچون «نگره ای تاریخی» داشت، میکوشد به آن لحظهٔ «وصل» و «فصل» در وحدت این ظرافت برسد:یا ظرافت این وحدت. «میتراییک» با جستجویش در این لحظه، به بند بازی میماند که در مرز ثابت و سقوط، خود را ما لکِ آن طنابی میداند که بر آن ایستاده ویا که گذر دارد. این طناب، نقطهٔ استوار اوست.
- آزاد سازی ی فُرم:از طریق نگاهی که به اشیا دارند:در این مورد، همچون موارد دیگر، با «شعر ناب» نزدیکی پیدا میکند. در اینکه نشانهها – سمبولها گاه از بار اصلی خود خارج شده وبه قصد و مقصد تازه تری نظر میبندد؛ یا که «مفهوم» نظر گاه دیگری را سوای آنچه بهطور فرضی یا لغوی از آن استنباط میشود متبادر میکند :پتانسیلهایی که احتمالاً در همین مجال از ان خواهیم گفت.
- زیباییشناسی، بنابراین آن سنت انتقادی نیست که خویش را در نفس خود اثبات میکند «ودیگر اینکه» حکایت از آن داردکه این جستجوی سنت، اصلی ست وبه هیچ وجه نفی ی آن نیست»
- در این نوع شعر، همچنان که دربارهٔ «شعر ناب»؛ چندسالِ پیش عبارت افکندیم، شاخصههای قومی را سر بار و ادغام با مدرنیسمِ امروز میکند تا به آن «پروردهٔ نابِ خاصِ خود» برسد:چنانکه الیوت همین ادله را برای شاعرانی چون «ییتس» آورد که چگونه میشود شاعری از «ولز» برفرهنگ ملی ی انگلستان (که صاحب یکی از قویترین وسالمترین نهضتهای رمانتیسیسم، وبعدها: مدرنیسم، شد)، مسلط میشود :که پیش از این اشاره ای داشتیم به فرهنگ خطه در آرای ا لیوت :بحث بسیار هشیارانه ای که به تحولات ما، مضمونی مشترک میدهد.
نتیجه[ویرایش]
شعر میتراییک فرصت و فراستی برای خوانندهٔ امروز که چون در آن مینگرد خویش را به نیکویی مییابد. حکمت و خرد ایرانی در این گونه از سرایش گسترهٔ جهانی مییابد و به لحاظ وحدت ارگانیک، خواننده با نوعی از پدیدارشناسی هوسرلی روبرو میشود. از نظر بن مایههای طنزی نیز این شعر جای تعمق دارد. شعر میتراییک با توجه به بازخوردهای اجتماعی و ظرفیتهای بالایی که دارد، میرود تا خواننده را با شعر آشتی دهد و به جایگاه درخور خود، دست یابد.
منابع[ویرایش]
۱-بابک احمدی ۱۳۷۸ (کتاب ساختار و تأویل متن)، چاپ چهارم، تهران، نشر مرکز.
۲-منوچهر آتشی، مجله تماشا، تهران، سال هشتم، شماره ۳۸۴، مهرماه، ۱۳۵۷، تهران.
۳-داریوش آشوری، ۱۳۸۰، کتاب شعر و اندیشه، چاپ سوم، تهران، نشر مرکز.
۴-بیژن جلالی، ۱۳۸۴، کتاب شعر پایان شعر دوری، تهران، انتشارات مروارید.
۵-یدالله رؤیایی، ۱۳۹۳، کتاب عبارت از چیست، چاپ دوم، تهران، انتشارات نگاه.
۶-کریمیان، کاظم، ۱۳۸۵، کتاب سیر تحول درشعر امروز، چاپ اول، تهران، انتشارات مروارید و فیروزه
۷-شمس لنگرودی، ۱۳۸۷، کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد چهارم، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز.
۸-یوسفی، رامین، ۱۳۷۹، ترانههای پارسوماش، تهران، نشرمعیار.
۹-رادمنش، سیروس، حلقهٔ میتراییک، هفته نامهٔ ندای بهبهان، دورهٔ اول، شماره دوم، شهریور۱۳۸۳.
۱۰-رادمنش، سیروس، مولفههایی از شعر میتراییک، هفته نامهٔ ندای بهبهان، دورهٔ چهارم، دی ۱۳۸۷.
۱۱-عباسیان، فرجالله، بایدها و نبایدهای میتراییک، هفته نامهٔ ندای بهبهان، سال اول، شمارهٔ ۱۷، دی ۱۳۸۳
۱۲-نظر شاعران راجع به سبک و صاحب سبک میتراییک توسط خبرگزاری ایسنا مورخ ۱۹ شهریور ۱۳۸۷ اینجا
۱۳-کتاب تاراز رامین یوسفی مهر ۹۱ نشر مرکز
۱۴-مصاحبه صادق کریمیبا خبرگزاری ایسنا خوزستان
۱۵-روزنامه جام جم مورخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ ژان لوک گدارِ شعر ایران (سیروس رادمنش)[۱]
۱۶-کتاب به نامی که دیگر نیست اثر سیروس رادمنش انتشار توسط نشراوا و اوا نوشت در اسفند ۱۳۹۲.
۱۷-ماهنامه آزما ـ شماره ۱۰۷ ـ آذر ۱۳۹۳ اینجا
This article "شعر و سبک میتراییک" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:شعر و سبک میتراییک. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.