You can edit almost every page by Creating an account. Otherwise, see the FAQ.

عشق‌نامهٔ ملیک مطران

از EverybodyWiki Bios & Wiki
پرش به:ناوبری، جستجو

عشق‌نامهٔ ملیک مطران
نویسندهقاسم هاشمی نژاد
ناشرنشر مرکز و هرمس
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۷۷ و ۱۳۹۹
شابک9786004562157
تعداد صفحات۷۸ و ۸۲
موضوعفیلمنامه
زبانفارسی

عشق‌نامهٔ ملیک مطران فیلمنامه ای از قاسم هاشمی نژاد است. [۱] این اثر در قالب کتابی ۸۰ صفحه ای به سال ۱۳۷۷ توسط نشر مرکز و یک بار دیگر در سال ۹۹ توسط انتشارات هرمس به چاپ رسید. این فیلمنامه، دربردارنده‌ی اقتباسی از یک داستان کهن ارمنی است. همچنین، هاشمی‌نژاد برای پرداختن به این روایت از سنت گوسانی در مازندران الهام گرفته است.[۲][۳]

درونمایه اثر[ویرایش]

خط اصلی داستان از یک نمایش‌نامه ارمنی به نام خداوندگاران کهن گرفته شده است.

ملیک مطران داستان راهبی با همین نام را روایت می‌کند که عشق شاهزاده‌ای او را به ساختن صومعه وا می‌دارد و درگیر مجموعه‌ای از کشمکش‌های درونی می‌شود...[۴][۵]

خلاصه داستان[ویرایش]

در مازندران و طبق سنت کهن روایت، هر سال پس از کشت بار گردو کشاورزان و مردم بومی طی مراسمی یک شبانه روز را به مغز کردن محصول سالانه‌ی خود می‌پردازند و پیرمردی از اهالی به نام پیر ترخان، برای آن‌ها تار می‌نوازد و حکایت‌هایی کهن را روایت می‌کند.

نقلِ پیر ترخان، حکایت جوانی است به نام ملیک سنگ‌تراش که طی سلسله اتفاقاتی، کاروانی را از چنگال دزدها می‌رهاند و با دختری از اهالی کاروان به نام سدا ازدواج می‌کند. بر اساس هوش و درایت ملیک، پادشاه او را به مقام معماریِ دربار بر می‌گزیند و به او وظیفه‌ی ساخت قصری را برای شاهدت در این هنگام، بین شاهدخت جوان و ملیک عشقی پدید می‌آید. پس از کشمکش‌های ملیک سنگتراش با خود و همسرش که از شرایط کنونی ناراضی است، او بر اثر تصادف وارد صومعه‌ای می‌شود و پس از نجات یافتن توسط اهل صومه، سال‌ها در آن به عبادت و انزوا می‌پردازد تا به مقام مطرانی می‌رسد. دورِ زمان، ملیک مطران و شاهدخت را باز با هم روبرو می‌کند...

گزیده‌ای از متن فیلم‌نامه[ویرایش]

دزدان موفق می‌شوند کاروان را تقریبا بدون هیچ مقاومتی در اختیار بگیرند. آن‌گاه شروع می‌کنند به غارت. حتی از لباس‌های به‌دردبخور مسافرها هم نمی‌گذرند. اما ملیک سنگتراش استثناست، چون لباس‌های ژنده‌ی او به کار دزدها نمی‌آید. ملیک سنگتراش می‌رود گوشه‌ئی می‌نشیند.

رئیس دزدها با سر تازیانه اشاره به کجاوه‌ها می کند. ناگهان صدای فریاد و گریه‌ی زن‌ها و بچه‌ها بلند می شود. در یکی از کجاوه‌ها دختری (سِدا) نشسته – سربلند و مغرور و مطمئن، گرچه کمی وحشت‌زده. نیش دزدها به دیدن زن‌ها باز می‌شود.

ملیک سنگتراش: {مهار اسب رئیس دزدها را می گیرد} هر آن‌چه رسم جوانمردی بود به‌جا آوردی. دست مریزاد!

رئیس دزدها : چه می‌خواهی، جوان؟

ملیک سنگتراش: که جوانمردی را تمام کنی.

رئیس دزدها: {به نیشخند} دلت بندِ کجاوه‌ست، ها؟

ملیک سنگتراش: تیغی می‌خواهم.

رئیس دزدها: تا چه کنی؟

ملیک سنگتراش: صحراصحرا هنوز راه پیشِ رو داریم. پر از جانور وحشی. گرگ و شیر و پلنگ. که زن و بچه‌ها را مواظبت کنم.

یک دزد مسن: به قانون ما نیست سلاح دست مسافر بدیم. {رو به رئیس} بوسه لب مار میزنی.

یک دزد جوان: این مارمولک، حریف این‌همه عیار؟ {با دست به کثرت نفرات دزدان اشاره می کند. تیغش را از غلاف بیرون می کشد}

رئیس دزدها با تازیانه به دزد جوان اشاره می کند.دزد جوان تیغ را به زمین، پیش پای ملیک می اندازد.

ملیک سنگتراش: {تیغی را که دزد جوان انداخته بر می دارد} عمرت دراز، جوانمرد. نیکوئی کردی. منهم عوضش شما را به جان امان دادم. غنائم اما بی کم و کاست به کاروان برمی‌گردد.

دزد جوان: {متعجب} چه گفتی؟

رئیس دزدها: {ریشخندآمیز} شاه‌اندازی می‌کنی، پسر انگشتت را نبری!

ملیک سنگتراش: {غضبناک و جدی} همان‌که گفتم. {تیغ را با هر دو دست بلند می کند و مراقب می‌ایستد.}

رئیس دزدها: {خشمگین به دزد جوان} تبرش را تو دسته شدی، چاره‌اش با خود توست.[۶]

نقل قول[ویرایش]

هاشمی‌نژاد در مقدمه‌ی این کتاب می‌گوید:

"چنین شد عشقنامه‌ی ملیک مطران شکل گرفت که در سال شصت و هفت آقای واروژ کریم مسیحی، کارگردان، به یک نمایش ارمنی، به نام خداوندگاران کهن، علاقه مند بود و تصور می‌کرد بتواند فیلمی سینمائی از روی آن بسازد. به سفارش دوست عزیزی سراغ من آمد تا برای او فیلمنامه ای از روی آن نمایش ترتیب دهم، و نسخه‌ی فارسی شده ی خداوندگاران کهن را که سال سی و هشت شمسی از چاپ درآمده بود در اختیارم گذاشت. گذشته از امتثال امر آن دوست، من نمایش و نویسنده‌اش، لئون شانت، را جذاب یافتم..." همچنین هاشمی‌نژاد، از سید محمد بهشتی شیرازی به عنوان دوستی که در نوشته شدن این فیلمنامه یاری‌گر و موثر بوده است، در انتهای مقدمه نام برده است و کتاب را به وی تقدیم کرده.[۷]

منابع[ویرایش]

۱. صفحه‌ی معرفی کتاب در وبگاه گودریدز

۲. مقاله‌ مثل پروانه بود گرد نور به قلم سارا کنعانی، موکد جایگاه این اثر در کارنامه‌ی هاشمی‌نژاد، منتشر شده در روزنامه اعتماد

۳. مقاله‌ی گواهی عاشق اگر بپذیرند به قلم علی شروقی، منتشر شده در سایت روزنامه شر۴.

۴. عشقنامه ملیک مطران، یک فیلمنامه، نشر مرکز، ۱۳۷۷

سرچشمه[ویرایش]

This article "عشق‌نامهٔ ملیک مطران" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:عشق‌نامهٔ ملیک مطران. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.

Page kept on Wikipedia This page exists already on Wikipedia.


Read or create/edit this page in another language[ویرایش]