You can edit almost every page by Creating an account. Otherwise, see the FAQ.

غائله بختیاری

از EverybodyWiki Bios & Wiki
پرش به:ناوبری، جستجو

خطای اسکریپتی: پودمان «AfC submission catcheck» وجود ندارد.

غائله بختیاری به حرکت نظامی ابوالقاسم خان بختیار در سال ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ شمسی اشاره می‌کند.

پیش‌زمینه[ویرایش]

اوضاع مملکت بعد از شهریور ۱۳۲۰[ویرایش]

در دوره قاجاریه ایل بختیاری به سبب ظهور خوانینی مانند حسین‌قلی‌خان بختیاری (که توانست عنوان ایلخانی را برای خود کسب کند و قلمرو خود را بسیار گسترش دهد و در نتیجه نفوذ، قدرت و ثروت خود را تا حد زیادی افزایش دهد)، گسترش و نهادینه شدن ساختار منسجم ایلی، یکپارچه شدن شاخه‌های هفت‌لنگ و چهارلنگ، نقش ایل بختیاری در سقوط استبداد صغیر، برقراری مجدد مشروطیت و شکست طرفداران شاه مخلوع در گوشه و کنار مملکت، بر آوازه، شهرت، جایگاه و مرتبه‌اش بسیار افزوده شد. اما با سقوط سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضا شاه روز به روز قدرت ایل بختیاری محدودتر و جایگاهش ضعیف‌تر شد. اگرچه بعضی از خوانین ایل بختیاری به‌ویژه جعفرقلی‌خان سردار اسعد در انتقال قدرت از قاجاریه به رضاخان سهم و نقش مهمی ایفا کردند اما به تدریج رضا شاه سیاستی در پیش گرفت که فروپاشی ساختارهای سیاسی و رزمی عشایر بختیاری را به دنبال داشت. اجرای سیاست‌هایی نظیر: خلع سلاح عشایر، تخته قاپو و اسکان اجباری کوچندگان، کشف حجاب، قانون نظام وظیفه اجباری، وضع مالیات های سنگین، تجزیه خاک بختیاری، ملغی ساختن عناوین ایلخانی و ایل‌بیگی، دستگیری، زندان و اعدام بسیاری از خوانین و کلانتران و اقامت اجباری بسیاری از آنان در تهران ، سرکوب بسیاری از قیام‌ها و تحرکات، اجبار خوانین به فروش املاک و سهام شرکت نفت و تضعیف قدرت خوانین باعث گردید تا زندگی کوچندگی تا حد زیادی فروپاشد. بسیاری از خوانین جوان ترجیح دادند در شهرها سکنی گزینند و جذب مشاغل دولتی شوند. بسیاری از عشایر نیز روانه شهرها به ویژه مناطق نفتی شدند و به‌عنوان کارگر بکار مشغول شدند. با تحریک عوامل حکومت، عشایر همجوار در قالب گروه‌های مسلح به غارت عشایر بختیاری پرداختند. عوامل غارت و چپاول که در عرف محلی «تریده» نام داشتند، ضربه‌های مهلکی به اقتصاد و معیشت کوچندگان وارد ساختند. همه این عوامل دست به دست هم داده و فشار شدیدی به پیکره ایل بختیاری وارد ساخت که در نتیجه، این ایل کهن بسیاری از ظرفیت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و انسانی خود را از دست داد.
وقتی در شهریور ۱۳۲۰ نیروهای متفقین وارد کشور شدند و آن را به اشغال خود در آوردند، بی نظمی و هرج و مرج بر کشور سایه انداخت. حکومت مرکزی به شبحی بدون قدرت تبدیل گردید. زندانیان سیاسی آزاد شدند، مخالفان رضاشاه که در دوره سلطنت وی سرکوب شده بودند، به افشای جنایات رضاشاه و ایادی وی برآمدند و خواستار تعقیب و مجازات عمال ستمگر رضاشاه شدند. آن دسته از خوانین و سران عشایر که در تهران تحت نظر بودند، به مناطق عشایری خود بازگشتند و درصدد احیاء قدرت از دست رفته خود برآمدند. به دنبال آن تنش‌ها و کشمکش‌هایی در مناطق ایلی ایجاد گردید که «این کشمکش‌ها را باید نتیجه مقاومت ساختارهای اجتماعی و سیاسی کهن در برابر تحولات اجتناب پذیر زمان دانست»[۱] در گوشه و کنار ایران شورش‌هایی شکل گرفت. تعدادی از خوانین بختیاری، قشقایی و بویراحمدی از وضعیت پیش‌آمده استفاده کردند و به مناطق خود بازگشتند.

شورش در قشقایی[ویرایش]

با سرکوب شدید عشایر، ناصرخان و برادرش خسروخان، روسای ایل قشقایی به دستور رضاشاه در تهران تحت نظر بودند. رضاشاه، به آنها گفته بود، کلیه املاک سمیرم را قباله کرده به دولت واگذار کنند و تاکید کرد که آنها آب سمیرم را دیگر نخواهند خورد. با ورود نیروهای متفقین به کشور و آشفتگی اوضاع، خوانین قشقایی از تهران خارج شدند و به سمیرم رفتند. ناصرخان، طی تلگرامی به رضاشاه نوشت: «به سلامت وارد سمیرم شده فعلاً از آب و هوای مطبوع سمیرم استفاده کرده، منتظر ارجاع اوامر ملوکانه هستم.» ناصر خان قشقایی که به آلمان‌ها تمایل داشت، بی‌میل نبود تا منطقه تحت نفوذ انگلیسی‌ها را به آشوب بکشد. همچنین بسیاری از املاک پدرش را که رضاشاه تصرف کرده بود، بازپس گیرد. با این هدف در سال ۱۳۲۲ ه.ش. ابتدا در فیروزآباد در چند نوبت با نیروهای دولتی درگیر شد. گاهی پیروز و گاهی شکست می‌خورد. چون نتوانست به هدف خود دست پیدا کند. بهتر آن دید برای تضعیف قوای ارتش جبهه‌های دیگری نیز بگشاید و در مناطق دیگر نیز ارتش را مشغول کند. برای این منظور برادرش خسرو خان را به همراه گروهی تفنگچی رهسپار سمیرم کرد. ایلات بویراحمدی را نیز به یاری طلبید. عبدالله خان ضرغام پور بویراحمدی نیز به آنها پیوست. تفنگچی های خسروخان قشقایی به اتفاق زیادخان دره‌شوری و خوانین بویراحمدی در اطراف پادگان سمیرم مستقر شدند. خسروخان به سرهنگ حسنعلی شقاقی فرمانده پادگان پیغام داد که بدون زد و خورد پادگان را تسلیم کند. سرهنگ حاضر به تسلیم نشد. عشایر قشقایی و بویراحمدی حلقه محاصره را تنگ‌تر کردند. روز نهم تیرماه حمله عشایر آغاز شد. طی سه روز نبرد، فرمانده پادگان به همراه جمع زیادی از افسران و سربازان مستقر در پادگان که شمار آنها بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر ذکر شده، کشته شدند. پادگان به تصرف عشایر درآمد. سربازانی که به اسارت درآمدند پس از خلع سلاح آزاد شدند.[۲][۳][۴]
یک روز بعد از سقوط پادگان، ستون نظامی اعزامی از آباده در مهرگرد در شمال سمیرم در کمین گروهی از این تفنگچی‌ها می‌افتد. نیروهای کمکی شکست سختی متحمل شدند و تمام آذوقه و مهمات به تصرف تفنگچی‌ها درآمد. مدتی بعد حکومت مجبور شد با خوانین مدارا کند. بین ناصرخان، خسروخان و سرلشگر جهانبانی و با حضور مرتضی‌قلی‌خان بختیاری که در این ایام فرماندار شهرکرد و بختیاری بود و با روسای قشقایی پیوند خویشاوندی داشت، مذاکراتی صورت گرفت که منجر به انعقاد پیمان صلحی گردید. بر اساس این صلح نامه خسروخان قشقایی به‌عنوان ایلخانی قشقایی تعیین گردید. سلاح‌های غنیمت گرفته شده تحویل ارتش گردد و ناصرخان به‌عنوان نماینده مردم فیروزآباد به مجلس فرستاده شود.[۵]

آغاز شورش[ویرایش]

شورش اول ابوالقاسم خان[ویرایش]

در شهریور ۱۳۲۰ با عزل رضاشاه، فشار اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های حکومت بر عشایر بختیاری برداشته شد. در این شرایط و فضای جدید به نظر می‌رسید، امکان احیای ساختارهای ایلی و بازگشت قدرت و جایگاه از دست‌رفته ایل فراهم شده‌است. اما خوانین بختیاری دیگر روحیه و توان سازماندهی ایلی و مسلح کردن طوایف بختیاری را نداشتند. بیشتر خوانین زندگی در شهر را بر حضور در بین ایلات ترجیح دادند و در دستگاه‌های دولتی بکار مشغول شدند. از قول گارثویت روزی سردار محتشم به بعضی از دوستان ایرانی خود گفته بود: «ما بختیاری ها ... بیش از حد به زن و شکار تمایل داشتیم ولی حالا در عوض بچه‌هایمان به بازی تنیس علاقه‌مند هستند». در این اوضاع و احوال حکومت مرکزی برای جلوگیری از راهزنی، آدم‌کشی و نا امنی ترجیح داد که سرپرستی و اداره امور ایلات و مناطق را به خوانین و اشخاص متنفذ واگذار کند.
ابوالقاسم خان بختیار نیز که در این شرایط در تهران زندگی می‌کرد با گسترش هرج و مرج در کشور بعد از شهریور ۱۳۲۰ شمسی، از سوی دولت به عنوان فرماندار کاشان منصوب گردید. اگرچه برخی از اهالی و اصناف کاشان برای ابقای وی تلاش فراوان کردند. اما دولت به وی مظنون گردید که به آلمان‌ها گرایش دارد و از آنها طرفداری می‌کند. تحت فشار انگلیسی‌ها به تهران احضار و پس از شش ماه از فرمانداری برکنار گردید. همچنین به وی ابلاغ گردید که اجازه ندارد از تهران خارج شود. بعدها هفته‌نامه تهران مصور در تاریخ ۱ اسفند ۱۳۳۱، شماره ۴۹۷ اعلام کرد که ابوالقاسم خان قبل از شهریور ۱۳۲۰ با آلمان‌ها قراردادی بسته بود که هنگام ورود قوای آلمان به ایران به آنها کمک کند و در عوض نایب السلطنه ایران شود. مهراب امیری نیز درباره شورش ابوالقاسم خان در سال ۱۳۲۲ شمسی می‌نویسد: «ابوالقاسم بختیار یکی از چهره‌های مرموزی است که تاکنون گرایش سیاسی او به درستی شناخته نشده‌است. در سال ۱۳۲۲ غائله بختیاری را در ایذه رهبری می‌کرد و در همان روزها شایعاتی بر سر زبان‌ها بود که با عمال و مامورین آلمانی (مایر) سروکار دارد. مایر آلمانی به‌وسیله هواپیما پول، اسلحه و مهمات برای ابوالقاسم خان می‌ریخت و وی با کمک آلمان‌ها در مناطق بختیاری دست به شورش زد و بیشتر طوایف بختیاری به‌ویژه عشایر جانکی گرمسیر و بهمئی به او پیوستند.[۶][۷]
بر اساس سند شماره ۱۸۱۳۰۲ مورخ ۲۱ شهریور ۱۳۲۲ دخالت خارجیان (آلمان‌ها) در امور داخلی کشور موجب تحریک ابوالقاسم بختیار و برپایی غائله از سوی وی در منطقه بختیاری گردید. بر همین اساس امان‌الله جهانبانی و فضل‌الله علی‌آبادی مامور سرکوب غائله مزبور شدند. اگرچه بسیاری از خوانین مسن و شاغل در دستگاه‌ها و وزارتخانه‌های دولتی طرفدار سنتی انگلیسی‌ها بودند، اما هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم بیشتر خوانین جوان و اکثریت عشایر بختیاری به آلمان‌ها گرایش داشتند. گرایش عمومی بختیاری‌ها به آلمان‌ها، زمینه حضور آلمان‌ها را در خاک بختیاری فراهم می‌ساخت. اگر آلمان‌ها موفق می‌شدند جریان استخراج و صدور نفت را در حوزه‌های نفتی مختل کنند، می‌توانستند موتور جنگی نیروهای متفقین را از حرکت بازدارند و آنها را زمین گیر کنند. به همین دلیل تلاش فراوان کردند تا در بین خوانین بختیاری نفوذ کنند و مناطق نفتی را دچار تشنج و اغتشاش نمایند. خوانین جوان بختیاری به چند دلیل به آلمان‌ها تمایل داشتند: تنفر عمومی مردم ایران از انگلیس، بر احساسات خوانین جوان و پرشور بی تاثیر نبود. مردم ایران که از انگلیسی‌ها آسیب دیده بودند، مترصد فرصتی بودند تا به آنها ضربه وارد سازند. از سویی دیگر ایل بختیاری به وسیله رضاشاه که تحت حمایت انگلیس بود، ضربات سختی خورده‌بود. بختیاری‌ها که از این موضوع به خوبی آگاهی داشتند، بی‌میل نبودند تا ضربه‌ای به انگلیسی‌ها بزنند. آن دسته از خوانین بختیاری نیز که به هر دلیلی از حکومت ناراحت و دلخور بودند نیز درصدد بودند تا با تمایل به آلمان‌ها به این مساله واکنش نشان دهند. این عوامل به همراه تحریکات و تبلیغات ماموران دولت آلمان دست به دست هم داد و منطقه بختیاری را سمت اغتشاش و آشوب به نفع آلمان‌ها سوق داد.
به دنبال عزل ابوالقاسم خان از فرمانداری کاشان، در نیمه دوم اسفند سال ۱۳۲۰ وی به اتفاق هشت نفر از جمله چهار نفر از خوانین کهگیلویه به اسامی عبدالرضاخان ضرغام پور، محمدعلی خان طیبی، پسر سرتیپ خان، یک نفر از خوانین دشمن زیاری، ناصرخان قشقایی و سروان علوی با دو دستگاه اتومبیل مخفیانه تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند. با اطلاع دولت از خروج ابوالقاسم خان از تهران، به واحدهای نظامی دستور داده شد، سریعاً وی را دستگیر کنند و به تهران بفرستند. وی در یک جنگ و گریز به بونک در منطقه سمیرم رسید و با اسب خود را به فلارد رساند، خوانین فلارد استقبال شایانی از وی نمودند. بسیاری از اهالی لردگان از مدت‌ها پیش به خرید اسلحه و مهمات مبادرت کرده بودند. با تجهیز عشایر انتظار می‌رفت که منطقه در آینده نزدیکی شاهد تحرکات و آبستن حوادث خواهد بود.[۸] ابوالقاسم خان در منطقه جانکی مستقر شد. نامه‌هایی به کلانتران و کدخدایان طوایف بختیاری نوشت. ضمن تحریک احساسات ایلی و یادآوری ظلم و ستم رضاشاه، آنها را به همکاری و همراهی فراخواند. وی هدف بزرگ‌تری نیز مد نظر داشت و آن اتحاد طوایف لرزبان به‌ویژه بختیاری‌ها و طوایف کهگیلویه و بویراحمد بود. او می خواست با ایستادگی در مقابل دولت مرکزی، به نفع آلمان‌ها وارد عمل شود و کنترل منطقه را بدست گیرد. ابوالقاسم خان تلاش کرد تا از وضعیت بوجود آمده استفاده لازم را ببرد. وی به جمع‌آوری نیرو و سازماندهی آنها پرداخت. طوایف بختیاری نیز که دل خوشی از حکومت پهلوی نداشتند به ابوالقاسم خان پیوستند.[۹][۱۰] به دستور ابوالقاسم خان قاید نصیر تامرادی مامور خلع سلاح پاسگاه لردگان و ملا ولی قاید گیوی مامور بستن گردنه کره شدند. نوروز سال ۱۳۲۱ شمسی را ابوالقاسم خان در جانکی سپری کرد. افراد مسلح تحت امر وی به حدود پانصد نفر می‌رسیدند. روستای کوشکی که نزدیک به گردنه کره بود، به عنوان مرکز فرماندهی و محل استقرار اردوی نظامی انتخاب شد. چند درگیری پراکنده با قوای دولتی صورت گرفت. به دنبال شورش ابوالقاسم خان بخش وسیعی از خاک بختیاری تا نزدیکی بروجن نا امن و آشفته شد. با گسترش نا امنی، در اردیبهشت‌ماه سرهنگ شمسی به همراه شخصی به نام علیزاده که با ابوالقاسم خان رابطه دوستی داشت، به ملاقات ابوالقاسم خان آمد و اظهار داشت که سرلشگر زاهدی، خواهان ملاقات با ابوالقاسم خان است. سرلشگر زاهدی که در این زمان فرمانده لشگر اصفهان بود، خود متهم بود که به آلمان‌ها تمایل دارد و هدایایی از آنها دریافت کرده بود[۱۱][۱۲] روز ۱۴ اردیبهشت در گردبیشه ملاقات صورت گرفت. مذاکرات شش ساعت به طول انجامید. پس از بازگشت از مذاکره، ابوالقاسم خان گفت: «به تهران می‌روم بعد از ده روز تا دو هفته بر می گردم. از درگیری با قوای دولتی خودداری کنید، تنفگچی‌ها را از گردنه فراخوانید و گردنه را تحویل ارتش دهید و اجازه دهید نیروی نظامی وارد منطقه شود.»[۱۳] به نظر می‌رسد با رویگردانی سرلشگر زاهدی از آلمان‌ها، ابوالقاسم خان نیز به تبعیت از وی دست از شورش برداشت و روانه اصفهان شد. اما این پایان کار نبود، در بهار ۱۳۲۱ طرفداران ابوالقاسم خان در گرمسیر درگیری پراکنده‌ای با قوای دولتی داشتند. کلانتران بختیاری متحد اولاد حاج‌ایلخانی مردم را به شورش تشویق می‌کردند. با ورود ایل به ییلاق بر دامنه و شدت تنش‌ها افزوده شد، جنگ و گریزهای پراکنده‌ای نیز انجام گرفت. یک ستون از واحدهای نظامی در منطقه شهریاری مستقر شد. طرفداران ابوالقاسم خان تصمیم گرفتند به این نیروها شبیخون بزنند. در اواخر تابستان ۱۳۲۱ شبیخون انجام گرفت. با شبیخون شهریاری (بیرگان) اوضاع منطقه بسیار متشنج شد. در این شبیخون، یک افسر و چند نظامی دیگر کشته شدند. مدتی بعد کاروان آذوقه نظامیان بدست بختیاری‌ها افتاد. جنگ و گریز با قوای دولتی به «دشتک» و «آلیکوه» کشیده شد. ابوالقاسم خان به فارسان آمد. پس از مشاوره با بسیاری از کلانتران و ریش سفیدان متحد خود، اردوی نظامی در «چال نمد» بالای گوجان برپا شد. پس از آن ابوالقاسم خان با بسیاری از خوانین بختیاری به رایزنی پرداخت و آنها را به برپایی نشستی در چغاخور دعوت کرد. در نشست چغاخور پس از شور و گفتگوی بسیار و با هدف احیای ساختار و نظام ایلی، منطقه بختیاری را به چند بخش تقسیم کرد، برای اداره مناطق و طوایف احکامی برای کلانتران صادر کرد. با شروع کوچ پاییزه، ابوالقاسم خان تمایل داشت تا دامنه شورش به گرمسیر بختیاری یعنی خوزستان کشیده شود. به همین خاطر بسیاری از کلانتران متحد خود مانند نادرقلی خان بختیار، حاجت مرادخان بهداروند، جعفرقلی خان رستمی بابادی و آرضی خسروی بابادی را مامور سازماندهی و گسترش شورش در خوزستان کرد. این افراد موظف بودند کلانتران، ریش سفیدان و عامه مردم را تحریک و ترغیب به شورش کنند. آنها با این هدف به اندیکا و لالی عزیمت کردند.

اشعار محلی[ویرایش]

ز زراو دیربی ونم، به شهریاریاسمال خان[۱۴]، دکتر زید وا صد نظامی
اسمال خان، قاسم خان هی لر باریکآوردی قر نظام به شو تاریک
سربازون منه چادر نبین خورداربلدی شوخی زنم مختار سردار[۱۵]
آقلی[۱۶] و آرضی[۱۷] سره سوارونتاخت آورد ز کوه به لم چی سیل و بارون
مهراب خان عجمی همتا نداریچی خودت پیدا ندا من بختیاری
اُسُکه وِ بیرِگُـن شَو خین اِزیدُمتیر وَندم سرهنگ تموم دُکتر زیدُم
شرشر مسلسل، تک تک برنوداغ زدست آرضی شو نی کنه خو

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

آقبلاغ کرد ،روستایی ،در خلخال است. که زبانش :[کرمانجی]است.

رده:ایران در دهه ۱۹۴۰ (میلادی) رده:ایران در دهه ۱۹۵۰ (میلادی) رده:تاریخ بختیاری رده:جنگ‌های داخلی ایران رده:روابط ایران و بریتانیا رده:محاصره‌ها


This article "غائله بختیاری" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:غائله بختیاری. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.

  1. کیاوند، ۱۳۶۸: ۱۲۶
  2. کیاوند، ۱۳۶۸
  3. موسایی، ۱۳۶۷
  4. مهدی نيا، ۱۳۶۶
  5. طیبی، ۱۳۸۱: صص ۳ تا ۱۵
  6. مکبن روز، ۱۳۷۳: صص ۱۸۶، ۱۹۰، ۲۳۱
  7. مهدی نيا، ۱۳۶۶: ص ۴۵۵
  8. سند شماره ۱
  9. امیری، ۱۳۸۵: صص ۲۵۲، ۲۵۳
  10. امیرحسینی نیکزاد: صص ۲۹۳، ۲۹۴
  11. اسفندیاری، ۱۳۸۵
  12. به همین خاطر مدتی بعد توسط انگلیسی‌ها بازداشت و به سرزمین فلسطین تبعید گردید.
  13. خسروی ۱۳۸۴: صص ۳۲۹-۳۳۷
  14. اسماعیل خان بهداروند
  15. آمختار آل جمالی
  16. جعفرقلی خان رستمی بابادی یکی از کلانتران
  17. رضی خان خسروی بابادی یکی از کلانتران بابادی


Read or create/edit this page in another language[ویرایش]