فاجعه جیلولوق
فاجعه جیلولوق یا جیلولوق یا قتلعام ترکهای آذربیجان، یک فاجعه انسانی در غرب آذربایجان است.[۱]
جیلو، نام منطقهای کوهستانی در جنوب دریاچه وان در ناحیهٔ حکاری ترکیهاست[۲] که تا پیش از جنگ اول جهانی محل زندگی طایفهای از قوم آشوری در عثمانی بود. بدنبال همپیمان شدن و خیانت آشوریها با ترکهای عثمانی، جمعیت بزرگی از آشوریها به ایران فرار کردند.
کشتار مردم ترک ارومیه بدست مسیحیان و اکراد عشایر[ویرایش]
در آغاز قرن بیستم، گروه های مسلح ارمنی و آشوری تحت حمایت مالی و ایدئوژیک همکیشان ثروتمندشان در اروپا و روسیه به تبلیغ ایدئولوژی افراطی ملیگرایانه خود و پروژه تشکیل کشور ارمنی-مسیحی از دریا تا دریا (خزر-مدیترانه) میپرداختند و برای این منظور اقدام به کشتار بزرگی معروف به «فاجعه جیلولوق» در منطقه قفقاز و شمال غرب ایران کردند اما هرگز توسط محافل سیاسی، رسانهها و مراکز علمی به ویژه در داخل این کشور مورد توجه و بررسی قرار نگرفته است.
این ایدئولوژی که اساس آن همانند تشکیل کشور اسرائیل بر مبنای تجمیع ارامنه سراسر دنیا در سرزمین های به اصطلاح تاریخی استوار بود دستمایه ای شد تا استعمارگران برای پیشبرد منافع خود از گروه های مسلح ارمنی و آشوری برای اشغال بخشی از امپراطوری عثمانی، اراضی تاریخی آذربایجان در قفقاز و شمال غرب ایران (آذربایجان غربی) حمایت کنند. کشتار ده ها هزار تن از آذربایجانیها در اوایل قرن بیستم و قتلعام صدها تن در نسلکشی خوجالی و قرهباغ در اواخر این قرن، نتیجه و پیامد سهمگین این توسعهطلبی آغشته با نژادپرستی بود.
اوایل قرن پیش جهان دستخوش تحولات عظیمی شد که آثار آن هنوز هم ادامه دارد و بعضا زخمهای تازه ای از آن سرباز می کند. در آغاز این قرن بود که جنگ جهانی اول آغاز شد، یک طرف نیروهای متحد و در راس آنها آلمان و عثمانی بودند و در طرف دیگر نیز متفقین قرار داشتند که بریتانیا، فرانسه و روسیه، مهمترین کشورهای تشکیل دهنده آن بودند. ایران نیز با آنکه اعلام بیطرفی کرده بود، اما در عمل تحت اشغال بریتانیا و روسیه بود. اولی، جنوب ایران تا همدان را در کنترل خود داشت و دومی شمال این کشور را. شمال غربی ایران (قاجاریه) نیز صحنه درگیریهای پیدرپی عثمانی و روسیه بود.
طمع فرانسه، روسیه و بریتانیا برای تضعیف، تجزیه و غارت این مناطق بعضا با درگیری بیواسطه و لشکرکشی مستقیم و بعضا نیز با تسلیح و حمایت از گروههای مختلف در سرزمین عثمانی، قفقاز و ایران نمود مییافت. گروههای اتنیکی-قومی منطقه ای، از جمله طرفهایی بودند که به آلت دست قدرتها برای پیشبرد اهدافشان تبدیل می شدند. طی این سالها بود که مسلمانان در قفقاز و شمال غرب ایران در معرض کشتار بی رحمانه قرار گرفتند. کشتاری که به دست آشوریها (جیلوها) و ارامنه و با حمایت و تحریک کشورهای استعمارگر به ویژه روسیه، فرانسه و بریتانیا صورت گرفت. با این حال انعکاس این کشتار بسیار ناچیز و محدود بوده و نه تنها سیاسیون بلکه اهل پژوهش و رسانه ها نیز به دلایل مختلف از آن چشمپوشی کرده اند. رسانه های ارمنی-غربی نیز با روشهای مختلف از جمله مطرح کردن ادعاهای اثبات نشده ای مانند "نسلکشی ارامنه" سعی در انکار فجایعی دارند که خود مسبب و آغازگر اصلی آن بوده اند.
آَشوریها کسانی بودند که پس از پیوستن به متفقین و اعلان جنگ علیه عثمانی و متعاقب شکست به شمال غرب ایران (آذربایجان غربی) مهاجرت کردند. مردم محلی نیز پس از مهاجرت آشوری ها به منطقه آذربایجان آنان را جیلو (برگرفته از اسم کوههایی در حکاری امروزی که آشوری ها قبل از مهاجرت در آنجا می زیستند) می نامیدند. کشتار مردم محلی به دست آنان که با همراهی ارامنه و حمایت قدرت های بزرگ غربی روی داد، در میان مردم منطقه به فاجعه جیلولوق معروف شده است.
قوای مسلح این قوم به رهبری مارشیمون بنیامین در حمایت از متفقین و با تحریک آنان علیه امپراطوری عثمانی اعلام جنگ کردند. با شکست مقابل قوای عثمانی مهاجرت و وارد اراضی قفقاز و شمال غرب ایران شدند. احمد کسروی شمار آنان را حدود 12 هزار خانوار ذکر کرده که از طریق سلماس وارد ارومیه در آذربایجان ایران شدند. بعدها حدود 8 هزار تن از ارامنه نیز از سمت ایروان وارد ارومیه شدند. [۳]
گروه های مسلح ارمنی و آشوری با حمایت مالی و ایدئوژیک روسیه و برخی کشورهای دیگر اروپایی دشمن عثمانی به تبلیغ ایدئولوژی افراطی ملی گرایانه و پروژه تشکیل کشور ارمنی-مسیحی از دریا تا دریا (خزر-مدیترانه) می پرداختند اساس این ایدئولوژی همانند تشکیل کشور اسرائیل بر مبنای تجمیع ارامنه سراسر دنیا در سرزمین های عمدتا آذربایحانی نشین بود. روسیه و استعمارگران اروپایی نیز برای پیشبرد منافع خود به ویژه ضربه زدن به امپراطوری عثمانی، آنان را در اشغال بخشی از این امپراطوری و همچنین شمال غرب ایران (آذربایجان غربی) حمایت میکردند.
ارامنه به ویژه پس از پادشاهی پطر کبیر (1672-1725) با روسیه برای نفوذ بر قفقاز و تسلط بر این منطقه همکاری می کردند و اوج این همکاری به دوره جنگ جهانی اول و اشغال بخشهایی از خاک عثمانی و شمال غرب ایران به دست روسیه بود. روسها نیز برای تثبیت قدرت خود در این مناطق روی ارامنه و آشوری ها حساب ویژه ای باز کرده بودند. محمدصادق میرزا معزالدوله (نوه عباس میرزا) حاکم ارومیه در گزارشات و نامه هایی که در آن دوران (1915) به تهران ارسال کرده از تحریک و مسلح شدن ارامنه توسط روسها خبر داده است.
استفاده ابزاری روسیه از اشتیاق ارامنه و آشوریها برای تاسیس کشور مستقل در شرق سرزمین عثمانی و اراضی دیگر ملت ها به ویژه آذربایجانی ها در جنگ های حکومت قاجار با روسیه تزاری نیز تکرار شد. پس از اینکه حزب داشناکاسیتیون توسط ارامنه افراطی در سال 1890 با هدف ایجاد ارمنستان بزرگ در تفلیس ایجاد شد، دشمنی با مسلمانان منطقه و به ویژه آذربایجانیها سرعت بیشتری به خود گرفت و جنایات بزرگی در اراضی تاریخی آذربایجان از جمله ایروان، باکو، گنجه، سومقائیت و دیگر شهرها به وقوع پیوست که هدفی جز پاکسازی قومی و تشکیل کشوری ارمنی نداشت.
در همین راستا در سال 1905 و پس از شکست روسیه در مقابل ژاپن ارامنه از فرصت ضعف حکوکت مرکزی استفاده کرده و شوروشی را علیه مسلمانان آغاز کردند. این مساله سرآغاز جنگی بود که تقریبا تمام مسلمانان دو سوی ارس ( آراز) را فرا گرفت. در یکی از دراماتیکترین بخش های جنگ قاجاریه با روسها در گنجه (در جمهوری آذربایجان) که با مقاومت مردم این شهر جریان داشت، قلعه گنجه بر اثر خیانت ارمنی ها سقوط کرد. روسها نیز با جدیت در تلاش بودند که ترکیب جمعیتی قفقار را که اکثریت آنان را مسلمانان تشکیل می دادند به نفع غیرترکها به ویژه مسیحیان تغییر دهند.
پس از پایان جنگ قاجاریه و روسیه و همچنین سرکوب شیخ شامل داغستانی در1859، قفقاز تماما در کنترل روسیه قرار گرفت و کوچ ارامنه ایران و ترکیه به این منطقه که به دست روسها افتاده بود کلید خورد. کوچ گسترده ارامنه-آشوری به آذربایجان ایران نیز از سال1915 آغاز شد. مهاجرتی که به کشتار و نسلکشی مردم منطقه منجر شد. این کشتار از 21 فوریه 1918 شروع و بعد از 159 روز نسل کشی مردم بی دفاع آذربایجان غربی، با ورود عثمانی و مقاومت محلی به پایان رسید.
البته درگیریهای پیدرپی عثمانی و روسیه در مناطق مذکور، بهویژه از سالهای 1914 تا 1918، ارامنه-آشوریها، که دل در گرو روسیه داشتند را در وضعیتی کاملا وابسته قرار داده بود. با وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه و خروج این کشور از مناطق تحت اشغالش از جمله آذربایجان و شرق عثمانی، حمایت روسیه از ارامنه و آشوریها تا حدود زیادی کمتر شد. با این حال این حمایت توسط بریتانیا و فرانسه با اهدافی تقریبا مشابه ادامه یافت چرا که کشورهای مذکور نیز طرف مقابل عثمانی در جنگ جهانی بودند.
این قدرتها از طریق سه گروه عمده کار خود را به پیش می بردند. آشوریان به فرماندهی بنیامین مارشیمون (که رهبر مذهبی آنان نیز بود)، ارمنیان به فرماندهی آقا پطرس که مدتی نیز کنسول عثمانی در ارومیه بود و گروه سوم بخشی از کردها به رهبری اسماعیل سیمیتکو.
-آغاز و ادامه رویدادها با وجود بیطرفی ایران در جنگ اول جهانی، این کشور حال و روز خوبی نداشت و بخش جنوبی آن توسط انگلیس و شمال آن نیز توسط روسیه اشغال شده بود. اوضاع در غرب آذربایجان از همه جا بدتر بود چراکه این منطقه گرفتار طرحهای گروههای مختلف اقلیت بومی و غیربومی از جمله آشوریها و ارامنه بود.
با حمله انورپاشا به مواضع روس در قارص و ارزروم در 22 دسامبر 1914، روسها نیروهای خود را از غرب آذربایجان به آن مناطق روانه و به تدریج از آذربایجان خارج شدند. اما بعدتر با گرفتار شدن سپاه عثمانی در ساری قمیش در روزهای پایانی سال 1914، روسها و ارمنی ها-آشوریها بار دیگر بر شرق آناتولی و آذربایجان غربی (ارومیه و سلماس) حاکم شدند. آشوری ها-ارامنه ابتدا به منطقه باشقالا در وان حمله و به کشتار مسلمانان مبادرت کردند. در سوم ماه مه 1915 روسها با همکاری ارامنه شهر وان را اشغال کردند.
امپراطوری عثمانی ها که از خیانت های متمادی ارامنه به تنگ آمده بود مجبور به خلع سلاح ارامنه ای شد که علیه دولت اعلان جنگ کرده بودند. نمونه ای از این خیانت مورد آقاپطروس بود. وی با آنکه دوره ای کنسول عثمانی در ارومیه بود اما به نیروهای متفقین پیوسته و به فرماندهی بخشی از نیروهای آشوری-ارمنی رسید. پطروس در این مقام نقش مهمی در مبارزه با عثمانی ها و همچنین اشغال و کشتار مردم ارومیه داشت.
یاری رساندن سپاه عثمانی به مردم آذربایجان[ویرایش]
پس از شروع قتل عام مناطق ترکنشین ایران توسط مسیحیا و عدم یاری رساندن دولت مرکزی ایران، انور پاشا از طرف دولت ترک عثمانی برای کمک به مردم آذربایجان با سپاه خود وارد آذربایجان شد.
بدین ترتیب جیلوها مجبور به فرار از آذربایجان شدند.[۴]