فقه گویا
فقه گویا نام یکی از کتابهای تألیفی محمد صادقی تهرانی از مجتهدین شیعه است.[۱]
وی فقه گویا را یک سبک فقهی در برابر فقه سنتی و فقه پویا دانسته که عامه علمای معاصر شیعی برمبنای آنها فتوی میدهند، در این شیوه، صدور احکام بر پایه محوریت استنباط قرآن و سنت قطعیه که از عرضه احادیث بر قرآن بدست میآید بنیان نهاده شدهاست. بنیانگذار فقه گویا محمد صادقی تهرانی است که از مفسران قرآن و فقهای معاصر بودهاست. وی از معدود مراجع تقلید شیعه بود که علاوه بر طی مدارج رسمی حوزوی، تحصیلات عالی کلاسیک دانشگاهی داشته و دارای مدرک دکترای عالی الهیات و معارف اسلامی و چهار مدرک لیسانس حقوق، علوم تربیتی، فلسفه و فقه، از دانشکدهٔ معقول و منقول (معارف اسلامی)؛ دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۸ شمسی میباشد.
معرفی کلی[ویرایش]
فقهِ قرآن و تَفَقُّهْ در آن، تمامی معارفش را شامل است، و زیر بنای فقهِ احکام شرعیش، فقهِ اکبر یعنی اصول معارف قرآنی است. فقهِ قرآن در تمامی ابعادش «فقه گویا» است، که در بالاترین قلهٔ روشن بیانی و روشنگری است، که با بیانی رسا «حجت بالغه» و رسای ربانی را برای مکلفان بیان داشته، و خودِ این روشن بیانی در بالاترین حدّ اعجاز و روشن گویی است که به اصطلاح «فصاحت و بلاغتش» که «عربی» به معنی روشن و آشکار است، و زبان عربی هم از اینرو عربی است که آشکارترین زبانها است، که: و اینگونه (بلندپایه و جایگاه بلند) قرآن را روشن و آشکار نهادیم، که این «حکماً عربیاً» هرگز در راه ربّانیش مشکلی ندارد، که در لغات و جملاتش، در فهم آنها، در علم و عقیده، در عمل و تمامی درجات و مجالاتش هرگز برخوردی سلبی با حقایق نداشته، و بسیار هموار و راهوار و رهنمون به سوی حقایقی است که بایسته و شایسته میباشد.[۲][۳]
فقه، در جمع اکبر و اصغرش- بیست بار با واژههای گوناگون در قرآن آمده و به معنی فهمیدن مجهولی است با چیدن مقدماتی معلوم به گونهای شایسته، و «تفقّه» همان «فقه» است با زحمتی بیشتر که شرعِ انوَرِ الهی آن را برعهدهٔ تمامی مکلّفان نهاده که در اقیانوس موّاج زندگی برحسب امکان و استعدادشان، بایستی همیشه مجهولاتِ خود را- در حد امکان- برطرف سازند، و «لِیَتَفَقَّهُوا فِیالدِّینِ»[۴]
اصول استنباط فقهی[ویرایش]
در فقه گویا، قرآن و سنت (بر محور کتاب) پایه اصول استنباط فقهی و دلائل قطعی و معصوم است. کتاب و سنت، بر هم تطابق دارند و محور احکام اخلاقی، عقیدتی، فردی، اجتماعی، عبادی، سیاسی و... فقط قرآن و در رتبه دوم، سنت منطبق بر محور وحی قرآنی است. و بر حسب نصوص، فقط کتاب الله، دلیل است؛ هم مشرِّع و هم دلیل شرعی است.
بدین شیوه، بقیه مبانی استدلال و استنباط فقهی مشهور شیعه و اهل سنت از جمله؛ عقل، اجماع، شهرت، سیره، خبر واحد ظنی، قیاس و استحسان و استصلاح و...) را با استدلال به قرآن، مردود میداند.[۵]
{به عقیده صادقی تهرانی (بنیانگذار فقه گویا)، محور اصلی در همه عرصههای دینی «قرآن» است، زیرا خدای متعال میفرماید: [و اتلُ ما اوحی الیک من کتاب ربّک لا مبدّل لکلماته و لن تجد من دونه مُلتحداً]: «و بخوان، و پیروی کن آن چه را از کتاب پروردگارت: (قرآن) به سویت وحی شده، هرگز هیچ تبدیلکنندهای برای آن نیست و هرگز به جز قرآن پناهگاهی (رسالتی و وحیانی) نتوانی یافت»[۶]. بنابرین آیه مبارکه، مسلمانان نیز به پیروی از وحی الهی به پیامبر اسلام هیچ مرجع و پناهگاهی به جز قرآن نخواهند داشت.
پس هر حدیثی چه متواتر یا غیر متواتر در صورت مخالفت با نصّ یا ظاهرِ مستقرِّ قرآن مردود است، اما حدیثی که اکثر امامیه آن را نقل کرده باشند و معارضی هم نداشته باشد و قرآن هم نفی یا اثباتی دربارهٔ آن نداشته باشد از باب [اطیعواالرّسول و أولی الأمر منکم] پذیرفتهاست. و چنین احادیثی هم برگرفته از حروف مقطعه و رمزی آیات قرآن است، که آیه ۲۷ کهف، منشأ همه احکام را از قرآن میداند و بس؛ در نتیجه سنّت، برداشتی از رموز قرآن و همان وحی قرآنی در مرحله حقایق یا تأویل است لذا سنت به هیچ وجه در عرض قرآن نیست تا ناسخ آن باشد. و نص و ظاهر مستقر قرآن جز با نص و ظاهر مستقر آن نسخ نمیشود.
در ضمن دلیل ظنّی هم از دیدگاه قرآن مطرود است که آیه [لاتقف ما لیس لک به علم]: «آنچه را که نسبت به آن، برایت علمی نیست پیروی مکن»، نیز هرگز ویژه اصولِ دین نیست، زیرا این ممنوعیتِ غیر علم، پس از احکامی فرعی آمدهاست، بنابرین ظنّ و گمان هرگز نقشی در احکام الهی ندارد که: [انّ الظّنّ لایغنی من الحق شیئاً]؛ اگر هم کتابهایی اسلامی در حوادثی از میان رفته، علم و قدرت و رحمت الهیّه در بیان حجّت بالغه اش از میان نرفتهاست.
صادقی تهرانی، نقش علم رجال را، بیشتر در موضوعات میداند. و معتقد است که در طول زمان از بدو اسلام تا کنون، جاعلان مغرض، متون بسیاری از احادیث را به انضمام ا سناد جعلی ساخته و پرداختهاند و در نتیجه با عنوان احادیثی صحیح السّند!! برخلاف نصّ یا ظاهرِ پایدار قرآن، به دست ما دادهاند.
وی در کتاب «غَوصٌ فی البِحار» حدود یکصد و هشتاد جلد کتاب حدیثیِ شیعی و سنّی را برمبنای کتاب و سنّت نقد کردهاست.
از نظر وی، ادّلهٔ حجیت خبر واحد، مردود است. یعنی ادلهٔ حجیّت آن، تماماً در مقابل آیاتی از قرآن است که عمل به ظنّ را نفی کرده {ولا تقف ما لیس لک به علم} «وآن چه را که برایت به آن عملی نیست، پیروی نکن» بنابراین با استدلال به قرآن، آن دسته از ادلهای که برای حجیّت خبر واحد، در معالم، رسائل و کفایه آوردهاند را تماماً با مراحل مختلف نقض میکند؛ و میگوید ببینید خدا باب علم را مفتوح کردهاست کتاباً و سنّتاً ولکن آقایان فُقهای سنّتی باب علم رامسدود کردهاند. اگر باب علم مُنْسَدّ است پس باب اسلام مُنسدّ است. چون اسلام علمی است. اسلام ظنی نیست. وانگهی خدای سبحان میفرماید:{قل فللّه الحجّة البالغة} (انعام،۶/۱۴۹) آیا حجّت بالغه، حجّت رسا، علمی است یا ظنّی؟ حجّت ظنی، رسا نیست. ما دونِ علم نه حجّت است، نه رسا است. بنابراین معالأسف قائلیت حوزویان به انسداد باب علم، در حقیقت مُنْسَدّ کردهاست، باب قرآن راکه علم است و باب سنت قطعیه را که علم است.}[۷][۸]
مبانی قرآن و سنت از دیدگاه فقه گویا[ویرایش]
در دیدگاه فقه گویا، سخن خوب در راستای شریعت الهی تنها همان است که به خوبی ازقرآن و سنّت قطعیّه برداشت شود، و نه از مدارکی دیگر، که آن اصلاح و دیگرش افساد است،[۹] زیرا:
«وَالَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَأقامُواالصَّلاةَ إنّالانُضیعُ اجْرَالْمُصْلِحینَ».[۱۰]
و کسانی که بهوسیلهٔ «کتاب» (قرآن) نگهبانی میکنند (خود و دیگران را از کژی و نابسامانی) و نماز را بپا میدارند، محققاً ما مزد اصلاحکنندگان را ضایع نمیکنیم.[۱۱] و چون این «کتاب الهی» و سنّت پیمبر و امامان معصوم پس از وی را بهترتیب مورد تمسّک قرار دادهاست که:
«أطیعُوااللَّهَ وَأطیعُواالرَّسُولَ وَأولِیالأمْرِ مِنْکُمْ...»[۱۲]
ما نیز به سنّت قطعیه پس از کتاب تمسّک میکنیم. با توجّه به اینکه سنّت هرگز برخورد سلبی و متضادّ با قرآن ندارد، که تنها در حاشیهٔ آن است و نه مخالف با آن، زیرا:
«فَاسْتَمْسِک بِالَّذی أوحِیَ إلَیْکَ إنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ».[۱۳]
«پس به آنچه بر تو وحی شده استمساک کن که محققاً تو بر صراطی مستقیمی»[۱۴] که بنیاد استمساک[۱۵]، قرآن، و در حاشیهاش سنّتِ موافق یا غیر مخالف با آن از رسول گرامی و اهل بیت قرآن است. و بالاخره برای شخص رسول که در بالاترین قلّهٔ عصمت، عقل، علم و درایت است پناهگاهی بهجز قرآن نیست که:
«وَاتْلُ ما أوحِیَ إلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لامُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً.»[۱۶]
«و بخوان آنچه را که از کتاب پروردگارت بهسوی تو وحی شده، هرگز تبدیلکنندهای برای کلماتش نیست، و هرگز بهجز آن: [قرآن کریم] ملجأ و پناه و مرجعی نخواهی یافت»[۱۷] پس همانگونه که ترک خدا و پناه به غیر او «الحاد» است، ترک کتاب یگانهاش قرآن و پناه به غیر قرآن نیز الحاد، و نیز شریک نهادن برای آن شرکی نسبت به قرآن است، و سنت هم شریک قرآن نیست، بلکه وحیی است در حاشیه و همراه آن.
«ملتحد»: پناهگاه تنها در دو جای قرآن برای تمامی مکلفان آمدهاست. نخست در سورهٔ جن -دربارهٔ الوهیّت (۷۲: ۲۲) و سپس در سورهٔ کهف قرآن تنها ملتحد و پناهگاه وحیانی برای رسول گرامی بهمیان آمدهاست.
این پیغمبر که قلب نورانیش فرودگاه نخستینِ آخرین وحی الهی بوده، فقط مستمسِک به وحی و کتاب است، تا چه رسد به دیگران، که باید تنها مستمسَکِ آنان همین «کتاب» و در حاشیهاش سنّت قطعیه باشد.
فقهِ قرآن و «تَفَقُّهْ» در آن، تمامی معارفش را شامل است، و زیر بنای «فقهِ» احکام شرعیش، «فقهِ» اکبر یعنی اصول معارف قرآنی است.
فقهِ قرآن در تمامی ابعادش «فقه گویا» است، که در بالاترین قلهٔ روشن بیانی و روشنگری است، که با بیانی رسا «حجت بالغه» و رسای ربانی را برای مکلفان بیان داشته، و خودِ این روشنبیانی در بالاترین حدّ اعجاز و روشنگویی است که به اصطلاح «فصاحت و بلاغتش»
مانند سایر ابعاد اعجازش، از تمامی فصاحتها و بلاغتهای زبانهای ادبی موجود در جهان -و حتی از وحیهای دیگر ربانی هم- برتر است، و به تعبیر مکررش «عربی مبین» روشنی روشنکنندهاست.
و نیز: «وَکَذالِکَ أنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیّاً».[۱۸]
که «عربی» به معنی روشن و آشکار است، و زبان عربی هم از اینرو عربی است که آشکارترین زبانها است، که: و اینگونه (بلندپایه و جایگاه بلند) قرآن را روشن و آشکار نهادیم، که این «حکماً عربیاً» هرگز در راه ربّانیش مشکلی ندارد، که در لغات و جملاتش، در فهم آنها، در علم و عقیده، در عمل و تمامی درجات و مجالاتش هرگز برخوردی سلبی با حقایق نداشته، و بسیار هموار و راهوار و رهنمون بهسوی حقایقی است که بایسته و شایسته میباشد.
آری «قُرآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.»[۱۹]
قرآنی آشکار خالی از هرگونه کژی و ناهمواری (و پر از همهٔ راستیها در راستای بیان حقیقت فرستادیم) شاید آنها (از بدیها و کژیها) بپرهیزند. و اصولًا بیان آشکار قرآن بر دو مبنای متین استوار است، نخست اینکه آخرین کاب شریعت ربانی و حجت بالغهٔ اوست، که اگر اجمال و گنگی در بیانش باشد خود عذری است در برابر پذیرش احکامش، و خودْ جهالت، ناتوانی یا خیانت است که حجت بالغهٔ الهیه نابالغ و نارسا باشد! و دوّم- که خود اوست -اینکه قرآن خودْ آیت الهی و معجزهٔ یگانه و جاویدان است برای پذیرش شریعتش، که بایستی برای پویندگان حقیقت همچون خورشید روشن باشد، از اینرو از نامهایش:
«هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ»[۲۰] و «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»[۲۱] است، که آیاتی چند با واژههای گوناگون آنرا به روشنبیانی و روشنگری شناسانده، و اینگونه، پنهانکنندگانش را سرزنش میکند که:
«انَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما انْزَلْنا مِنَالْبَیِّناتِ وَالْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِیالْکِتابِ أولئِکَ یَلْعَنُهُمُاللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ.»[۲۲]
«محققاً کسانی که پنهان میدارند آنچه را فرو فرستادیم از آیات روشن و هدایت، پس از آنکه در کتاب (قرآن) برای مردم آشکار کردیم، ایشان را خدا و تمامی لعنتکنندگان لعنت میکنند»[۲۳] که نغمهٔ «ظَنّیُالدَّلالَة» بودن قرآن که بیانش را تاریک و ظنّی خوانده، مانند سایر پردههای دیگر که بر حقایقش از درون و برونِ عالم اسلامی کشیده شده و میشود، همگی مورد لعنت خدایند.
فهم و برداشت درست از قرآن، بهویژه از آیات احکام و فقه اصغرش، از نظر ظاهری تنها مرهون دانستن شایستهٔ لغت و قواعد عربی است، که آن هم باید برمبنای لغت و ادبیات قرآن پایهگذاری شود، و سپس در نظر گرفتن تمامی آیاتی که در زمینهٔ آیهٔ مورد نظر در سراسر قرآن وجود دارد، بدون هیچگونه تحمیل لغوی، ادبی، فلسفی، فقهی، اصولی و سایر علوم بشری، و بالاخره تمامی عوامل برونی و درونی تحمیلی در راستای شناخت معانی قرآن اجنبی و بیگانهاند، و در پایان کار این فهم مستقیم قرآنی را در شور و همفکری سایر پویندگان و جویندگان معانی قرآن گذاردن، که در نتیجه عصمتِ قرآن، و عصمت دلالتی آن، و عصمت برخورد و راه یافتن به مرادش، و عصمت مشورت دربارهٔ آنچه دریافتهای، خود «نورٌ علی نور» شده و شانه به شانهٔ معصومان معانیِ آن به دست میآید، که اگر هم اندک اختلافی برجای بماند نتیجهٔ برخورد غیرمعصومانهٔ مراجعهکنندگان به قرآن است و بس، بدینمعنی که قرآن را در راستای دلالت قرآنی درنیافتهاند.
برخورد سنّت هم با قرآن بدینمعنی نیست که ظنّیات یا مبهمات آنرا بیان کند، بلکه چون بیشتر مردم استعدادشان نارسا است، یا کاوش و حوصلهٔ کاملی در راه فهمیدن معانی قرآن مصرف نمیکنند، برای کمک به آنان روایاتی از منابع وحی صادر شدهاست، که تمامی آنها هم با استناد به خود قرآن است، و نه ادعای بدون دلیل و بیرون از دلالت لفظی آن. و بالاخره کوتاهبینیها، و عوامل بیگانهٔ برونی و درونی، و عدم بررسی درست که خطاهایی را بهدنبال دارد، با بیانات مستدل آنان بر پایه اصل دلالتی قرآن برطرف میشود. مثلًا زُرارة که در بابِ دلیلِ مسحِ بخشی از سر در مورد وضو در برابر سنیان سرگردان است، با رهنمود جعفر صادق: «لِمَکانِ الْباءِ»[۲۴] به خوبی توانسته در برابر برادران سنی بایستد که «وَامْسَحُوا بِرؤوسِکُمْ» بابای بهاصطلاح تبعیض، مسحِ بخشی از سر را واجب میداند، و نه تمامش را یا شستن آنرا. و روی همین اصل در مسح پاها که «وَارْجُلَکُمْ الَی الْکَعْبَیْنِ» است، چون این تبعیض در کار نیست، و «ارْجُلَکُمْ» هم بهاصطلاح منصوب است، باید تمامی روی پاها را تا بلندی نخستین مسح کرد، که اینجا نخست برخلاف فتوای برادران سنی در دو جهت، و سپس برخلاف فتوای بسیاری از فقهای شیعه در یک جهت، قرآن حکم الهی را بهخوبی بیان نمودهاست.
و از جمله جملات مکرر امامان معصوم در بیان احکام اللَّه این است که: هر حکمی را ما گفتیم، از ما بپرسید به کدام آیه از قرآن استدلال میکنیم و اینجا مقصود آیات دال قرآن است و نه حروف رمزی آن که قابل استناد دلالتی برای غیرمعصومان نیست.
و بالاخره کُلّاً در ظواهر آیات قرآنی و برخورد روایات، روشنگریِ نکتهای که مثلًا در آیهای تاریک باشد وجود ندارد، بلکه این خود تاریکیِ بعضی از برخوردهای نادرست با قرآن است، که معانی نادرست را ببار میآورد. آری، بعضی از احکام فرعی هست که هرگز در قرآن نیامده و با سنت قطعیه بهدست میآید، مانند چگونگی و تعداد رکعات نمازهای یومیه و چند حکم دیگر که به عنوان «أطیعُواالرَّسُول» بایستی پذیرفته شود، و آنهم مبنایش حروف رمزی قرآنی است، ولی اگر قطعی نباشد هرگز پذیرفته نیست زیرا:
«إنَالظَّنَّ لایُغْنی مِنَالْحَقِّ شَیْئاً».[۲۵]
هرگز ظن و گمان، چیزی را از حق بینیاز نمیکند،[۲۶] و خصوصاً «لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ».[۲۷]
هرگز از آنچه به آن «علم» نداری، پیروی مکن. که پس از بیان احکامی فرعی آمده، و در نتیجه پذیرش احکام فرعی مانند احکام اصلی اسلامی بدون علم و اطمینان، از «محرّمات قطعیّه» است. با اینوصف، باب علم هرگز -برخلاف گفتهٔ گروهی از فقیهان- بهروی جویندگان علوم اسلامی بسته نیست، بلکه کلًا از نظر قرآن راه علم برای جویندگان و پویندگانش باز است، و اسلام کلًا علمی است، که یا در قرآن به روشنی یاد شده یا در سنّت قطعیه.
و اگر حکمی از احکام الهیه- که کلًا حجت بالغهاند- با احادیثی متناقض و متضاد آمیخته گردد، بهگونهای که حدیثِ حق مشخص نگردد، در نتیجه علم و اطمینان به حکم الهی بهدست نیاید، اینجا حتماً بایستی در قرآن که محک و محور اصلی است یاد شود، یا معصومان باید آنرا بهگونهای مکرر توسط راویان زیاد بیان کنند، که حدیث مخالف در برابرش بیرنگ یا کمرنگ باشد، تا حجّت بالغه الهیه راه بلوغ و رسائی خود را بپیماید، و در هر صورت این حجت بالغهٔ الهیه برحسب علم و قدرت و رحمت خدایی، بایستی بهوسیلهای معصوم و دور از هرگونه گزندی بهگونهای اطمینانبخش، در دسترس جویندگان حق قرار گیرد، تا سیهروی شود آن که در او غش باشد. و بالاخره آنگونه معنایی که برمبنای دلالت و روشنگری لفظی و عبارتی میباشد برحسب درجاتِ گوناگونِ معنی، همگانی است، سپس آنچه که در لفظ از تمامی ابعاد معنای ظاهر، اشاره و لطیفه بیرون است، در اختصاص معصومان محمدی میباشد، مانند معانی حروف مقطهٔ رمزی قرآن همچون «المر» و تأویلات حقیقی قرآن که حقایق پایانی آن است، مانند علت و رمز احکامی که در قرآن بهمیان نیامده، و نیز پیامدهایی از آن که بازگو نشدهاست. حدیث علوی گواهی از دهها گواه بر این معانی از قرآن است که: «إِنَّ کِتابَاللَّهِ علی أرْبَعَةِ أشْیاءَ عَلَیالْعِبْارَةِ وَالْإشارَةِ وَاللَّطائِفِ وَالْحَقائِقِ فَالْعِبارَةُ للعوامِ وَالْإشْارَةُ لِلْخَواصِّ وِاللَّطائِفُ لِلْأوْلِیاءِ وَالْحَقائِقُ لِلْانْبِیاءِ».[۲۸]
کتاب خدا بر چهار چیز استوار است - که مقصودْ مربعی از معانیِ پی در پی آن است -اوّل بر «عبارت» که نه تنها لفظ بدون فهم معنایش، بلکه «عبارت» که تعبیرکنندگیش در نخستین گام، یعنی معنی سادهاش که باید برای همه به صورت معنی آشکار و روان مشخص باشد. و بههمین دلیل پس از عبارت اشارهاست که بعد از معنا قراردارد، و نه آنکه پس از لفظِ تنها، و این اشاره برای «خواص» است که بعد از فهم معنایش از اشارات معنویش نیز برخوردارند، و سپس «لطائف» که پس از اشارهاست، و این برای اولیای الهی است، و در آخر «حقایق» میباشد که در انحصار انبیاء است که برترینشان خاتمالانبیاء میباشد و سپس امامام معصوم و برخی از پیامبران بزرگ الهی مانند عیسی که هماکنون -برطبق نص قرآنی- زندهاست، بر حقایق کتاب الهی آگاهی دارند و این چهار مرحله توأمان برای تکامل معنوی به یکدیگر پیوستهاند و دیگر اختلافی در این میان بجز تکامل نیست، بر این اساس هر مرحلهٔ بعدی ادعایی که با مرحلهٔ پیشینش اختلافی و تصادمی دارد هرگز پذیرفته نیست. رتبهٔ نخست از این چهار در چهارچوب لفظ و عبارت است، و سپس اشاره بر پایهٔ همان لفظ که نیاز به دقت و بررسی بیشتر دارد، و پس از آن لطائف: باریکبینیهای بیشتر، که این هم بر پایهٔ اشاره بوده، و در پایان «حقایق» که از چهارچوب لفظ بیرون بوده، گرچه خودْ وحی و الهام ویژهای است که «تأویل» قرآن را دربردارد، و همین تأویل هم برخلاف آنچه گفته میشود، معنی برخلاف ظاهر لفظ نیست، بلکه به معنی «اولْ» و برگشت است، که برگشتی به حالت آغازینِ قرآن دارد، که بر مبنای مبداءِ حکمتِ عالیه صدور یافته، و نیز برگشتن به حالت فعلی و بعدی که پیآمد و نتیجهٔ علمی و عملی آن است، و همچنین مقصود از حروفِ رمزی قرآن که از مقولهٔ لغوی و کلامی بیرون است.[۲][۳] ما اکنون در تشریح مختصر «فقه گویا» از نخستین مرحلهٔ شناخت قرآنی آن که «عبارت» است، سخن میگوییم: «عبارتِ» قرآن به اندازهای برخوردار از اتقانِ بیان و روشنایی است که همچون خورشید تمامی تاریکیها را روشن میکند، و محک و مدرک درستی و نادرستی احادیث و اقوال دیگر است، چنانکه این مطلب را مکرّراً پیامبر و ائمه، بیان فرمودهاند. درست است که آیات نغز قرآن خیلی پرمغز است، و حتی بدست آوردن معنای نخستین آن هم نیاز به تدبّر دارد، ولی این بدان معنی نیست که اهمال یا اجمال و کوتهبیانی داشته باشد، بلکه گاهی با یک لغت چندین معنی را اراده کرده، و با یک جمله جملاتی را قصد میکند، مثلًا کلمهٔ «قُروء» که در جمع «قُرء» است شامل هر دو معنایِ «حیض» و «طُهر» است، و کلمهٔ «مَثابه» که دارای چهارده معنی است همگی آنها را دربردارد و مانند اینها.
قرآن، روزنامه و مجله نیست که هرگز برای فهم معنانیش نیازی به تفکّر و بررسی نباشد، بلکه با نغزگویی پُرمغزش جویندگان معانیش را به تفکّر و کاوش واداشته، گرچه در معنی آغازینش نیز مکلّف را به آنچه در گام نخستین معرفت لازم است آشنا میسازد.
لغات قرآن مانند سایر لغات در گذشتِ زمان نشیب و فراز داشته و دارد، ولی راه شایسته برای درک معنایش بررسی همان معنای زمان نزولش میباشد، که در آنهنگام چه بوده، و اکنون نیز همان معنی بایستی منظور گردد، و نه آنکه با نشیب و فرازهای دیگر معنی شود مثلًا «مَکروه» در اصطلاح لغوی قرآن «حرمت زیاد» است چنانکه «کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً».[۲۹] پس از محرماتی شدید مانند آدمکشی، تبذیر، زنا، خوردن مال یتیم و شرک و پیروی از غیر علم آمده، چنانکه واجبات بزرگی هم مانند عبادت خدا و احترام به والدین یاد شده، و پس از تمامی اینها، بدهایش- اعم از فعل و ترکشان- نزد پروردگار همیشه «مکروه» بودهاست که طبعاً حرمتی زیاد میباشد. و نیز «ما یَنْبَغی» در آیه «وَ مْا یَنْبَغیِ لِلرَّحْمنِ أنْ یَتَّخِذَ وَلَداً»[۳۰] که انتخاب فرزند را برای خدا «مْا یَنْبَغی» و محال دانستهاست. این بخش مختصری از «فقه گویا» است که هرگز کژی، کوتاهی و نقصانی در بیانش نیست، و در هیچ زمان، مکان و شرایطی از بیان حقیقت مورد نیاز مکلفان ساکت یا ناتوان نیست، و همانگونه که گذشتِ زمان و پیشروی علم، نور و حرارت خورشید را وامانده و ناقص نمینماید، بلکه کمال و نیاز به آن را بیشتر نمودار میکند، این خورشید معرفتی قرآن نیز همیشه پیشوای عقل و علم بوده و پیشرفت عقل و علم نیاز به آن را آشکارتر میسازد.[۲][۳]
پانویس[ویرایش]
- ↑ فقه گویا، فقه قرآنی - مبنای فقهی آیتالله دکترصادقی تهرانی با محوریت قرآن کریم درمقابل فقه سنتی حوزه و فقه پویا و فقه بشری جامعة علوم القرآن
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ فقه گویا - محمد صادقی تهرانی - انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۹۰
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ جامعة علوم القرآن پایگاه تخصصی علوم قرآنی
- ↑ قرآن کریم - سوره توبه، آیه ۱۲۲
- ↑ صادقی تهرانی، محمد - کتاب فقه گویا - نقد و بررسی فقه سنتی - ص ۱۹ - انتشارات امید فردا ۱۳۸۰
- ↑ قرآن کریم - سوره کهف - آیه ۲۷
- ↑ اصول استنباط
- ↑ کتاب فقه گویا- نقد و بررسی فقه سنتی صفحه ۲۰
- ↑ فقه گویا، صفحه۹، انتشارات شکرانه
- ↑ قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۱۷۰
- ↑ ترجمان وحی، سورهاعراف، آیه ۱۷۰
- ↑ قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۵۹
- ↑ قرآن کریم، سوره زّخرف، آیه ۴۳
- ↑ ترجمان وحی، سوره زّخرف، آیه ۴۳
- ↑ استمساک: نگهبانی کردنِ رسالت بهوسیلهٔ قرآن
- ↑ قرآن کریم، سوره کهف، آیه ۲۷
- ↑ ترجمان وحی، سوره کهف، آیه ۲۷
- ↑ قرآن کریم، سوره رعد، آیه ۳۷
- ↑ قرآن کریم، سورهٔ زّمر، آیه ۲۸
- ↑ قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه ۱۳۸
- ↑ قرآن کریم، سوره نحل، آیه ۸۹
- ↑ قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۵۹
- ↑ ترجمان وحی، سوره بقره، آیه ۱۵۹
- ↑ محمد صادقی تهرانی، فقه گویا، ص: ۱۴
- ↑ قرآن کریم، سوره نجم، آیه ۲۸
- ↑ ترجمان وحی، سوره نجم، آیه ۲۸
- ↑ قرآن کریم، سوره بنی اسرائیل، آیه ۳۶
- ↑ سفینهةالبحار بسندی، از امام حسین از امیرالمؤمنین علیهما السلام
- ↑ قرآن کریم، سوره بنی اسرائیل، آیه ۳۸
- ↑ قرآن کریم، سوره مریم، آیه ۹۲
منابع[ویرایش]
- 1. جامعة علوم القرآن پایگاه تخصصی علوم قرآنی
- 2. فقه گویا - محمد صادقی تهرانی -انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۹۰
- ۳. اصول الاستنباط - محمد صادقی تهرانی - انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۸۰
- 4. اصول استنباط فقهی (تفسیر موضوعی قرآن کریم)- جامعة علوم القرآن پایگاه تخصصی علوم قرآنی
پیوند به بیرون[ویرایش]
- جامعة علوم القرآن پایگاه تخصصی علوم قرآنی
This article "فقه گویا" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:فقه گویا. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.