مازیار نصرتی
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای استفادهشده در ویکیپدیا نیست. (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید) |
این نوشتار به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
مازیار نصرتی (زاده ۲ اسفند ۱۳۵۲ در تهران) طنزپرداز اهل ایران
زندگینامه[ویرایش]
آنگونه که مازیار نصرتی در شرح زندگی خود در تار نگار شخصی نگاشته است:
"در سال ۱۳۵۲، دوم اسفند ماه، در تهران به دنیا آمدم. کودکی و نوجوانی ام در چالوس، نوشهر و اراک گذشت. دوران کودکی و بی خبری. اگر چیزی می گفتم، هدفم خنداندن بود، نه موردی دیگر. یادم هست همراه برادرم می نشستیم و از کیهان بچهها صفحه فکاهی را می کندیم، کتابچه ای درست کرده بودیم ۴۰ – ۳۰ برگی، که هر وقت دوستانمان به منزل ما می آمدند، با هم آنرا بخوانیم و از بودن در کنار هم لذت ببریم. در سال ۱۳۶۴ پس از اتمام دوره ماموریت پدرم در اراک، به تهران بازگشتیم. این سال را باید سال آغاز طنز زندگی ام نامید. وقتی به تهران برگشتیم، وسط سال تحصیلی بود. در مدرسه ای واقع در یوسف آباد کلاس اول راهنمائی را ثبت نام کردم. آن زمان ماهنامهای ( و شاید هفته نامهای !) طنز چاپ می شد که نامش را بدرستی در یاد ندارم. طنز جانداری نداشت، اما باز هم در آن قحطی طنز، غنیمتی بود. از این ماهنامه ۵ شماره (شاید هم کمی بیشتر ) منتشر شد، بعد از آن دیگر به روزنامه فروشیها نیامد. همچنان دنبال افکار خام دوران کودکی ام بودم، ماهنامه فکاهیون نشریه ای دیگر در این مسیر بود. تاثیری که این مجله بر من گذاشت این بود که چند کاریکاتور کشیدم و ۳ ـ۲ جوک ساختم، البته بسیار خام، اما برایم ارزش داشت، چون خودم تفکر کرده بودم، خودم کشیده بودم، ولو اینکه کسی هم به آن نمی خندید.
طنزنویسی[ویرایش]
حدود سال سوم راهنمائی بودم که اولین داستان طنز خود را بنام “خرید تخم مرغ“ نوشتم. در این زمان بود که بطور جدی شروع کرده بودم به مطالعه آثار کلاسیک ادبیات فارسی از قبیل کلیات سعدی، دیوان حافظ، مثنوی معنوی، کشکول شیخ بهایی و ... . مطالعه این آثار، تأثیری ماندگار بر من گذاشت بطوریکه همیشه در آثارم از شیوه نگارشی یا دید فلسفی آنها استفاده برده ام، و در این میان نقش گلستان سعدی و مثنوی معنوی بیش از بقیه بود. سال دوم دبیرستان بودم که مجله گل آقا منتشر شد.آشنائی من با طنزکیومرث صابری برمی گشت به روزنامه اطلاعات. صفحه ۳ این روزنامه را بر میداشتم تا اندک شادی روزانه خود را در آن طلب کنم. بر روی رفتارم بسیار تأثیر گذاشته بود. کلامم همه طنز و کنایه بود، دوستانی داشتم برای شنیدن کنایاتم، اما هیچکدم را دوست نمییافتم. مجله گل آقا بخشی را چاپ میکرد بنام “ تذکره المقامات “، به قلم زروئی نصرآبادی بود. از این طنز به سابقه آشنائی با گلستان سعدی، بسیار خوشم می آمد. سال سوم و چهارم دبیرستان دوران آموزش نوشتن طنز بود. انتهای سال چهارم و کنکور، قبول شدن ناخواسته در کنکور!، آنهم رشته ای که انتخاب نکرده بودم !!، طنز دیگری را در زندگی ام رقم زد و خاطری آشفته و ذهنی مغشوش برایم بجا گذاشت. پس از اثبات اینکه اشتباه از سازمان سنجش بودهاست، خودم را برای کنکور سال بعد آماده کردم. از اینجا بود که طنز را به صورت تقریباً“ جدی شروع نمودم. کاریکاتور می کشیدم و مطالب طنز می نوشتم. در تاریخ ۳۰ – ۲۸ فروردین ماه سال ۱۳۷۲ طنز“ مظلوم شهر“ را نوشتم و چندی بعد نیز طنزی از زندگی ام بنام “ماجرای قدم“ را تحریر نمودم، در طنز نیمه تمام “آرتیست“، مشکل پیدا کردن شغل مناسب را هدف گرفته بودم. اما قلم نامردی کرد، دیگر ننوشت، نمیدانم چرا ؟. سال ۱۳۷۲ در آزمون ورودی دانشگاه قبول شدم، رشته دامپزشکی. پس از ورود به دانشگاه، دیدن چهرههای غمگین و ناشاد، چهره هائی که در پس برگه مدرک خود آرزوئی را نمیدیدند، نشتری بود بر جان من، که دائم می زد و میگفت: بنویس !!!، و نوشتم، از شعر آهنگین گرمساریه تا دامپزشک و ... . خنده نبود، گریه بود، نه از چشم، که از قلم، نه بر دامانم، که بر ورق. خندهها را جستجو میکردم، چون میدانستم که چه کیمیا است. اواخر سال ۱۳۷۲ با تشویق استادم دکتر پرویز البرز، به تحقیق در سیر تحول طنز در ایران پرداختم. در مسیر این تحقیق بود که با استادانی همچون خسرو شاهانی، مهدی بهشتی پور و جواد علیزاده آشنا شدم که در نهایت منتهی به حضورم در مطبوعات شد. از اردیبهشت ۱۳۷۳ با نشریه “طنز و کاریکاتور“ شروع به همکاری نمودم و در آذرماه ۱۳۷۴ به عضویت شورای نویسندگان این مجله در آمدم. تقریباً“ همه جور طنزی را تجربه نمودم، از کوتاه تا بلند، از شعر تا داستان و ...، طنز سیاسی، علمی، خانوادگی و... . از یادگارهای این سالها “یادداشتهای یومیه شوت السلطنه“ و “یکی از همین جوانها“ را که به صورت سریالی چاپ میشدند، بیش از بقیه کارهایم دوست دارم. از میان اشعارم نیز، شعر بلند “ مجنون شده ام، لیلی من کو؟“ برایم دوست داشتنی تر است. در هفتهنامه “همشهری تهران“، مجله “ مردم و زندگی “و چند روزنامه دیگر نیز آثارم با اجازه یا بی اجازه به چاپ رسیده است. در سال ۱۳۷۸ با درجه عالی از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و در سال ۱۳۸۱ ازدواج کردم. تا کنون در چندین انجمن علمی عضو بوده ام و در چند کنگره معتبر علمی نیز، بعنوان سخنران حضور داشته ام. شعر نیز می گویم (و صد البته کلاسیک !) اما بندرت آنها را چاپ کرده ام. از سال ۱۳۷۹ ترجیح دادم که به یک استراحت فکری بروم تا کمی به گذشته فکر کنم و با مطالعه در آثارم، کمبودها و اشتباهات آنرا بیابم تا در آینده بکار ببندم.
در سال ۱۳۸۷ کتاب شعری به نام "از پریشانی..." از ایشان به چاپ رسید.
منابع[ویرایش]
مجله طنز و کاریکاتور شماره 60 آذرماه ۱۳۷۴
نشریه اینترنتی حکیم مهر http://www.hakimemehr.ir/fa/news/2906/
کتابخانه ملی ملی ایران از پریشانی.../دفتر شعری از مازیار نصرتی. شابک 9789640424544شماره کتابشناسی ملی ۱۳۳۰۰۴۶
تار نگار شخصی دکتر مازیار نصرتی
This article "مازیار نصرتی" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:مازیار نصرتی. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.