مولانا منصور انصاری
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای استفادهشده در ویکیپدیا نیست. (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید) |
این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
علامه مولانا ابوالحامد محمد بن عبدالله منصور انصاری نام اش محمد میان انصاری و به نام مستعار منصور انصاری مشهور بود، از علما و پزشکان مجاهد هند در قرن چهاردهم هجری/ نوزدهم و بیستم میلادی. وی در ۱۳۰۱ ق در سهارنپور به دنیا آمد. در جوانی به فعالیتهای سیاسی پرداخت و در شمار شاگردان فداکار محمودحسن رهبر استعمارستیز مسلمانان هند درآمد.
در ۱۹۱۵، محمودحسن فتوای جهادی بر ضد متفقین و در حمایت از عثمانی صادر کرد و نسخههایی از آن را توسط مولانا منصور انصاری به کابل فرستاد. همچنین حکومت موقت هند در کابل، پس از تشکیل در ۱۹۱۵، نامههایی بهطور سرّی و محرمانه توسط عبیدالله سندی به رهبران مجاهد مسلمان هند از جمله منصور فرستاد و در آنها هدف از تشکیل آن و نتایج به دست آمده را شرح داد.
همراهی شیخ الهند در سفر به حجاز[ویرایش]
مولانا منصور انصاری در جمادی الآخر ۱۳۳۴ ق/ آوریل ۱۹۱۶ با در دست داشتن اسناد سیاسی مهمی که از طرف مولانا محمودالحسن به همراه داشت و بعدها به «نامههای ابریشمی» معروف شد، از حجاز به هند رسید و از آنجا از راه سرحدات افغانستان در شعبان/ ژوئن آن سال به کابل و با مجاهدان هندی مستقر در این شهر ارتباط یافت و از اعضای سازمان سیاسی – نظامی «جنودالله» یا «جنود ربانیه» و نیز از اعضای مؤثر حکومت موقت گردید.[۱]
انتقال غالبنامه از حجاز به هند و یاغستان[ویرایش]
مولانا منصور انصاری و چند تن دیگر از مجاهدان در اول رمضان ۱۳۳۵ ق از طریق یاغستان به سرحدات افغانستان رفتند، اما به محض ورود دستگیر و زندانی شدند. منصور پس از آزادی از زندان، مورد تفقد واقع گردید و زمین کشاورزی بزرگی از طرف دولت به او داده شد. در مه ۱۹۱۹ وی به همراه گروه بزرگی از دولتمردان افغانی برای برقراری مناسبات سیاسی – اقتصادی با دولت جدید اتحاد جماهیر شوروی به آن کشور سفر کرد. پس از بازگشت از سفر، دولت انگلستان در اعتراض به فعالیتهای مجاهدان هندی، یادداشتی تسلیم دولت افغانستان نمود و به دنبال آن، دولت افغانستان، مجاهدان هندی و از جمله منصور انصاری را وادار به ترک آن کشور نمود. او نیز کابل را ترک گفت و به سرحدات افغانستان – که مرکز مجاهدین هندی و افغانی بود – رفت و در آنجا با همکاری عبیدالله سندی و برخی دیگر از مجاهدین هندی، «کمیته کنگره» را در خارج از هند تأسیس کرد و خود منشی آن بود.[۲]
زندگی سیاسی[ویرایش]
او فردی متفکر و دانشمند و دارای نظریات سیاسی بود و درجه دکتری داشت. هیجده جلد کتاب به زبانهای اردو و فارسی در سیاست، دین و حقوق اسلامی نوشت که برخی از آنها به چاپ رسیدهاست. او تا پایان عمر در اندیشههای آزادیخواهی و تشکیل حکومت اسلامی بود و در سرحدات آزاد افغانستان، با مجاهدان افغانی و هندی ارتباط داشت و از همین روی به زبانهای پشتو و دری نیز سخن میگفت. منصور انصاری مردی زاهد و عارف نیز بود. وی در ۱۳۶۳ ق در شصت و سه سالگی در گذشت و در حضیره مهترالمک (مهترلام بابا) لمغان دفن شد.[۳]
تعارف و مقام مولانا به قلم استاد خلیلالله خلیلی[ویرایش]
در محضر افادهٔ مولانا منصور انصاری روانش مسرور و خلوتگاه خاکش پر نور باد آوازهٔ پایهٔ والای جهادی و مایهٔ علمی وی از آغاز دورهٔ سلطنت امانی در شهر کابل و روستاهای اطراف درافتاد. چون من در یکی از قصبات اطراف شمال کابل به حکم حکومت تبعید بودم در آغاز جوانی از دولت دیدار وی بی نصیب ماندم. با تداول ایام در اواخر دولت نادرشاهی در سال ۱۳۱۱ هجری خورشیدی در قلعهٔ غیبی در اقامتگاه استاد در جوار شهر کابل نخستین بار نعمت دیدار میسر آمد. بهار بود منزل درویشانه و مختصر مجاهد بزرگ نزدیک رودخانهٔ کابل در انبوه درختان بید مجنون و عرعر قرار داشت. در اتاق سادهٔ پذیرایی شمشیری کهن به دیوار آویخته و سجادهٔ بوریایی بر فرش مستعمل در زمین گسترده بود. قامت کوتاه، محاسن بلند، جبههٔ گشاده و ابروان پیوسته نگاهی به خشم شاهین و لبهای اندوده به تبسم وی از دور بیننده را به خود جلب میکرد. کتاب چند در طاقچهٔ دیوار و مصحفی گشوده به روی رحل چوبین، قلمی و دواتی و اوراقی بر میز پست در رو به روی سجادهٔ صدر نشین اوج فقر و عزت زینت سالون وی بود. ورق پارهها به دفتر حزب (اخوة الا یمانیه) ارتباط داشت که مولانا بنیاد آنرا نهاده بود. چون پدرم را در آغاز ورودش در پایان سلطنت امیر حبیبالله خان سراج الملت و الدین دیده و از سر گذشت اندوه بار من آگاهی داشت مرا تنگ در بغل کشید و به رسم مصافحهٔ افغانی سه بار سرم را از شانهٔ راست بهشانهٔ چپ خود جا داد. با ادب و تواضع نشستم و به حدیث جان بخش وی گوش نهادم. آهسته سخن میراند به گونهٔ ابریشم نرم و مانند نسیم بهار کابل مشک اندود. این دولت دیدار به تکرار کشید. روزها با سردار نجیب الله توروایانا و برادرش دوکتور محمد انس که در آن وقت درس میخواندند و هر دو بر کرسئ وزارت معارف نشستند و شاه عبدالله بدخشی، عبدالله افغانی نویس که از فضلای جوان بودند عصرهااز محضر مبارک مولانا برخوردار میشدیم. مجالس سیاسی و اجتماعی مولانا شبها در منزل مولوی عبدالرب رئیس تمیز و برادرش عبدالرحیم پسران مجاهد بزرگ حاجی عبدالرازق انعقاد مییافت. غالباً عبدالرحیم خان کوهستانی وزیر فواید عامه، نادر علی جاغوری عضو مجلس سنا، غلام مجتبیٰ معین مالیه، جنرال سید حسن کنری، خواجه هدایت الله و عبدالعزیز قندهاری در این مجلس حضور مییافتند. سعی میشد که این مجلسها مخفی باشند و شبانه منعقد گردند. ریاست مجلس را یقیناً مولانا منصور انصاری انجام میداد. مطالب غالباً مبارزه با مفاسد اجتماعی، مبارزه با تفرقه میان مسلمانان، مبارزه با استبداد و رشوت میبود. مولانا سخنانش را به آیات مبارک قرآنی و احادیث نبوی تأیید میکرد و هر چه میفرمود از حکومت الٰهی میفرمود. در این مجلس چون نوبت مباحثه به آزادی هندوستان و ملتهای آسیای میانه میبود از استاد بزرگوار مجاهد کبیرسید مبشر طرازی و استاد هاشم شایق بنی رابی رئیس دارالتاْ لیف نیز بسیار مخفیانه دعوت به عمل میآمد و یعقوب حسن دانشمند نیم قاره نیز دعوت میشد. این مجالس در قلعهٔ عبدالرب خان و عبدالرحیم خان مجاهدزاده که قبلاً نام شان ذکر شد (پسران علامهٔ معروف حاجی عبدالرزاق) در چاردهی منعقد میشد و گاهی از شام تا سحر به درازا میکشید. چون حکومت شدیداً مراقب بود و جاسوسهای خارجی نیز اینگونه محافل را تعقیب میکردند رای اکثریت بر اخفای آن بود.
پیوستگی علمی و خدمت قرآن حکیم[ویرایش]
محمد هاشم صدراعظم بران شد که تفسیر مولانا شبیر احمد عثمانی که از علمای مسلم عصر شمرده میشوند با ترجمهٔ مولانا محمودالحسن ملقب به شیخ الهند از زبان اردو به فارسی و پشتو ترجمه و در کابل تبع شود. سرپرستی و نگارش عبارات فارسی به این جانب و سر پرستی و ترجمه به پشتو به مولوی برهان الدین کشککی محول گردید و تجویز شد که ترجمه و تطبیقات فارسی با اردو زیر نظر مولانا منصور انصاری انجام یابد و مولوی عبدالحی پنجشیری و ملک الشعرا بیتاب و مولوی غلام نبی کاموی و در اوایل مولوی محمد قاسم بدخشی نیز همکاری نمایند. بهترین ساعات زندگی من آن بود که در خدمت قرآن بسر میبردم. نخست نیم پارهٔ آخر قرآن مبین را ترجمه و تطبیق و تبع نمودیم. یکسال و نیم سپری نشده بود که شورش کنر آغاز شد و مرا در حالیکه تفسیر و تبع قرآن را به سورهٔ نحل رسانده بودم به جرم اشتراک با شورش مردم صافی کنر به زندان افگندند.
مقام علمی و تبحر مولانا منصور انصاری[ویرایش]
مولانا نگاشتههای مرا که بر مبنای ترجمهٔ خودش بود با اصل اردو تطبیق میکرد. مولوی عبدالحی آنرا با تفاسیر معتبر هم آهنگ مینمود و این عاجز آنرا به بلاغت زبان دری میآراستم. علماْ نوشتههای مرا سر از نو میخواندند و بر آن بحث میکردند و از آنجا که من در ترتیب کلمات قواعد ادبی زبان دری را رعایت میکردم به انکار برمیخاستند. مولانا از دلایل من پشتیبانی میکرد. سر انجام از فرط احتیاط سخن به جائ کشید که باید در ترجمه تحتاللفظ عیناً همان ترجمهٔ تحتاللفظ فارسی شاه ولیالله دهلوی آورده شود. گاهی مبحث به نزاع لفظی میکشید. درین جا بود که پایهٔ تبحر و مقام والای علمیْ مولانا چون آفتاب میدرخشید و مولوی عبدالحی که از جملهٔ علمای عصر بود بر گنجینهٔ اطلاعات و ذخیرهٔ فیاض دانش وی لب به تحسین می کشود. مولوی عبدالحی تعلیم یافتهٔ دانشگاه بزرگ اسلامی در هند بود و کسی بود که علمای نیمقاره اورا عبدالحی ثانی لقب نهاده بودند. جناب مولانا به وحدت اسلام و آزادی میهن مسلمان عشق میورزید و تا آخر عمر مردانه در این راه تلاش نمود. تشکیل حکومت اعلای الٰهی بر اساس احکام قرآنی شعار وی بود. صدها شاگرد در دامن فیوضات وی پرورش یافتند. نظامهای استبدادی و دولتهای حاکم بر کشورهای اسلامی را در تخریب روزگار مسلمانان کمتر از تخریب دور بزرگ استعمارگر نمیدانست. از این جهت از عهدههای بزرگ که دولت به وی پیشنهاد میکرد ابا ورزیده همیشه جزوات تفسیر قرآنکریم که خود تألیف کرده بود در جیب و آستینش و دلایل تاْسیس حکومت الٰهی بر زبانش بود. مسلمانان افغانستان وی را نمونهٔ مکارم اخلاق علمای مجاهد صدر اسلام دانسته هر که به خدمتش رسیده بود اورا پدر روحانی و آموزگار اجتماعی و مجاهد واقعی و سیاستمدار اسلامی میدانست. ای کاش روزی فرا رسد که آثار ارزنده و گرانبهای وی جامهٔ چاپ در پوشد و فرزندان توحید از آن گنجینهٔ والا و ذخیرهٔ علیا متمتع گردند. انشاءالله تعالٰی. آنچه از رسالات و کتب مولانا به نظر این جانب رسیده و به زبان دری نگاشتهاند و اسمای آن به یاد من مانده این است:
آوارگی محمد میا منصور انصاری[ویرایش]
شماره | عنوان | تاریخ | ملاحظات |
---|---|---|---|
۱ | سفر به نام حج به خاطر دیدار با حکام ترک بسوی حجاز همراه با سلطان العلما مولانا محمودالحسن | ۷ شعبان المعظم سنة ۱۳۳۳ هجری قمری | = |
۲ | برگشت از حجاز بسوی هند به امر سلطان العلما از مدینه منوره، ورود هند با فرمان غالب پاشا والی حجاز. | ۱۵، ربیعالاول سنة ۱۳۳۴ هجری قمری | = |
۳ | سفر از هندوستان بسوی یاغستان مهمند | ۲۵ جمادیالثانی، ۱۳۳۴ هجری قمری | = |
۴ | ملاقات با حاجی صاحب ترنگزی | ۱، رجب، ۱۳۳۴ | = |
۵ | ملاقات با ملا صاحب بابړه | ۹، رجب، ۱۳۳۴ | = |
۶ | سفر بسوی کابل مع وفد آنجا. | ۱، شعبان | |
۷ | ملاقات با حاجی عبدالرزاق خان در کابل. | ۸، شعبان | |
۸ | ملاقات با نائب السلطنة بهادر. | ۸، شعبان | |
۹ | مراجعت از کابل مع جناب مولانا سیف الرحمٰن خان | ۱، ذی الحجة | |
۱۰ | داخل شدن بنده به چمرکنډ و ماندن مولانا در جلالآباد | ۹، ذی الحجة روز عرفه | |
۱۱ | حرکت برای جرگهٔ جهاد با قوم ماموند و غیره | ۱۱، ذی الحجة | |
۱۲ | مهمند و رجعت ماموند و غیره | ۱۶ و ۱۷ محرم الحرام سنة ۱۳۳۵ قمری | |
۱۳ | بسوی صوات با پادشاه گل | ۷، صفر، ۱۳۳۵ ق | |
۱۴ | برگشت از صوات و قیام در جای مولوی فضل الربی و زاده فضل قادر هلکی چارمنگ | ۲۶، جمادیالثانی | |
۱۵ | رسیدن به باجور | ۳، رجب، ۱۳۳۵ ق | |
۱۶ | ملاقات اول با نواب دیر در لعل قلعهٔ میدان. | ۹، رجب، ۱۳۳۶ ق | |
۱۷ | ملاقات دوم با نواب دیر در قلعهٔ دیر | ۲۵، رجب، ۱۳۳۶ ق | |
۱۸ | سفر بسوی ترکستان به قصد باکو برای رسانیدن احوال یاغستان و غیره به ترکها. | ۱، ذی الحجة، ۱۳۳۶ | |
۱۹ | رسیدن به مزار شریف و مرز آنجا از راه درهٔ پیچ، واما، و غیره | ۲۰، ذی الحجة، ۱۳۳۶ هجری قمری | |
۲۰ | ماند بخدمت صوفی محمد جان در ده ملکان علاقهٔ سنگ چارک | محرم الیٰ جمادیالثانی، ۱۳۳۷ قمری | |
۲۱ | سفر بسوی ترکستان روسی از راه سرپل، شبرغان، اندخوی به کرکی و بخارا و تاشکند. دیدن میر عاصم، میر عبدالله و سید عبدالله طلبای دیوبندی در تاشکند. | جمادیالثانی، ۱۳۳۷ هجری قمری | |
۲۲ | برگشت به خاک افغانستان همراه برادین سفیر روسیه تا بُغه و مراجعت به نیل مرام؛ و جدا شدن برادین و رحمت علی و ماندن ما به کرکی و جنگ روس و ترکمن و محصور شدن ما در قلعهٔ کلکی از دست ترکمنها معه حاجی عبدالسبحان خان برادر عبد الرزاق و ملای لغمان خادم بنده. | از ماه شعبان الیٰ دهم رمضان المبارک | |
۲۳ | آمدن یک وکیل نائب الحکوکه مزار شریق برای بردن برادین و بردن ما بجای او به مزار شریف. | ۱۰، رمضان المبارک | |
۲۴ | روان شدن همراه عمربخش و بابا مراد ترکمنها از طرف نائب الحکومه برای آوردن برادین طرف کاگان (بخارای نو) و عید بخانهٔ بابا مراد و رفتن تاشکند؛ و مراجعت از آن به خانهٔ
بخارا همراه اخوی فیض محمد خان آقا سرکاتب سفارت فوق العادهٔ افغانستان در بخارا.||۲۷، رمضان مبارک الیٰ ۲۰ شوال || | ||
۲۵ |
ملاقات به جرنیل محمد ولی خان سفیر فوقالعاده و مولانا سیف الرحمن خان قاضی عساکر و داخله در خدمت افغانستان.||۲۱، شوال المکرم || سنة ۱۳۳۷ قمری.[۴]||۲۷، |} شماره عنوان تاریخ مؤلفات چاپ شده و ناچاپ[ویرایش]
و غیره. جستارهای وابسته[ویرایش]پیوند به بیرون[ویرایش]منابع[ویرایش]منابع خاص[ویرایش]This article "مولانا منصور انصاری" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:مولانا منصور انصاری. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one. |