مژگان مقیمی
مژگان مقیمی | |
![]() | |
Native name | مژگان مقیمی |
---|---|
Title | نویسنده کتاب |
👪 Family | مقیمی |
مژگان مقیمی (زاده ۲۲ شهریور ۱۳۵۰)[۱] نویسنده و پژوهشگر و مرمت گر آثار و اشیای باستانی[۲] در ایران است.
مژگان مقیمی (زاده ۲۲ شهریور ۱۳۵۰) متولد قائم شهر، نویسنده، هنرمند، نمایش نامه نویس، طراح فیلم و سریال،گریمور، شاعر و ترانه سرا، پژوهشگر و مرمت گر آثار، تزئینات و اشیای تاریخی و فرهنگی در کشور ایران است که با نام های مختلف مژی، پرنسس دایموند، ام ام کاترینا، آنا، لیلیانا،خاله موگاچ و مگان شناخته می شود . [] بجز محقق و مرمت گر بر جسته، وی را بیشتر بعنوان عاشقانه نویس و طنز پرداز همچنین جنائی نویس می شناسند.
وی نویسنده رمان اصلی کمیاب و مشهور "گیسو " است .
رمان ۴۰۰ صفحه ای "گیسو" از نوشته های او با اختلاف بسیار ، در چاپ چهارم، یکی از پربهاترین کتاب های خریداری شده توسط مخاطبین و رکورددار بالاترین قیمت خریداری شده کتاب چاپ شده در قرن قبل و تا به کنون در این کشور محسوب می شود.
همچنین با اینکه نام کتاب در انحصار نویسنده است اما نام این رمان رکورد دار نام کتاب در این کشور محسوب می شود و حداقل بیش از سه نویسنده دیگر پس از او این اسم را در طول دهه نود بر روی اثر چاپ شده خود گذاشته اند که در تاریخ بی سابقه است.
این نویسنده با حق التالیف ۱۵ درصدی خود یکی از بالاترین حق التالیف ها را در بین بانوان نویسنده کشور داراست.
تحصیلات[ویرایش]
کارشناس ارشد حفاظت و مرمت اثار و تزئینات فرهنگی و تاریخی فارغ التحصیل ۱۳۹۲ ، تهران، دانشکده هنر و معماری تهران مرکز
پایان نامه ارشد
مطالعه اثر پلی اتیلن گلیکول PEG و نانو هیدروکسی آپاتیت بر استحکام بخشی نمونه های پارشمنت مرکز اسناد و کتابخانه های آستان قدس رضوی ، استاد راهنما دکتر امیر ارشاد لنگرودی،' دانشگاه هنر و معماری تهران مرکز، تهران، ۱۳۹۲.
با عنوان انگلیسی ؛
of polyethylene glycol (PEG) and nano hydroxyapatite on consolidation of parchment samples organization Documentation Center and Library of Astan Quds Razavi.
کارشناس مدیریت و برنامه ریزی آموزشی_ علوم تربیتی، فارغ التحصیل ۱۳۷۶ ، ساری ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری
پایان نامه کارشناسی
تاثیر احتمالی جنسیتی آموزگاران( زن یا مرد بودن آموزگار) بر آموزش کودکان کلاس اول ابتدایی، ساری، ۱۳۷۶.
دیپلم رشته علوم تجربی
یک فرزند پسر
دانیال
زندگی نامه:[ویرایش]
وی اولین فرزند خانواده شش نفری است. یک خواهر کوچک تر و دو برادر دو قلو دارد که هر سه متولد شهر اصفهان هستند. به هنگام به دنیا آمدن او والدینش که آن موقع در اصفهان زندگی می کردند به مازندران آمدند تا اولین فرزندشان در قائم شهر که خانواده هایشان در آن جا سکنی داشتند بدنیا بیاید. نوزاد بالاخره ساعت ۱۲.۵ نیمه شب جمعه در عمارت بزرگ پدربزرگش حاج علی مقیمی بدنیا آمد. نوزاد دختر در ابتدا "آنا" نامیده شد اما چند روز بعد هنگام ثبت نام در شناسنامه این اسم مورد قبول اداره ثبت احوال واقع نشد و پدرش در تصمیمی ناگهانی نام "مژگان" را برای او انتخاب کرد.
جد پدری ایشان، میرزا مقیم اله از مهندسین و معماران بزرگ دولت محمدخان قاجار بود. به دلیل پروژه گاز کشی روسیه_ مازندران از تهران به مازندران آمد که به همراه خانواده اش در قائم شهر اقامت گزید و تا زمان مرگ در آن جا ماندگار شد از اینرو می توان گفت وی اصالتا تهرانی است .
پدر بزرگ وی "علی مقیمی" ریاست اداره دارایی استان مازندران را دارا بوده است.
و از بانویی با عقبه ای ترک از مهاجران روسیه به نام "امه نظری"بعنوان دومین فرزند پسری اش، پدر او را در آغوش گرفته است. این پسر ملقب به میرزا اقا، منوچهر با نام شناسنامه ای" ذبیح" در ذوب آهن اصفهان بعنوان تکنسین برق مشغول به کار شده بود که با دختری با تحصیلات و دیپلمه به نام شهربانو دارایی ازدواج کرد که این دختر حاصل ازدواج شان است.
سیف اله پدر شهربانو در اصل مهاجر کرد و از منطقه دارایی های کردستان و مادرشان ملیحه اهل قادیکلای بزرگ بوده اند.
منوچهر پس از ادامه تحصیل و انقلاب بعنوان رئیس برق تونل ذوب آهن شاهرود از اصفهان انتقال یافت. همچنین از استادان دانشگاه معدن شاهرود بوده است. در ۸ سال آخر دوران کاری بعنوان معاون ذوب آهن کیاسر، شعبه مرکزی استان مازندران منصوب و این سمت را تا پایان جنگ و تا حدود سال ۶۹ برعهده داشت.
از این رو این بانوی هنرمند و فرهیخته پس از تولد تا هشت سالگي در محله جلفا "اصفهان" در جوار" كليساي وانك"در ميان ارمني هاي نازنيني گذراند كه زنان پا به سن گذاشته اش با محبت خاصي هر روز منتظر اين دختر بچه مسلمان بودند تا دور از چشم مادرش، موهاي بلندش را ببافند و روسري كوتاه مد آن زمان را با وسواس زير گردنش گره بزنند و با زبان ارمنی و همراه با ایما و اشاره ، محبت و منظورشان را به او برسانند.
ِدر چهار سالگي با تعليم مادرشان كه براي مدتي اموزگار هم بوده خواندن و نوشتن را آغاز کرده و تا پنج سالگی که دو برادر دوقلویش به دنیا آمدند کاملا زبان فارسی و ریاضی و جمله نویسی را فرا گرفت. در شش سالگی در منطقه "حكيم نظامي " به مدرسه پاي نهاد. در آن زمان آیت الله شمس آبادی امام جماعت مسجد آن جا بود. گفته می شود وی تنها شاهد دزدیده شدن این شخصیت مذهبی بوده است که این اتفاق در کوچه محل زندگی اش رخ داده است.
بعد از آن همراه خانواده شش نفری اش در شهرستان "شاهرود" اقامت كرد. اولين شعر خود را در یک روز اواخر خرداد در سن ۹ سالگي در ادامه و بر وزن شعر " با آل علي هر كه در افتاد ، ور افتاد... سرود. این حس شعر سرودن با ديدن همین بيت شعر ، بر روي يك كارت پستال ،به طور ناگهاني به سراغ او آمد . حتي بدنبال دفتري براي نوشتن نگشت و در دو صفحه خالي آخر كتاب درسي ديني کلاس دوم ابتدایی اش، شعری با همین وزن در وصف حضرت علی سرود و ثبت كرد. اما وقتي آن را با شادي زايدالوصفي برد تا براي هم بازی هایش در همسایگی بخواند با خنده و استهزاي بچه های بزرگتر مواجه شد كه باور نمي كردند بتواند شعر بگويد و او را دروغگویی خواندند که شعر شخص دیگری را دوباره نوشته و به نام خودش جا زده است. اين جريان آن قدر در روحيه اش تاثير گذاشت كه بعد از آن تا ۲۰ سال حافظه شعری اش را از دست داد. نمی توانست هیچ شعری را حفظ کند با احساس تنفر شدید از شنیدن هر شعری بیزار و گوش هایش را می گرفت.
در كلاس پنجم ابتدايي نبوغ داستان نویسی او باعث حیرت آموزگار و اولیای مدرسه پژوهش در شاهرود شد. حوالی سال ۸۹ خاطره ای در این مورد را در فیس بوک شان نوشته اند که آموزگار کلاس پنجم شان خانم " گرجی " انشايي با عنوان " داستاني از زبان يك پرنده بنويسيد؟"برای تکلیف شب به دانش آموزان کلاس داد. كه او داستاني از زبان يك "توكا" كه در قفس اسير و آرزوی آزادی داشت را بر اساس داستان کودکانه ای به همين نام در ۵ صفحه در دفترش نوشت و در كلاس خواند... آموزگار با شنیدن انشای تک تک بچه های کلاس، به آنان نمره صفر داد و وقتی آخرین نفر نوبت او شد انشا را تا به آخر گوش کرد و بعد با عصبانیت او را به دفتر مدرسه برد. متعاقب آن با مادرش تماس گرفته شد كه بلافاصله به مدرسه بيايد. از مادرش پرسيده شد كه چه كسي اين انشا را براي او ديكته كرده ؟ و مادرش مورد مؤاخذه و پیش داوری قرار گرفت که در نوشتن انشا به دخترش کمک کرده ..
اما مادرش توضيح داد كه تا كنون كوچكترين نياز درسي در مورد جمله يا انشا نويسي از دخترش به ياد ندارد و تعلیمات لازم را هم تا پنج سالگی به او داده و با وجود دو فرزند دو قلو، فرصت رسیدگی به او را هم ندارد! با اين حال تمامي معلمان در دفتر مدرسه كه انشا را خوانده بودند حرفش را نپذیرفتند ... نتيجه آن شد كه وی را دومرتبه مجبور كردند همین نوشته را جلوي آنان در حضور مادرش بنويسد ... و وقتي دوباره آن را تكميل تر و زيباتر از قبل نوشت . معلمش به او آفرین گفت . او را بوسيد و توضيح داد : بجز زيبايي نوشته ات، تو تنها كسي بودي منظور مرا درست فهميدي چون بقيه درباره گنجشك و كبوتر و اينكه تخم مي گذارندو بال دارند و... نوشته بودند و تو فهميدي من گفته ام از زبان پرنده بايد بنويسي و احساس يك پرنده در بند را نوشتي آن هم نه يك پرنده ساده ! كه من شك داشتم حتي معلمان مدرسه مان هم بدانند اين چه پرنده اي است !... حالا درك كردي كه چرا باور نكردم ...بعد از آن آزمون هوشي از او گرفته شد كه از نتيجه آن اطلاعي در دست نيست .
برای تست مجدد، آموزگارش که همچنان به قضیه مشکوک بود برای امتحان ثلث اخر دوباره همین موضوع انشا را به دانش آموزان داد. این بار همه همکلاسی هایش داستان توکایی که اون نوشته بود را نوشتند و اما وی این بار داستانی از تخیل خودش از زبان طوطی ای نوشت که توسط تاجری خریداری شد و وقتی تاجر طوطی را به خانه برد همه ساکنان آن خانه می خواستند به این پرنده کلماتی که می خواستند را بیاموزند و در انتها طوطی تصمیم گرفت دیگر حرف نزند.
وی در سه سال پاياني دوران ابتدايي به طور مكرر هر ساله در "مسابقات هوش "كانون پرورش فكري و هنري به عنوان تنها نماینده پایه تحصیلی اش به همراه دو نماینده از پایه های دیگر از " مدرسه پژوهش" فرستاده شد كه هر بار مقام اول شهرستان را به طور گروهی كسب كردند.
پس از تمام کردن دوره پنج ساله ابتدايي با علاقه جدیدی شروع به خواندن کتاب های نمایشنامه کلاسیکی مانند اتللو، هملت و رومئو و ژولیت از شکسپیر و یا بادبزن خانم ویندرمیر از اسکاروایلد کرد و به نمایشنامه نویسی روی آورد. آن ها را كارگرداني و در نقش اصلي هم نقش ایفا کرده است كه این آثار گاه در موضوعات طنز و گاه اجتماعي بودند .يكي از اين نمايشنامه ها در مسابقات دهه فجر، جايزه مقام اول را در شهرستان شاهرود بدست آورد.
پس ازدوره سه ساله راهنمایی به نوشتن رمان روي آورد .
اولين رمان خود را در ۱۶ سالگي وقتي در رشته تجربی درس می خواند به اتمام رساند . دوستانش علاقه مند بودند داستانی را که حتی در فرصت زنگ های تفریح هم نوشتنش عقب نمی افتاد را بخوانند. به سرعت طرفداراني در دبيرستانش پيدا كرد كه داستانش را دست به دست مي گرداندند و در صفحات خالی انتهایی آن احساسات و نظرات شان را مي نوشتند و امضا مي كردند..
اين استقبال و تشويق دوستان به حدي پيش رفت كه باعث شد تا سال بعد دو رمان ديگر را نيز به پايان برساند. خواهر کوچکترش مهرنوش که مشوقش در نوشتن بود به صورت داستان دنباله دار هفتگی یکی از داستان های او به نام ملودیکا را در کلاس ادبیات برای دبیر و همکلاسی هایش می خواند. "ملودیکا " داستان دختر نوجوانی بود که در تعطیلات تابستان وانمود می کند که پسری است که به کار نیاز دارد و در ادامه صاحب کارش آقا ناصر (دختر داستان بنا به موضوعی او را اوسا نانصی بجای ناصی و ناصر صدا می کند ) دلبستگی عجیبی به این دختر پسرنما پیدا می کند... که هرگز چاپ نشد اما به طرز عجیبی شباهت فوق العاده زیادی با سوژه سریال " کافه پرنس" محصول ۲۰۰۷ گشود کره دارد که ۲۰ سال بعد از نوشتن ملودیکا و در کشوری ساخته شد که عملا نیازی به پسر جا زدن یک دختر مانند ایران که نیاز به داشتن حجاب هم هست وجود ندارد !
از آنجايي كه نه چندان باب بود كه دختر ها كتاب بنويسند و نه او از شرايط چاپ كتاب با خبر بود يكي از نوشته هايش را با اصرار دوستانش برای چاپ به یکی از همکلاسی هایش سپرد كه دایی اش ادعای توانایی انتشار آن را داشت. وقتي به او خبر داده شد كه كتاب به زير چاپ رفته است دوستانش جشني در مدرسه برپا كردند اما اين شادي ديري نپاييد...
مدتي بعد كتاب چاپ شده اش توسط همکلاسی اش در مدرسه بدستش رسيد. بدون هيچ تغييري در تمام داستان ! با همان نام انتخابی اش اما با نام یک نویسنده زن معروف! وقتي اعتراض كرد به او گفته شد كه بايد خيلي هم خوشحال باشد كه نوشته اش را چاپ كرده اند و نبايد توقع داشت كسي بيايد و سرمايه بگذارد و به اسم او تمام شود!!
ان قدر اين ضربه شديد بود كه مدرسه را بدون هيچ اطلاعي ترك و خودش را به مدت يك هفته در اطاقش حبس كرد در برابر سوالات پي در پي خانواده اش كه دليلي براي رفتارش نمي ديدند فقط سكوت مي كرد. از ان جايي كه در دبيرستان محل تحصيلش شخص شناخته شده و محبوبي بود به جاي هر نوع خشونت و تهديدي براي اخراج... اتفاق ديگري افتاد.
معلم تربیتی مدرسه كه در جريان اتفاق قرار گرفته بود به منزل آن ها آمد و او را براي برگشتن به مدرسه ترغيب كرد.
در برابر سوالات مکرر رسانه ها، ایشان هرگز نام این نویسنده را بازگو نکردند و در جواب گفتند متاسفانه کل دست نوشته به دوستش و دایی او سپرده شده و بنابراین هیچ مدرکی برای اثبات آن ندارند برای همین همان وقت هم نتوانستند شکایت کنند چون نمی شد این حقیقت را ثابت کرد مگر همکلاسی هایش که بعید بنظر می رسد هیچکدام شان بخواهند در دادگاه حاضر شوند.
کتاب به زودی بسیار معروف و بعنوان اثر متفاوتی از آن نویسنده دست به دست گشت. اما حتی اینکه توانایی نویسندگی اش در سراسر کشور، در خفا مورد تحسین کتاب خوان ها قرار گرفته بود باعث نشد خشم فروخورده اش درمان شود. پس از این واقعه تا ۱۲ سال هيچ كس یا چیزی نتوانست وی را دوباره به نوشتن و چاپ اثرش ترغیب کند. دو كتاب ديگر را آن چنان پنهان كرد كه خودش هم فراموش كرده بود آن ها را كجا گذاشته است.
در سال ۷۲ یا ۷۳ از طرف کارگردان در تهران به نمایشنامه "بودن یا نبودن مساله اینست" با بازی آتیلا پسیانی و همسرشان بانو فاطمه نقوی دعوت شد بعد از نمایش در پشت صحنه آتیلا پسیانی که در جریان اتفاق کتاب او بود به وی گفت کتابش را خوانده است و از او خواست دوباره بنویسد و همچنین گفت: به من نگو نویسنده ای که ان قدر عالی می نویسه دیگه نمی خواد بنویسه؟ چون می دونم تو نمی تونی ننویسی... و مشوق وی برای نوشتن شد. اما همچنان ترس از اتفاق مجدد مانع روی آوردن برای نوشتن کتاب جدیدی شد.
وقتی در ساری دانشجو بود با آقای عبدالهی و چند بازیگر که آن زمان برنامه طنز هفتگی مشابه "ساعت خوش" مهران مدیری را کار می کردند آشنا شد. عبد الهی که کارگردانی و نویسندگی این سریال را عهده دار بود از وی خواست بعنوان بازیگر و نویسنده در برنامه همکاری کند. اما ایشان به دلیل ازدواج و شرایط خانوادگی همسرش، قبول کرد تنها در صورتی که نامش برده نشود در نوشتن سناریو های طنز کوتاه به تیم کمک کند.
در بهار سال ۷۲ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک پسر به نام دانیال است.
تا اينكه حوالی سالهای ۸۱ در حين كمك به مادر در خانه تكاني عيد يكي از نوشته هايش را يافت. رماني به نام "ملوديكا" ... اشك در چشمانش حلقه زد و بعد تبديل به هق هق هايي شد كه مادرش را سراسيمه به آن جا كشاند...نوشته هايش همراه با نظرهاي دوستاني كه زماني هر روز با هم بودند و در آن هنگام معلوم نبود هر كدام در كدامين تپه چاله سرنوشت بسر مي بردند، ساعت ها او را بسان عزيز يافته اي به بغض و اشك كشاند...
باز هم دست به قلم برد و كتابي را نوشت كه نامش را " كاش چشمها سخن بگويند" گذاشت و اين بار با صلاحديد انتشاراتش با نام ديگري يعني " گيسو " اما با اسم خودش به چاپ رسيد که به سرعت به چاپ دوم رسید. گیسو یک شبه چنان معروف شد که کتاب فروشی های خیابان انقلاب پوسترهای بزرگی از آن را بر شیشه زدند و چند جلد از آن را در ویترین به نمایش می گذاشتند. در همان سال دختر فروشنده ای در تجریش که وی برای خرید به مغازه اش رجوع کرده بود و در حال خواندن گیسو بود بخاطر این که باور نکرد او نویسنده این کتاب است جنسش را نفروخت و از او و همراهش خواست که مغازه اش را ترک کنند!
همزمان طرح فیلم و سریال های مختلفی به شبکه سه ارائه کرد و در این بین با کارگردان های بزرگی مانند سیروس الوند و ایرج قادری که ان وقت ممنوع التصویر بود آشنا شد.
در نمایشگاه سال ۸۴ که کتابش به چاپ دوم رسیده بود نویسنده معروف قدیمی آقای ر. اعتمادی را دید و وقتی فهمید بیشتر کتاب های ایشان در وزارت ارشاد گیر کرده و مجوز نگرفته اند سعی کرد در ارشاد با مسئولین مختلف در این باره صحبت کند. خوشبختانه کتاب او ان قدر مورد توجه همه اقشار و حتی مسئولین ارشاد واقع شده بود که بارها برای دیدار و همکاری با وی ملاقات هایی ترتیب داده شد. او در ستایش و نیاز کتاب های عاشقانه در جامعه که ان موقع مورد قبول نبود به بحث می پرداخت و می گفت اگر کتاب های عاشقانه و عشق را از مردم بگیریم فساد و بی رحمی در جامعه زیاد می شود. عشق است که مردم را نسبت به هم مهربان و دل رحم می کند .. و توانست تا حد زیادی سختگیری ها را در چاپ این ژانر را کاهش داده و توافق برای چاپ آثار بیشتر ر. اعتمادی را بدست آورد. اگر چه تا چند سال بعد از او خبری نداشت و چیزی هم در این باره به ایشان نگفت.
در همان نمایشگاه کتاب سال ۸۴ عده ای از جوانان که با برنامه ریزی یکی از سایت ها برای دیدن ایشان گردهم جمع شدند تصمیم گرفتند این دیدارها را با افراد بیشتری در طول سال با ایشان ادامه دهند و شاید بتوان گفت اولین گردهمایی ماهانه اختصاصی بصورت مختلط برای دیدن یک نویسنده پس از انقلاب بخاطر دیدار با این نویسنده به وقوع پیوست که در مکان هایی مانند خانه هنرمندان و رستوران "هات لاین" فاطمی انجام می گرفت.
در طی سال های ۸۰ به بعد با کارگردان های بزرگی مانند مرحوم ایرج قادری و سیروس الوند و ابراهیم حاتمی کیا دیدار و تعاملاتی داشته اند. در دیدارشان با سیروس الوند در بهمن ۸۱ از ایشان خواسته شد نقش مقابله فریبرز عرب نیا را که بعدا باران کوثری ان را ایفا کردند بازی کند که رد کردند . پس از آن در زمستان ۸۵ در دیداری در یکی از دانشگاه های کشور با ابراهیم حاتمی کیا
سه سکانس در فیلم سینمایی "دعوت" در نقش استاد دانشگاه حضور داشتند که در نسخه اکران حذف اما در نسخه های پخش شده کامل ان موجود است . بلافاصله پس از آن برای مجموعه تلویزیونی "مرگ تدریجی یک رویا" به کارگردانی فریدون جیرانی و برای نقش نویسنده و همسر دانیال حکیمی با وی تماس گرفته شد که به این درخواست پاسخ رد دادند و این نقش با بازی "سامیه لک " انجام گرفت. به دنبال طرح سریالی با زمینه باستان شناسی برای منصور سهراب پور در سال ۸۹ تصمیم به ادامه تحصیل در رشته مرمت گرفت... و پس از آن به نوشتن و تحقیقات گسترده علمی در این زمینه پرداخت.
در همان زمان از طرف وزارت امور خارجه و بنیاد جانبازان از وی خواسته شد بعنوان نماینده زن ایران در عرصه های جهانی به خدمت بپردازد که به دلیل تحصیل قبول نکردند . همچنین با روی کار آمدن تلگرام از او خواسته شد کلاس آموزشی مجازی برای نویسندگان کشور برگزار کنند که اولین دوره" پیشرفته نویسندگی" با طرح این عنوان با مدیریت مجموعه فرهنگی " کافه کتاب" تهران آغاز شد و همزمان به طور اختصاصی و یکبار در سال کلاس های مجزای نویسندگی را اعمال کردند که علیرغم استقبال بی نظیر تنها سه نفر برای این تعلیم انتخاب می شوند .
در سال ۱۴۰۰ و در جریان بیماری کرونا درست موقعی که خودشان هم در بیمارستان بستری بودند پدر گرامی شان را بر اثر بیماربی همه گیر کرونا و اسیب به قلب از دست دادند. از ان جايي که در فضای مجازی همواره از پدرشان با نام اختصاصی "حضرت پدر " یاد کرده اند این عنوان پر از احترام به سرعت به طور گسترده ای مورد استفاده مردم قرار گرفت و در واقع عنوان اصلی حضرت پدر در تاریخ به پدر ایشان " ذبیح مقیمی" اختصاص دارد .
روزگار پس از مرگ پدر بر زندگی وی چنان سایه ای انداخت که تا سه سال حتی تدریس های نویسندگی اش را کنسل کرد و به عزاداری پرداخت .
شباهت به بازیگر معروف[ویرایش]
کاربران مجازی زیادی در فیس بوک وی را شبیه "انا مانیانی " باریگر .و اسطوره فقید ایتالیایی دانسته و به همین دلیل اواخر سال های ۸۰ از شهردار یکی از شهرهای ایتالیا برای وی درخواست شهروندی کردند که با موافقت شهردار مزبور برای ُشان ایمیل شهروندی ارسال شد.
همچنین بارها در موزه ملی توریست های ایتالیایی با دیدن ایشان ذوق زده و حتی با تکرار اسم آنا به گریه افتاده اند. همچنین دکتر پرویز زاویه خبرنگار قدیمی در دیداری به ایشان .گفتند که از نزدیک بانو مانیانی را دیده اند و ایشان شباهت عجیبی به این بازیگر فقید و پر آوازه دارند.
فعالیت ها:[ویرایش]
در یازده سالگی بیش از سیصد جلد کتاب داشت که کتاب هایش را مانند کتابخانه های شهر برای اشاعه فرهنگ کتابخوانی در شاهرود به امانت می داد.
مدتی مشاور تربیتی کودکان استثنایی مرکز :توک نیلوفران" در قائم شهر بوده است.
در سال ۷۲ پیشنهاد آموزش طراحی برای مدرسین رشته خیاطی در آموزشگاه ها را به تبلیغات اسلامی ارائه داد و اسم آن را " طراحی دوخت لباس" گذاشت و پس از آن چند سال به تدریس این طراحی در قائم شهر و ساری پرداخت. این رشته طراحی قبلا وجود نداشت و این اسم توسط ایشان مطرح شد..
به مدت دوازده سال در امور زيبايي و طراوت پوست كار كرد. وی اولین مرکز انستیتو زیبایی را از سال ۷۷ در استان مازندران برپا کرد که بیش از ۳۰ نوع خدمات جدید را ارائه می داد. همچنین مدتي گريمور صدا و سيماي مركز تبرستان بوده است.
در آزمون عملی صدا و سیما استان مارندران در دهه ۸۰ بین هزاران نفر شرکت کننده استان مازندران و گلستان برای قسمت صدا و قسمت سیما، تنها منتخب بخش صدا توسط خانم نیکو خردمند معرفی شد و مدتي مجری برنامه صبح جمعه سلام دریا بود.
حوالی سال ۸۷ مدتي با هلال احمر و همچنین اداره آمار بعنوان سز بازبین ارشد ستاد آمار قائم شهر همکاری داشته است.
مرکز "کافه کتاب" معروف فرهنگسرای بانوان تهران، حوالی سال ۹۱ از ایشان خواست برای ارتقای نویسندگی جمعی از نویسندگان با کتاب چاپی، کلاس ارتقای نویسندگی با تدریس ایشان برگزار شود که این آموزش در تلگرام با حضور عده ای از نویسندگان خوب کشور و برای اولین بار تحت عنوان " دوره پیشرفته نویسندگی" انجام شد.
در بهمن سال ۱۳۹۹ ترانه ای از او با نام " عروس رویا" توسط رپر پیشکسوت "آرش پیشتاز" خوانده و پخش شد.
طی دوران مرمت گری خود خدمات و پژوهش های زیادی انجام داد اما از مهم ترین خدمات وی ، بیرون کشیدن نقاشی های پنهان شده زیر لایه گچ دیوار های ۹ متری کلیسای هفتوان استان آذربایجان غربی و همچنین مرمت گچبری های "خانه مقدس" استهبان استان فارس و نیز مرمت "کاخ سردار ماکویی شهر ماکو آذربایجان شرقی را می توان برشمرد.
همچنین ایشان بعنوان پژوهشگر آزاد و دانش آموخته مرمت در فصلنامه مرمت کشور گزارش خبری از جهان تهیه می کنند.
مشغولیات و علاقه مندی ها[ویرایش]
علاقه مندی: دریا ، رانندگی در باران به همراه گوش کردن موسیقی ، گل رز زرد و قرمز .
اوقات فراغت ؛ نقاشي رنگ روغن روی پارچه و جیر.
ورزش مورد علاقه : بسكتبال . کاپیتان تیم بسکتبال دختران شاهرود بوده است.
سازهای مورد علاقه : پیانو، گیتار و سازهای مختلف کوبه ای . خودشان کاخون نواز هستند.
نویسنده مورد علاقه: ویلیام شکسپیر انگلیسی، باربارا کارتلتد انگلیسی، اسکار وایلد ایرلندی، جین وبستر آمریکایی .
کتاب مورد علاقه ؛ پر نوشته ماتسن، جری جوان نوشته جین وبستر، حکومت بر قلب ها باربارا کارتلند، رومئو و ژولیت شکسپیر، گوژپشت نتردام ویکتور هوگو ، خرمگس اتل لیلیان وینیچ، چشمهایش بزرگ علوی، آتما سگ من صادق چوبک
بازیگران مورد علاقه؛ محسن کیایی، مهرداد صدیقیان، گوهر خیر اندیش، حامد کمیلی ، نیما رئیسی بازیگران ایرانی ، لی مینهو و هیون بین در کشور کره جنوبی، آمیتاب باچان در هند ، کاترین زیتا جونز انگلیسی، آنتونیو باندراس اسپانیا، گای ویلیامز و کلارک گیبل آمریکا، جولیو بروتی ایتالیا .
از سياست متنفر است و بشدت از آن دوري ميكند.
کتاب نامه[ویرایش]
کتاب گیسو، رده رمان عاشقانه_ دو زمانه، انتشارات شادان، تهران، ۱۳۸۳.
کتاب شهریار، رده رمان عاشقانه و جنایی، انتشارات البرز ، تهران، ۱۳۸۶.
کتاب فرهنگ تخصصی واژگان چرم و پوست انگلیسی به فارسی ، کتاب علمی مرجع_ انتشارات لوح محفوظ،- تهران، ۱۳۹۸.
ترانه عروس رویا، خواننده آرش پیشتاز،۱۳۹۹.
پنجمین فصلنامه آموزشی مرمت، معرفی واحد مرمت و مخزن جدید موزه لوور،سال دوم، پاییز ۱۴۰۲.
جملات قصار و معروف
*در اواسط دهه ۸۰ در شبکه های اجتماعی نو ظهور نوشت:
"به عقیده من ؛ همه ادم ها خوبند مگر آن که خلافش ثابت شود! "
که بسیار معروف شد . چند سال بعد در فیس بوکش نوشت:
این دیدگاه مربوط به مواجهه با آدم ها، مربوط به فصل قبلی زندگی من بود.
من تصور می کردم یک فرشته همیشه فرشته می ماند فراموش کرده بودم! همه به وقتش عوض می شوند و در طرحواره خلقت به ما گفته اند شیطان هم یک زمانی ، یک فرشته بود!
در داستان معروف خدا و شیطان ، در ابتدا شیطان از مقربین درگاه و فرشته صفت ترین های بارگاه خداوند بود که بعد تبدیل به بزرگترین دشمن خدا و انسان شد. بنابر این اکنون چنین اعتقادی ندارم. بلکه می گویم : هیچ ادم خوبی وجود ندارد تنها ادم مورد اطمینان برای ما ، خودمان هستیم.
" باید همه آدم ها را اشخاصی با (درصدی زیادی از بد بودن) و (درصد کمی از خوب بودن) در نظر بگیریم
چون آن بقیه که خیلی هم اشخاص خوبی بنظر می رسند ظاهرا منتظرند به وقتش دست شان را برایمان رو کنند.
همه آدم ها درگیر پراگماتیسم رفتاری هستند بنابر این تا وقتی که برایشان منفعت داریم نقش آدم خوب یا عاشق دوست داشتنی مان را بازی مي کنند..."
در ابتدا جمله : شیطان هم یک فرشته بود " مورد اعتراض بعضی کاربران قرار گرفت که معتقد بودند شیطان، فرشته نبوده اما ایشان. در پاسخ گفتند منظور خوی فرشته صفتی بوده است که این پاسخ مورد تایید قرار گرفت .
جمله :شیطان هم روزی یک فرشته بود" بعدها توسط یک سیاهپوست آمریکای لاتین در کتابش آورده که در حقیقت این گفته از ایشان برداشت شده است.
*در مقوله روانشناسی و علوم تربیتی گفته معرفی دارند :
" همه افراد تا زمان مرگ درگیر آزمون و خطا هستند.حتی در سن ۸۵ سالگی اتفاقا می توانند اشتباهات بزرگتر زندگی شان را مرتکب بشوند! تجربه بیشتر دلیل اشتباه نکردن نیست و بلوغ فکری کامل هرگز وجود ندارد.
در قسمتی از کتاب گیسو از زبان یک استاد دانشگاه آورده اند که ادم ها همه با هم بازی منحصر بفرد خودشان را دارند. و به این دیدگاه اشاره کرده اند که مثلا یک پدر یا یک جلاد برای یکی از فرزندانش می تواند پدر مهربان و فوق العاده و برای فرزند دیگرش بدتر از یک جلاد باشد ...و بنابراین کاملا در مورد یک شخص نمی توان یک نظر واحد داشت.
در کتاب شهریار او به این قضیه اشاره داشته است که ادم ها درگیر شرایط و اجحاف های عمیق و ناحق زندگی شان می شوند و حتی ممکن است وقتی از دلیل اصلی قتل یک قاتل مطلع شویم به او حق بدهیم.
شعر "تمام گمشده ام بیا " یکی از معروفترین اشعار وی است که توسط اشخاص مختلف دکلمه شده است .
بیا
تمام گمشده ام بیا
بیا قدم بزنیم
در این غروب دلگیر
در یک سکوت طولانی .
بیا قدم بزنیم
من
در نی نی چشمان سحرآمیز تو
و تو
در کوچه پس کوچه های قلب تنهای دلتنگ من
بیا
دلم برای تهران چشمهایت تنگ شده است .
اصطلاح "تهران چشمهایت" بعدها اسم کتاب شعر یکی از شاعران قرار گرفت و اصطلاح "تمام گمشده ام" که برای اولین بار مطرح شد به طور وسیعی مورد استفاده مخاطبان قرار گرفت که دال بر کسی است که حتی وجود خودش را هم گم کرده و در وجود کسی دیگر نیمه خودش را هم یافته است.
ایضا اصطلاح " سرعت مطمئنه" در رانندگی از عبارات رایجی است که برای اولین بار ایشان به هنگامی که بخاطر سرعت نسبتا کم در رانندگی در مسیر زیراب توسط پلیس راهنمایی و رانندگی اخطار توقف گرفتند استفاده شد که به افسر کشیک جاده گفتند که در حال حاضر چنین سرعتی، سرعت مطمئنه ایشان برای کنترل اتومبیل است چون حال مساعدی ندارند .
این اصطلاح برای افسر جالب امد و همان باعث شد که چند روز بعد در مصاحبه ای در اخبار تلویزیونی از آن استفاده کنند و به سرعت رواج پیدا کرد.
شهریار[ویرایش]
رمانی در ژانر عاشقانه _جنایی مربوط زمان معاصر در ۴۰۰ صفحه در قطع رقعی است که در سال ۸۷ توسط انتشارات البرز به چاپ رسید .
پس از معروفیت گیسو ، ناشران زیادی علاقه مند و پیگیر چاپ کتاب بعدی این نویسنده بودند و چنین شد که در هنگام عقد قرارداد با نشر البرز، یکی از ناشران که از این قضیه مطلع شده بود با تماس تلفنی و نفرین باعث کدورت بین ناشر و نویسنده شد.
داستان کتاب شهریار، در مورد دختری به نام رزا است که در ملک بزرگ قلعه مانند و دور از محدوده شهر پدربزرگش به همراه عده ای مستخدم در محدوده شمال تهران زندگی می کند.
او که تنها نوه پسری این خانواده است مادر و پدرش را در کودکی از دست داده و بنا به دلایلی مورد انزجار پدربزرگش واقع شده است .
در اقدامی عجولانه ، پدربزرگ سه نوه پسری از را از کشورهای دیگر فرا میخواند تا پیشنهاداتی به آنان بدهد و تکلیف میراثش را معلوم کند و در این بین از این سه جوان میخواهد در فرصت زمانی کمی این دختر را مجاب کنند که با یکی از آنان ازدواج کند و در این بین اتفاقاتی برای قتل پدربزرگ در جریان است ...
نقطه عطف این داستان اینست که وقتی به قسمتی از ماجرا می رسیم که سربزنگاه قاتل لو می رود و پرده از قتل های دیگری برداشته می شود، خواننده نمیتواند قاتل را مقصر بداند و ...
کتاب گیسو[ویرایش]
![کتاب گیسو](/images/thumb/a/ae/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%DA%AF%DB%8C%D8%B3%D9%88.jpg/300px-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%DA%AF%DB%8C%D8%B3%D9%88.jpg)
رمانی در ژانر عاشقانه_اجتماعی مربوط به دو نسل از حدود زمان انقلاب تا سال ۸۰ و در ۴۰۸ صفحه در قطع رقعی است که در سال ۱۳۸۰ نگارش آن به پایان رسید و در سال ۱۳۸۱ در اختیار انتشارات شادان برای چاپ قرار گرفت.
این کتاب در اصل دومین کتاب منتشره از این نویسنده است و کتاب اول چاپ شده در سال ۱۳۶۶ یا ۶۷ با نام نویسنده بنامی در آن زمان دزدی ادبی شد. که تاکنون نام این نویسنده بنا به نبودن مدارک و در اختیار گذاشتن تنها دست نوشته ایشان به واسطه برای کمک در چاپ کتابشان، فاش نشده است.
تعداد صفحات اصلی کتاب گیسو، بسیار بیشتر بود اما به صلاحدید ناشر بخشی از آن به جهت سختگیری های بیشتر وزارت ارشاد در آن زمان حذف شد .
نام اصلی کتاب " وقتی چشمها سخن نمی گویند " بوده است اما ناشر ترجیح داد یک اسم دخترانه بعنوان نام کتاب انتخاب شود و اگرچه بهتر بود بخاطر شخصیت مهم تر داستان ، نام ان فرنگیس باشد اما به دلیل این که ناشر کتابی از نویسنده دیگرش " ر. اعتمادی " با این نام در صف انتشار داشت حاضر نشد چنین کاری انجام بدهد و نام گیسو را برای این کتاب برگزید. اگرچه هرگز کتابی با این نام از آن نویسنده به چاپ نرسید و با نام ديگري چاپ شد.
این نام فرعی ابتدا باعث این شد که از دیدگاه خوانندگان اسم مناسبی برای کتاب نباشد اما داستان کتاب چنان باعث مشهور شدن آن شد که در خلا چاپ مجدد این کتاب از چاپ سوم سال ۱۳۸۶ تا چاپ چهارم و محدود سال ۱۳۹۹ بیش از سه نویسنده از آن در چاپ برای اثر خود استفاده کنند.
داستان کتاب گیسو در مورد گیسو دختر دانشجویی در تهران است که در تعطیلات عید ، هم خوابگاهی اش را به مازندران می آورد و درگیر و دار علاقه ای به یکی از وابستگان خانوادگی اش می شود اما با سوتفاهم هایی این احساس بهم می ریزد. در این گیر و دار دست نوشته ای حاوی خاطرات شخصی کسی را پیدا می کند که در آن از داستان عجیب زندگی فرنگیس که گمان می کرده مادرش است باخبر می شود ...
بنا بر آن چه در اینستاگرام ایشان به اشتراک گذاشته شده این رمان در اواخر قرن قبل در زمانی که یک کتاب با این تعداد صفحه حدود ۳۰ هزار تومان قیمت داشته به دفعات بین ۱۵۰ تا ۲۵۰ هزار تومان خریداری شده است . در سال ۱۴۰۳ در آخرین قیمت پیشنهادی یک جلد از آن، توسط خریداران در خرداد قیمت یک میلیون و پانصد و دو هفته بعد به قیمت دو میلیون و سیصد توسط خریداری ساکن در کشور آلمان و نیز پس از آن تا پنج میلیون تومان نیز فروخته شده است. نام خریداران و صفحات مجازی آنان نیز در آن جا درج شده است .
همچنین در آن شبکه مجازی نوشته اند دو کتاب دیگر در حال نگارش دارند که عملا ادامه شخصیت های نسل های بعدی داستان گیسو است و حقایق ناگفته ای را از داستان گیسو برملا می کند .
تحصیلات و فعالیت ها[ویرایش]
مؤگان مقیمی فارغ التحصیل حفاظت و مرمت [۳] آثار و تزئینات فرهنگی و تاریخی از دانشکده هنر و معماری تهران مرکز [۴] است .
جملات قصار معروف من که جهانی شد رو میتونید اینطوری بنویسید
در اوایل سال ۸۰ در شبکه های اجتماعی نو ظهور نوشت:
"به عقیده من ؛ همه ادم ها خوبند مگر آن که خلافش ثابت شود! "
چند سال بعد در ۱۹ دسامبر ۲۰۱۳ در فیس بوکش نوشت:
این دیدگاه مربوط به مواجهه با آدم ها، مربوط به فصل قبلی زندگی من بود.
من تصور می کردم یک فرشته همیشه فرشته می ماند فراموش کرده بودم! همه به وقتش عوض می شوند و شیطان هم یک فرشته بود. در داستان معروف خدا و شیطان ، یک زمانی شیطان از مقربین درگاه و فرشته صفت ترین های بارگاه خداوند بود که بعد تبدیل به بزرگترین دشمن خدا و انسان شد. بنابر این اکنون چنین اعتقادی ندارم. بلکه می گویم :
" همه آدم ها بد هستند به جز خودم برای خودم،
آن بقیه که خوب بنظر می رسند منتظرند به وقتش دست شان را برایت رو کنند.
همه آدم ها درگیر پراگماتیسم رفتاری هستند بنابر این تا وقتی که برایشان منفعت داریم نقش آدم خوب یا عاشق دوست داشتنی مان را بازی مي کنند..."
در ابتدا جمله :شیطان هم یک فرشته بود " مورد اعتراض بعضی کاربران قرار گرفت که معتقد بودند شیطان، فرشته نبوده اما ایشان. در پاسخ گفتند منظور خوی فرشته صفتی بوده است که این پاسخ مورد تایید قرار گرفت .
جمله :شیطان هم روزی یک فرشته بود" بعدها توسط یک سیاهپوست آمریکای لاتین در کتابش آورده که در حقیقت این گفته از ایشان برداشت شده است .
مژگان مقیمی، از نویسندگان نسبتا قدیمی دهه های اخیر است که تمام دوران کودکی اش را در اصفهان ، در محدوده " کلیسای وانک" سپری کرده است شاید همین یکی از دلایل پنهانی باشد که او را پس از سال ها به باستان شناسی و رشته "مرمت " کشانده است . قطعا رمان " گیسو " و نیز رمان " شهریار" ایشان را در اوایل دهه هشتاد در ویترین اغلب کتاب فروشی ها به یاد دارید .نویسنده ای که این روزها سخت مشغول به پایان بردن کتاب علمی دانشگاهی اش است. به بهانه نمایشگاه کتاب ، مصاحبه ای با این بانوی نویسنده داشتیم.[۱][۲] مژگان مقیمی، نویسنده کتاب «راهنمای کاربردی حفاظت و مرمت آثار قدیمی» گفت: متأسفانه در ایران به ندرت کتابهایی در زمینه مرمت داریم به همین دلیل تصمیم گرفتم با نگارش کتابی، راهکارهایی برای دانشجویان این رشته تحصیلی، موزهداران و علاقهمندان به مرمت آثار ارائه دهم.[۳]
تحصیلات و فعالیت ها[ویرایش]
کارشناس ارشد حفاظت و مرمت اثار و تزئینات فرهنگی و تاریخی فارغ التحصیل ۱۳۹۲ ، تهران، دانشکده هنر و معماری تهران مرکز
عنوان پایان نامه ارشد[ویرایش]
مطالعه اثر پلی اتیلن گلیکول PEG و نانو هیدروکسی آپاتیت بر استحکام بخشی نمونه های پارشمنت مرکز اسناد و کتابخانه های آستان قدس رضوی ، استاد راهنما دکتر امیر ارشاد لنگرودی،' دانشگاه هنر و معماری تهران مرکز، تهران، ۱۳۹۲
کارشناس مدیریت و برنامه ریزی آموزشی_ علوم تربیتی، فارغ التحصیل ۱۳۷۶ ، ساری ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری
پایان نامه کارشناسی[ویرایش]
تاثیر احتمالی جنسیتی آموزگاران (زن یا مرد بودن آموزگار) بر آموزش کودکان کلاس اول ابتدایی، ساری، ۱۳۷۶
دارای یک فرزند پسر
دانیال دارایی
متولد ۱۳۷۴
متاهل
کتاب نامه[ویرایش]
- رمان گیسو، انتشارات شادان، تهران، ۱۳۸۳
- رمان شهریار،انتشارات البرز ، تهران، ۱۳۸۶
- فرهنگ تخصصی واژگان چرم و پوست انگلیسی به فارسی ، انتشارات لوح محفوظ،- تهران، ۱۳۹۸