نظریه انتقادی و نقد ایدئولوژی(جامعهشناسی)
این مقاله، نظریه انتقادی و نقد ایدئولوژی(جامعهشناسی)، اخیراً بهواسطهٔ فرایند ایجاد مقاله ایجاد شدهاست. بازبینیکننده در حال بستن درخواست است و این برچسب احتمالاً بهزودی برداشته میشود.
ابزارهای بازبینی: پیشبارگیری بحث اعلان به نگارنده |
خطای اسکریپتی: پودمان «AfC submission catcheck» وجود ندارد. اندیشه های مکتب فرانکفورت بدون فهم درست نظریه انتقادی بهطور کامل قابل درک نیست.در آغاز هورکهایمر در "نظریه سنتی و انتقادی" رئوس کلی این نظریه را مطرح کرد. نظریه انتقادی بنابر ایده هورکهایمر میتواند "نقد اجتماعی خودآگاهانه در جهت تغییر اجتماعی و رهایی از طریق روشنگری" تعریف شود که بهطور جزم گرایانه اصول خود را حفظ نمی کند و به آن وفادار نمیماند.[۱][۲][۳][۴]
تمایز علوم اجتماعی و طبیعی[ویرایش]
هورکهایمر با نظریه سنتی، که شامل نگرش پوزیتیویستی، علم گرایانه یا کاملاً بر مبنای مشاهده است و به کلی کردن مسائل و قوانین ثابت مبادرت میورزد، به جدل می پردازد. او با استفاده از نظریات ماکسوبر، به این موضوع توجه می کند که علوم اجتماعی متفاوت از علوم طبیعی است! به این دلیل که کلی کردن(قوانین ثابت)نمیتواند از تجربیات اجتماعی حاصل شود، و این به خاطر آن است که فهمیدن اصل تجربه اجتماعی، همواره به شکل ایده های شخص محقق آن در میآید.(منظور، اثر نظریات پژوهشگر در پژوهشی ذاتاً خنثی است، که با دخالت همیشگی فاعل(سوژه یا ابژه)به شکل جدیدی بدل می شود.)آن چیزی که پژوهش گران متوجه آن نمی شوند این است که آنها به گونه ناخودآگاه درگیر زمینه های تاریخی هستند که ایدئولوژی وابسته به آن، کل پروژه "تفکر" را تحتالشعاع قرار می دهد؛ بنابراین نظریه فرد محقق، با ایده های ذهنی او هم انطباق پیدا می کنند، نه صرفاً "خود تجربه":
اول از طریق سیرت تاریخی شیء درک شده؛ دوم سیرت تاریخی ارگان ادراککننده. هر دوی آنها به طور ساده، طبیعی نیستند و توسط فعالیت های انسانی شکل گرفتهاند و در عین حال، هر تک فرد، خودش را به صورت پذیرا، تسلیم و منفعل در زمینه اصل ادراک، درک می کند.
نقش ریاضیات-منطق[ویرایش]
برای هورکهایمر، مشی فهم علوم اجتماعی به روش علوم طبیعی قابل پیروی نبود. اگرچه مکاتب بسیاری به شکستن محدودیت های ایدئولوژیکی آن مبادرت ورزیدند(پوزیتیویسم، پراگماتیسم، نئوکانتیسم و پدیدارشناسی)، به اعتقاد هورکهایمر هیچ کدام از آنها موفق به فهم علوم اجتماعی نشدند زیرا همه آنها تحت سلطه قضاوت متعصبانه "ریاضیات و منطق" قرار گرفتند. که فعالیت نظریه پردازانه را از زندگی واقعی دور می کند(به این معنا که تمام این مکاتب کاوش های خود را به منطق متصل کردند که یک مبنای همیشه درست و قطعی، مستقل از پیشرفت های مداوم فعالیت های انسانی دارد.) مطابق نظر هورکهایمر، پاسخ مناسب به این وضع دشوار، توسعه نظریه انتقادی است. این مسئله یک مسئله معرفت شناسانه است: ما نه فقط می بایست در شیوه ایده های دانشمندان تجدید نظر کنیم که اساساً این اصلاح متعلق بر هر نوعی از دانستن خواهد بود. برخلاف مارکسیست های ارتدوکس، که فقط یک الگوی قالب را برای نقد و عمل به کار میبرند، نظریه انتقادی تلاش می کند که به یک خود انتقادی برسد و هر نوع ادعای حقیقت محض را به چالش بکشد. نظریه انتقادی قائل به عدم تقدم و برتری ماده(ماتریالیسم) بر آگاهی(ایدهآلیسم) یا بالعکس است، به این دلیل که هر دو نوع معرفت، واقعیت را به صورت سودمند برای خود تحریف می کنند و آن را به صورت گروهی کوچک از گزاره ها درمیآورند.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
این مقاله، نظریه انتقادی و نقد ایدئولوژی(جامعهشناسی)، اخیراً بهواسطهٔ فرایند ایجاد مقاله ایجاد شدهاست. بازبینیکننده در حال بستن درخواست است و این برچسب احتمالاً بهزودی برداشته میشود.
ابزارهای بازبینی: پیشبارگیری بحث اعلان به نگارنده |
خطای اسکریپتی: پودمان «AfC submission catcheck» وجود ندارد.
This article "نظریه انتقادی و نقد ایدئولوژی(جامعهشناسی)" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:نظریه انتقادی و نقد ایدئولوژی(جامعهشناسی). Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.