امپراتوری بیزانس/بازنویسی
امپراتوری روم شرقی که با عنوانهای امپراتوری بیزانس و بیزانتیوم نیز شناخته میشود، ادامهٔ امپراتوری روم در سرزمینهای شرقی این امپراتوری (بالکان، آناتولی، شامات، مصر) در طول دوران باستان متأخر و قرون وسطی بود و پایتخت آن کُنستانتینوپل (استانبول امروزی، که با نام بیزانتیوم تأسیس شد) بود. در سال ۳۹۵ میلادی امپراتوری روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد و بخش غربی در سال ۴۷۶ فروپاشید.
این امپراتوری از سقوط امپراتوری روم غربی در سدهٔ پنجم میلادی در امان ماند و در زمان ژوستینین بخشی از سرزمینهای پیشین در دست روم غربی را هم ضمیمهٔ خود کرد و بهمدت هزار سال به حیات خود ادامه داد تا اینکه در سال ۱۴۵۳ میلادی توسط امپراتوری عثمانی ساقط شد.[۱]
در بیشتر مدت حیات این امپراتوری، امپراتوری بیزانس از نظر اقتصادی، فرهنگی، و قدرت نظامی، قویترین حکومت در اروپا بود. هر دو اصطلاح «امپراتوری بیزانس» و «امپراتوری روم شرقی»، اصطلاحاتی تاریخنگارانه هستند که پس دوران حکومت آنها توسط تاریخنگاران وضع شد؛ شهروندان این امپراتوری، خود را امپراتوری روم[n ۱][۲] یا رومانیا (Ῥωμανία) میخواندند و خودشان را «رومی» میدانستند.[۳]
چندین رویداد مجزا از سدههای ۴ تا ۶ میلادی نشاندهندهٔ تقسیم شرقی یونانی و غربی لاتینی است. کنستانتین یکم (پ. ۳۲۴–۳۳۷) امپراتوری را سازماندهی مجدد کرد، قسطنطنیه را بهعنوان پایتخت برگزید، و مسیحیت را بهرسمیت شناخت. در دورهٔ تئودئوس یکم (پ. ۳۷۹–۳۹۵) مسیحیت به دین رسمی امپراتوری تبدیل شد و پرستش دیگر ادیان ممنوع شد. سرانجام، در دورهٔ امپراتوری هراکلیوس (پ. ۶۱۰–۶۴۱) ارتش و دیوانسالاری امپراتوری بازسازی شد و زبان یونانی بهجای زبان لاتین، بهعنوان رسمی امپراتوری مورد استفاده قرار گرفت.[۴]
بنابراین، اگرچه دولت روم تداوم یافت و سنتهای آن حفظ شدند، اما تاریخنگاران این امپراتوری را از روم باستان متمایز میدانند، زیرا امپراتوری بیزانس در قسطنطنیه (معرب کُنستانتینپُل) مرکزیت داشت و دارای فرهنگ یونانی بود و کلیسای ارتدکس شرقی نماد بارز آن بود.[۳]
مرزهای امپراتوری بهطور قابلتوجهی فراتر از مرزهای اولیهٔ آن توسعه یافت، همانطور که طی چند دوره، زوال و بهبودی آن ادامه یافت. در دورهٔ امپراتوری ژوستینین یکم (پ. ۵۲۷–۵۶۵)، امپراتوری به بزرگترین وسعت خود پس از فتح مجدد سرزمینهای تاریخی روم غربی رسید که بهمدت دو قرن توانست مدیترانه، از جمله شمال آفریقا، ایتالیا، و خود روم را تحت حکومت خود نگه دارد.
در دورهٔ امپراتوری موریس (پ. ۵۸۲–۶۰۲) مرز شرقی امپراتوری گسترش یافت و مرزهای شمال نیز تثبیت شدند. با این حال، ترور او باعث آغاز جنگ ایران و بیزانس (۶۲۸–۶۰۲) گردید که در پی آن، منابع امپراتوری از بین رفتند و در سدهٔ هفتم در زمان فتوحات مسلمانان، سرزمینهای زیادی از قلمرو امپراتوری خارج شد. در طی چند سال، امپراتوری غنیترین استانهای خود، یعنی مصر و سوریه را از دست داد و این سرزمینها به اعراب رسیدند.[۵]
در زمان دودمان مقدونی (سدههای ۱۰–۱۱) امپراتوری مجدداً گسترش یافت و دو سده رنسانس مقدونی را تجربه کرد تا اینکه پس از نبرد ملازگرد در سال ۱۰۷۱، اکثر آناتولی را به سلجوقیان واگذار کرد. این نبرد راه را برای اسکان ترکان در آناتولی هموار کرد.
امپراتوری در دورهٔ اصلاحات کمنن، دوباره ترمیم شد، بهطوری که در سدهٔ ۱۲ قسطنطنیه بزرگترین و ثروتمندترین شهر اروپایی بود.[۶] با این حال، جنگ صلیبی چهارم، ضربهای مهلک به آن وارد کرد و در سال ۱۲۰۴ میلادی زادار و قسطنطنیه تسخیر و غارت شدند و بخش عمدهٔ امپراتوری بیزانس میان جمهوری ونیز، صلیبیان و دولتهای بازمانده از امپراتوری بیزانس تقسیم شد.
علیرغم بازسازی نهایی قسطنطنیه در سال ۱۲۶۱ میلادی، امپراتوری بیزانس تنها یکی از چندین دولت رقیب در منطقه بود و هیچگاه نتوانست جغرافیای گستردهٔ پیشین را احیا کند. سرزمینهای باقیماندهٔ بیزانس بهتدریج توسط عثمانیها در طول سدههای ۱۴ و ۱۵ میلادی به امپراتوری عثمانی ضمیمه شدند. سقوط قسطنطنیه بهدست امپراتوری عثمانی در سال ۱۴۵۳ میلادی، به امپراتوری بیزانس پایان داد.[۷]
جانشینان امپراتوری بیزانس که به ترابوزان نقل مکان کرده و امپراتوری ترابوزان را تشکیل دادهبودند نیز هشت سال بعد، در سال ۱۴۶۱ میلادی توسط عثمانیها شکست خوردند.[۸]
واژهشناسی[ویرایش]
نخستین استفاده از لفظ بیزانس، به سالها پس از سقوط امپراتوری روم ــ ۱۵۵۷ میلادی ــ برمیگردد؛ زمانیکه مورخِ آلمانی هیرونیموس ولف در کار خود، تاریخِ بیزانس،[n ۲] که مجموعهای از منابع تاریخی بود، منتشر کرد. این عبارت از کلمه بیزانتیوم که نام شهر قسطنطنیه پیش از انتخاب آن به عنوان پایتخت امپراتوری روم در زمان کنستانتین بازمیگردد، ریشه میگیرد. با این حال این نام پس از این زمان کمتر در متون ادبی و تاریخی بهکار رفت. اما انتشار لفظ بیزانس در سال ۱۶۴۸ میلادی در کتاب تاریخ نویسندگان بیزانس[n ۳] و در سال ۱۶۸۰ میلادی در کتاب تاریخ بیزانس شارل دو کانج سبب شد تا این لفظ از این سده در ادبیات اکثر نویسندگان فرانسوی از جمله مونتسکیو مرسوم شود.[۹][۱۰] با این حال لفظ بیزانس تا سده ۱۹ میلادی به عنوان لفظ رایج در رابطه با بخش شرقی امپراتوری روم در جهان غرب به کار نرفت.[۱۱]
امپراتوریِ بیزانس معمولاً به عناوین امپراتوریِ روم، امپراتوری رومیها،[n ۴] رومانیا،[n ۵][n ۶] جمهوریِ رومیها[n ۷] و رومیس[n ۸] شناخته میشود.[۱۴] ساکنان این امپراتوری خود را رومِیوی (به لاتین: Romaioi) مینامیدند و حتی تا اواخر سده ۱۹ میلادی به یونانیهای این منطقه، رومائیکا یا رومائیک شناخته میشدند.[۱۵] پس از سال ۱۲۰۴ ــ جنگ صلیبی چهارم ــ زمانیکه امپراتوری بیزانس بیشتر به استانهای صرفاً یونانی محدود شد، به جای آن از لفظ «هلنز» استفاده شد.[۱۶]
هرچند که امپراتوریِ بیزانس نهادی چند قومیتی در طی تاریخِ خود[۱۷] و میراثدارِ سنتهای رومی-هلنی بود،[۱۸] اما بیشتر به واسطه همسایه بودن از سمت شمال و غرب با عناصر غالب (فرهنگ) یونانی شناخته شد.[۱۹] استفاده گهگاه از عبارت امپراتوری یونانیان[n ۹] در غرب اشارهای به امپراتوری روم شرقی و امپراتور بیزانس بهعنوان امپراتور یونانیان[n ۱۰][۲۰] بود که معمولاً برای جدا کردن این بخش از جایگاه امپراتوری روم محصور در پادشاهی جدید ژرمن بود.[۲۱] و با توجه به قرار گرفتن مرکز حکومت بیزانس در مناطق یونانی زبان، زبان یونانی به عنوان زبان اصلی امپراتوری انتخاب شد.[۲۲] با این حال، ابن موضوع اشتباه به نظر میرسد که بیزانس فقط به عنوان یک امپراتوری یونانی دیده شود زیرا که زبانهای دیگر همچون ارمنی و برخی زبانهای اسلاوی در محدوده قلمرو بیزانس بهخصوص در سرحداتِ امپراتوری قرار داشتند و بهطور گسترده بهکار میرفتند.[۲۲]
قدرتِ امپراتور بیزانس بهعنوان امپراتورِ مشروع و قانونیِ روم با تاجگذاری شارلمانی با عنوان امپراتور آگوستوس یا امپراتور مقدس روم (به لاتین: Imperator Augustus) توسط پاپ لئون سوم در سال ۸۰۰ میلادی به چالش کشیده شد. لئو برای مبارزه و شکست دشمنان خود در رم نیازمند حمایت شارلمانی بود بنابراین با بهانه خالی بودن کرسی و تخت امپراتوری روم، مدعی شد که میتواند امپراتوری جدیدی را انتخاب کند.[۲۳]
هیچ فرقی در جهان اسلام و اسلاوها بر دیدن امپراتوری بیزانس بهعنوان ادامه دهنده امپراتوری روم بین جهان اسلام یا جهان اسلاو وجود نداشت. در دنیای اسلام، امپراتوری روم عمدتاً به عنوان روم شناخته میشد؛ و نام ملتِ روم در طی قرون بعد توسط ترکان عثمانی برای اشاره مردمان و افراد سابق امپراتوری بیزانس که مسیحی ارتدوکس بودند، بهکار میرفت.[۲۴]
تاریخچه[ویرایش]
پیشینهٔ اولیه[ویرایش]
ارتش روم موفق گردید تا مناطق بسیاری را تسخیر نماید که همهٔ مناطق مدیترانهای، مناطق ساحلی جنوبغربی اروپا و همچنین شمال آفریقا را پوشش میداد. این مناطق، سرزمین مادری شهرنشینان و روستاییهایی بود که دارای فرهنگهای گوناگونی بودند. روی هم رفته شهرنشینی در مناطق شرقی مدیترانه بیشتر مناطق غربی گسترش داشت کمی پیشتر همهٔ مناطق شرقی بوسیلهٔ امپراتوری مقدونیه و هلنیسم یکپارچه گردیده و همچنین زیر نفوذ فرهنگ یونانی قرار گرفتهبودند.[۲۵]
غرب نیز گرفتار بیثباتی و درگیریهای سده سوم میلادی گشتهبود. این تمایز ایجاد شده در میان شرق هلنی و غربِ لاتینیِ جوانتر، همچنان ادامه یافت و با روندی فزاینده در سدههای پسین، اهمیت بیشتر یافت که منجر به جدایی این دو جهان گردید.[۲۵]
یک نمونهٔ اولیه از تقسیم امپراتوری میان شرق و غرب در سال ۲۹۳ میلادی رخ داد، زمانی که امپراتور دیوکلسین یک سیستم اداری جدید (tetrarchy) را برای تضمین امنیت در تمام مناطق خطرناک امپراطوری ایجاد کرد.
تمرکز زدایی قدرت[ویرایش]
برای نگهداری کنترل و بهبود امور حکومتی، تلاشهایی برای اجرای برنامههای گوناگونی که کارهای امپراتوران رومی را در میان افراد دیگر تقسیم مینمود، در میان سالهای ۲۸۵ و ۳۲۴ م، از ۳۳۷ تا ۳۵۰ م، از ۳۶۴ تا ۳۹۲ م، و دوباره در میان سالهای ۳۹۵ و ۴۸۰ م، صورت پذیرفت. گرچه عموماً زیربخشهای گوناگون اجرایی گرفتار دستهبندی کار در میان شرق و غرب بودند. هر بخش از تقسیم قدرت به وجودآمده بود (و یا حتی تقسیم کار)، و امپراتوری غیرقابل تقسیمی را شکل میدادند و بنابراین از دید قانونی، امپراتوری به عنوان یک دولت یگانه باقی میماند—گرچه در اغلب اوقات، دستیاران امپراتور یکدیگر را به عنوان رقیب و دشمن میشناختند.[۲۶]
در سال ۲۹۳ م، امپراتور دیوکلسین سامانهٔ اداری تازهای (حکومت چهارنفره) ایجاد نمود تا امنیت همهٔ مناطق در معرض خطر امپراتوریاش را تأمین نماید. او امپراتوری را میان خود و ماکسیمیان تقسیم نمود و لقب (آگوستوس) را برای این سمت انتخاب کرد و برای هر کدام از امپراتورها نیز یک دستیار جوان برگزید تا در انجام وظایفش سهیم شوند و به آنان لقب سزار داد؛ با کنار رفتن اگوستوسها، سزارها جانشین آنان میشدند. سرانجام سامانهٔ حکومت چهارنفره، تنها پس از گذشت چند سال از میان رفت و در ۳۱۳ م، کنستانتین یکم به عنوان تنها آگوستوس روم، هر دو بخش امپراتوری را متحد ساخت.[۲۶]
بازگشت حکومت متمرکز[ویرایش]
نابودی امپراتوری روم غربی[ویرایش]
دودمان ژوستینین[ویرایش]
کاهش مرزها[ویرایش]
دوران ابتدایی دودمان هراکلیوس[ویرایش]
اولین محاصره قسطنطنیه توسط اعراب[ویرایش]
اواخر دوران دودمان هراکلیوس[ویرایش]
دومین محاصره قسطنطنیه توسط اعراب[ویرایش]
اختلافات مذهبی بر سر شمایلشکنی[ویرایش]
دودمان مقدونیهای و تجدید حکومت[ویرایش]
جنگ با اعراب[ویرایش]
جنگ با بلغارها[ویرایش]
روابط با روسیان کیف[ویرایش]
لشکرکشی به گرجستان[ویرایش]
اوج[ویرایش]
شکاف بین کلیسای غرب و شرق[ویرایش]
از میانه سده نهم میلادی کلیسای کاتولیک و ارتدوکس دچار اختلاف شدند. کلیسای ارتدوکس با رسمیت یافتن فیلیوکه (Filioque) در اعتقادنامهٔ رم، موجب انشعاب و اختلاف بیشتر کلیسای ارتدوکس و رم شد. این دو کلیسا از آن پس دو راه کاملاً متفاوت را در این باره در پیش گرفتند.[۲۷]
در سال ۱۰۵۴، پاپ لِئوی نهم که در حال اصلاح نظام پاپی بود، دعوی حکومت جهانی کلیسای رم بر ۵ اسقف، قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم کرد که با مخالفت پاتریارک قسطنطنیه روبهرو شد که خواهان استقلال پاتریارک قسطنطنیه بود. لئوی، میخائیل سِرولاریوس و پیروانش را آماج تکفیر قرار داد و پاتریارک هم با تکفیری مشابه، تلافی کرد تا در سال ۱۰۵۴ رسماً دو کلیسای ارتدوکس و لاتین از هم جدا شوند. البته دو کلیسا قبلاً هم یکدیگر را تکفیر کرده بودند، ولی جداییِ دائمی پدید نیامده بود. در آن زمان، چنان مینمود که هنوز برای آشتی فرصتهایی هست، اما شکافِ بین دو کلیسا کمکم طی دوره بعدی همچون جنگ صلیبی چهارم بارزتر شد.[۲۸]
بحران و انشقاق[ویرایش]
دودمان کومننوس و جنگهای صلیبی[ویرایش]
الکسیوس یکم و نخستین جنگ صلیبی[ویرایش]
ژان دوم و مانوئل یکم و جنگ صلیبی دوم[ویرایش]
رنسانس سده دوازدهم[ویرایش]
ویرانی و تجزیه[ویرایش]
دودمان آنجلوس[ویرایش]
بعد از درگذشت مانوئل یکم، امپراتور بیزانس، پسرش ۱۱ ساله وی، آلکسیوس دوم در سال ۱۱۸۰ به حکومت رسید که به واسطه عدم توانایی در اداره حکومت و دخالت مادرش در امور امپراتوری، بیزانس در معرض خطر شدیدی قرار گرفت. آلکسیوس در طی دوره سه ساله حکومت خود، درگیر شورش نوه آلکسیوس اول، آندرونیکوس یکم، شد که پس از شکست خوردن از وی، مجبور به قبول قیومیت وی بر خود شد. آندرونیکوس در نخستین گام، فرمان کشتار غربیهای ساکن قسطنطنیه را که بیشترشان را پیزاییها و جنوآییها تشکیل میدادند صادر کرد. وی در ادامه دستور قتل امپراتور جوان سپس با بیوهٔ ۱۳ سالهٔ الکسیوس ازدواج کرد تا وجههای قانونی به مقام امپراتوری خود ببخشد. همچنین در دوران امپراتوری مانوئل یکم، سیاستی طرفدارانه از مسیحیت غربی اعمال میشد اما آندرونیکوس علاوه بر نادیده گرفتن آن، استقلال کلیسای شرق را نیز اعلام نمود که خصومت مسیحیان غربی با او را برانگیخت.[۲۹] تمامی این اقدامات سبب شد در سال ۱۸۵، در شورشی که علیه وی شده بود، از مقام خود خلع شود تا در سال ۱۱۸۵، ایزاک دوم سلسله کومننوس را براندازد و دودمان آنجلوس به قدرت برساند.[۳۰]
ایزاک دوم پس از رسیدن به تخت امپراتوری، با وجود لشکرکشیهای فراوان، قبرس را از دست داد و با شورش ولاشها و بلغارها در سال ۱۱۸۶، مجبور به رسمیت شناختن دومین امپراتوری بلغارستان شد با این حال در اوایل حکومت وی، بیزانس موفق به شکست نورمنها مهاجم در یونان شد. در ادامه، در ۱۱۸۹ ایزاک درگیر سومین جنگ صلیبی که فرماندهٔ صلیبیون امپراتور آلمان فردریک بارباروسا بود که قصد عبور نیروهای خود از مرز بیزانس را داشت اما ایزاک دوم بهمنظور حفظ موقعیت خود، عهدنامهای را با صلاحالدین ایوبی منعقد ساخت اما به واسطه تهدید آلمانیها، دیری نپایید که مجبور به قبول درخواست کمک فردریک یکم شد. وی عهدنامهٔ آدریانوپول را در ۱۱۹۰ با امپراتور آلمان امضا نمود و نیروهای فردریک یک ماه پس از آن از هلسپونت به آسیای صغیر منتقل شدند. در سال ۱۱۹۵، امپراتور بیزانس، ایزاک دوم، در کودتایی بوسیلهٔ برادرش عزل گردید. امپراتور جدید، آلکسیوس سوم، برادرش را کور و تبعید کرد. بی کفایتی ایزاک که پیشتر از ضعفش در میدان نبرد مشخص شده بود، با به هدر دادن خزانه و همچنین شکست نیروی دریایی بیزانس از ونیزیها، اثبات گشت. اقدامات او شامل واگذاری گستردهٔ سلاحهای امپراتوری در بین حامیانش باعث ضعف نیروی دفاعی امپراتوری شد، همچنین او حکومت را ورشکسته و خزانه را خالی نمود. تلاشهای او برای حفظ پشتیبانی حاکمان نیمه مستقل مرزی، توان و نیروی حکومت مرکزی را کاهش و سهولت تهاجم خارجی را فراهم کرد. او مسئولیتهای مهمش در امور دفاعی و دیپلماسی را نادیده گرفتهبود و در همین میان دریاسالار امپراتور (برادرزن همسرش) تجهیزات نظامی و دریایی امپراتوری را برای منافع شخصی خودش به فروش رساند. تا همگی این عوامل ضعف دولت بیزانس را بر همگان آشکار کند و مهاجمان خود را برای آغاز حملات جدید علیه بیزانس آماده کنند.[۳۱]
طی دوره حکومت ایزاک دوم و آلکسیوس سوم، سالهای ۱۱۸۵ تا شروع جنگ صلیبی چهارم، سازوکارهای متمرکز حکومتی و دفاعی بیزانس را از هم پاشید. در اثر حکمرانی ضعیف آنان، اقتدار امپراتوری بشدت تضعیف شد و خلأ قدرتی ایجاد گشت، که منجر به تجزیه امپراتوری شده و وارثان سلسله کومننوس حکومت شبه مستقل امپراتوری ترابوزان را در سال ۱۲۰۴، اندکی پیش از سقوط قسطنطنیه در جنگ صلیبی چهارم، برپا کردند.[۳۲]
جنگ صلیبی چهارم[ویرایش]
پس از شکست پادشاهی اورشلیم در برابر صلاحالدین ایوبی و ناکامی جنگ صلیبی سوم برای بازپسگیری شهر اورشلیم از سال ۱۱۸۹ تا ۱۱۹۲ م،[۳۳] اشتیاق اندکی در اروپاییان برای یک جنگِ دیگر باقی ماندهبود. اما نهایتاً، بارونهای فرانسوی پذیرفتند، که در یک جنگ صلیبیِ دیگر شرکت کنند. صلیبیون برای این منظور، مسیر دریایی از راه مدیترانه را برگزیده و برای تأمین کشتیهای مورد نیاز نیز با اِنریکو داندولو، حاکم جمهوری ونیز، قرارداد بستند.[۳۴] داندولو کشتیها را فراهم کرد، اما صلیبیون قادر به پرداخت هزینههای هنگفت آن نبودند[۳۵]؛ لذا داندولو از آنها خواست که در عوض بدهیشان با حمله به شهر بندری زادار آن را تحت اطاعت جمهوری ونیز درآورند. پس از حمله به زادار و غارت آن، صلیبیون دوباره متوجه شدند که از عهدهٔ بازپرداخت اجارهٔ کشتیهای داندولو برنمیآیند.[۳۶] در همین میان اَلِکسیوس چهارم، شاهزادهٔ تبعیدی بیزانسی، به صلیبیون پیشنهاد کرد که در ازای بازپسگیری امپراتوری، بدهی جمهوری ونیز را بپردازد. به همین دلیل رهبران صلیبی تصمیم گرفتند تا به قسطنطنیه بروند.[۳۷] آنها پس از حمله به شهر موفق شدند آلکسیوس چهارم را بر تخت بنشانند، اما او حاضر نشد بیش از نیمی از مبلغ را بپردازد. او سپس در اثر مخالفتِ مردمِ قسطنطنیه از امپراتوری خلع گردید. صلیبیون پس از یکسری سوءتفاهمها و نبردها، سرانجام قسطنطنیه را در سال ۱۲۰۴ م تسخیر و آن را غارت کردند و بسیاری از اهالی شهر را از دم تیغ گذراندند.[۳۸]
غارت قسطنطنیه بدست صلیبیها[ویرایش]
بامداد ۱۳ آوریل، بونیفاس هیئتی از افراد بلند مرتبه و روحانیون را به حضور پذیرفت، که شهر را به وی تقدیم کردند. پس از کنترل شهر، صلیبیون به غارت شهر پرداختند، که این غارت ۳ روز طول کشید و سبب شد تا تمام اشیای باستانی یونانی-رومی دزدیده شود یا از بین برود و فقط تعداد معدودی از آنها شامل چهار اسب برنزی و قسمتی از جسد منسوب به جان باپتیست، که در کلیسای سنت مارکو قرار داشت، به دستور انریکو داندلو، به ونیز فرستاده شد. مابقی اشیای باقی مانده برنزی همچون مجسمهها، تندیس و ظروف که میراث هنر یونانی-رومی بودند، طی دوره امپراتوری لاتین ذوب شدند، تا برای ضرب مسکوکات جدید به کار روند. بسیاری از شهروندان بیزانسی کشته و تمامی اموال آنها دزدیده شد. صلیبیون در عبادتگاهها به محرابها حملهور شدند، اشیاء مقدس را ربودند و تمامی تمثالهای از جنس نقره و سنگهای قیمتی را از بین بردند و نان و شراب تبرکشده و خون ارزشمند را آلوده کردند. طبق منابع، صلیبیون از غارت شهر، ۹۰۰ هزار مارک نقره بدست آوردند، که آن را بین خود تقسیم کردند. ونیزیها ۱۵۰ هزار مارک و صلیبیون ۵۰ هزار مارک بدست آوردند و مابقی مبلغ بین نیروهای عادی صلیبی و شوالیهها تقسیم شد.[۳۹][۴۰][۴۱]
علاوه بر تاراج و غارت شهر، نیروهای فاتح شهوت جنسی خود را با زنان تسلیم شده قسطنطنیه ارضا کردند. به طوری که زنان در معابر عمومی همچون خیابان و میدانها و حتی در کلیساها مورد تجاوز قرار گرفتند. به زنان پیر و سالخورده نیز هتک حرمت شد و آنها را در معابر لختکردند؛ و مردانی که برای محافظت از زنان مقاومت میکردند، با بیرحمی کشته میشدند و مابقی مردان نیز به دلایل نامعلومی به قتل رسیدند.[۴۲]
تاراج قسطنطنیه به عنوان یکی از پر سودترین تاراجهای تاریخ ذکر شدهاست. اگرچه غارت کردن شهری که در مقابل فاتحان ایستادگی میکرد، از لحاظ اصول اخلاقی قرون وسطا قابل قبول بود، اما روشن است صلیبیون چیزی بیش از غارت و تاراج انجام دادند. آنها برخلاف سوگند خود و تهدید تکفیر کلیسا، بیشرمانه و حساب شده پرستشگاههای مسیحی بیزانس را مورد تجاوز قرار دادند و هرچه که به دستانشان میرسید را نابود میکردند. وقتی پاپ اینوست سوم از رفتار صلیبیون مطلع شد، دچار شرم و خجالت شد و قویاً آنها را سرزنش کرد.[۴۳][۴۴]
فروپاشی[ویرایش]
امپراتوری در تبعید[ویرایش]
بازپسگیری قسطنطنیه[ویرایش]
پیدایش عثمانی و سقوط قسطنطنیه[ویرایش]
نتایج سیاسی[ویرایش]
حکومت و دیوانسالاری[ویرایش]
در دولت بیزاس، امپراتور یگانه و یکهسالار بود، و قدرتش را از منشأ الهی دریافت میکرد.[۴۵] سنا دارای اختیارات سیاسی و قانونی بود، ولی این اختیارات به یک شورای افتخاری با اعضایی تشریفاتی محدود شد. با پایان سدهٔ هشتم میلادی، یک دولت مدنی متمرکز در دربار، بهعنوان بخشی از یک قدرت متمرکز وسیع، در پایتخت شکل گرفت. یک دولت مدنی متمرکز در دادگاه به عنوان بخشی از تثبیت در مقیاس بزرگ از قدرت در پایتخت تشکیل شد.[۴۶] مهمترین اصلاحات اداری، که احتمالاً در میانهٔ سدهٔ هفتم میلادی آغاز شد، ایجاد تِمها بود، که در آن، کلیهٔ اختیارات اداری و نظامی یک ناحیه، توسط یک نفر بهنام استراتیگوس انجام میشد.[۴۷] با وجود استفادهٔ گهگاهی از اصطلاح تحقیرآمیز «بیزانس» و «بیزانسیم»، دیوانسالاری بیزانس قابلیت متمایزی برای بازسازی خویش در تطابق با موقعیت امپراتوری داشت. مقامات در ترتیبهای سختگیرانهای در اطراف امپراتور نظم داده شدهبودند، و از خواست شاهنشاهی برای صفوف خود غافل شدند. مشاغل واقعیِ اداری نیز وجود داشت، ولی قدرت به اشخاص واگذار میشد، نه دفترها.[۴۸]
در سدههای هشتم و نهم میلادی، خدمات اجتماعی واضحترین راه را برای وضعیت اشرافی تشکیل داد؛ ولی با شروع سدهٔ نهم، اشرافیت مدنی رقیب حکومت اشراف بود.[۴۹]
دیپلماسی[ویرایش]
علم، طب و قانون[ویرایش]
فرهنگ[ویرایش]
دین[ویرایش]
هنرها[ویرایش]
هنر و ادبیات[ویرایش]
موسیقی[ویرایش]
غذا[ویرایش]
پرچم و نشانها[ویرایش]
زبان[ویرایش]
تفریحات[ویرایش]
اقتصاد[ویرایش]
میراث[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ "Byzantine Empire". Encyclopædia Britannica.صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ Kazhdan & Epstein 1985, p. ۱.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ Millar 2006, pp. 2, 15; James 2010, p. 5; Freeman 1999, pp. 431, 435–437, 459–462; Baynes & Moss 1948, p. xx; Ostrogorsky 1969, p. 27; Kaldellis 2007, pp. 2–3; Kazhdan & Constable 1982, p. 12; Norwich 1998, p. ۳۸۳.
- ↑ Ostrogorsky 1969, pp. 105–107, 109; Norwich 1998, p. 97; Haywood 2001, pp. ۲٫۱۷, ۳٫۰۶, ۳٫۱۵.
- ↑ Haldon, John; Haldon, Shelby Cullom Davis 3.0. Professor of European History Professor of History Hellenic Studies John (2002). Warfare, State And Society In The Byzantine World 560–1204. p. 47. ISBN 978-1-135-36437-3.صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ Pounds, Norman John Greville. An Historical Geography of Europe, 1500–1840, p. 124. CUP Archive, 1979. شابک ۰−۵۲۱−۲۲۳۷۹−۲.
- ↑ "The End of the Byzantine Empire, 1081–1453". Archived from the original on 24 September 2015.صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ William Miller, Trebizond: The last Greek Empire of the Byzantine Era: 1204–1461, 1926 (Chicago: Argonaut, 1969), pp. 100–06
- ↑ Rosser، Historical Dictionary of Byzantium، 1.
- ↑ «What, If Anything, Is a Byzantine?». Krause Publications. 1996 ژوئن. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک)صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد. - ↑ Rosser، Historical Dictionary of Byzantium، 2.
- ↑ Fossier و Sondheimer، The Cambridge Illustrated History of the Middle Ages، 104..
- ↑ Wolff، Romania: The Latin Empire of Constantinople، 5–7, 33–34..
- ↑ Cinnamus، Deeds of John and Manuel Comnenus، 240.
- ↑ Browning، The Byzantine Empire، XIII.
- ↑ Donald M. Nicol (۳۰ دسامبر ۱۹۶۷). «the Byzantine View of Western Europe». Greek, Roman, and Byzantine Studies.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ Ahrweiler و Laiou، Studies on the Internal Diaspora of the Byzantine Empire، 3.; Mango، The Oxford History of Byzantium، 13..
- ↑ Gabriel، The Great Armies of Antiquity، 277..
- ↑ Ahrweiler و Laiou، Studies on the Internal Diaspora of the Byzantine Empire، VII.; Davies، Europe: A History، 245.; Gross، Citizenship and Ethnicity: The Growth and Development of a Democratic Multiethnic Institution، 45.; Lapidge، Blair و Keynes، The Blackwell Encyclopaedia of Anglo-Saxon England، 79.; Millar، A Greek Roman Empire: Power and Belief under Theodosius II (408–450)، 2-15.; Moravcsik، Byzantium and the Magyars، 11–12.; Ostrogorsky، History of the Byzantine State، 28-146.; Browning، The Continuity of Hellenism in the Byzantine world: Appearance or Reality?، 113..
- ↑ Klein، Eastern Objects and Western Desires: Relics and Reliquaries between Byzantium and the West، 290 (Note #39).
- ↑ Fouracre و Gerberding، Late Merovingian France: History and Hagiography, 640–720، 345.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ Harris، Byzantium and the Crusades، 1..
- ↑ Garland، Byzantine Empresses: Women and Power in Byzantium, CE 527–1204، 87..
- ↑ Tarasov و Milner-Gulland، Icon and Devotion: Sacred Spaces in Imperial Russia، 121.; El-Cheikh، Byzantium Viewed by the Arabs، 22.
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ Ostrogorsky 1959, p. 21; Wells 1922, Chapter 33.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Bury 1923, p. 1; Kuhoff 2002, pp. 177–178.
- ↑ اشپیلفوگل، تمدن مغرب زمین، ۳۳۹–۳۴۰.
- ↑ "Eastern Orthodoxy" (به English). Britannica Online Encyclopedia. Retrieved 25 July 2018.صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ "Alexius II Comnenus". Britannica Online Encyclopedia. Retrieved 5 January 2011. صفحه پودمان:Citation/CS1/en/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ Norwich، A Short History of Byzantium، 294.
- ↑ Norwich، 'Byzantium، 171.
- ↑ Norwich، A Short History of Byzantium، 301.
- ↑ طقوش، دولت ایوبیان، ۱۴۴.
Baldwin, The first hundred years, 614.
Mayer, The Crusades, 136.
Runciman, A History of the Crusades, 71-72.
Norwich, 'Byzantium, 169-170.
Konstam, Historical Atlas of The Crusades, 124. - ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۷۲–۱۷۳.
Queller, The Fourth Crusade, 10-24. - ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۷۶–۱۷۷.
Queller, The Fourth Crusade, 51-55. - ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۷۷–۱۷۸.
Queller, The Fourth Crusade, 56-60.
Angold, The Fourth Crusade, 87-89. - ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۸۲–۱۸۳.
Queller, The Fourth Crusade, 80-92.
Runciman, A History of the Crusades, 98. - ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۲۰۲–۲۰۳.
Queller, The Fourth Crusade, 197-205. - ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ Queller، The Fourth Crusade، 193-197.
- ↑ Konstam، Historical Atlas of The Crusades، 162.
- ↑ Queller، The Fourth Crusade، 196.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۲۰۲–۲۰۳.
- ↑ Queller، The Fourth Crusade، 197-205.
- ↑ Mango 2007, pp. 259–60.
- ↑ Louth 2005, p. 291; Neville 2004, p. 7.
- ↑ Cameron 2009, pp. 138–42; Mango 2007, p. 60.
- ↑ Cameron 2009, pp. 157–58; Neville 2004, p. 34.
- ↑ Neville 2004, p. 13.
This article "امپراتوری بیزانس/بازنویسی" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:امپراتوری بیزانس/بازنویسی. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.
خطای یادکرد: برچسب <ref>
برای گروهی به نام «n» وجود دارد، اما برچسب متناظر با <references group="n"/>
یافت نشد.