حکایت آنکه دلسرد نشد
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
حکایت آنکه دلسرد نشد (به انگلیسی: The Millionaire's Secrets: Life Lessons in Wisdom and Wealth) رمانی است نوشتهٔ مارک فیشر (به فرانسوی: Marc Fisher)، نویسندهٔ فرانسویِ کتابهای موفقیت و روانشناسی.[۱]
موضوع کتاب[ویرایش]
کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد، که شامل بیست و پنج فصل است، حکایت مرد جوانی است که بهدنبال ثروتمند شدن، با مردی عارف و فیلسوف آشنا میشود کهرموز موفقیت را به او میآموزد. آدمهای واقعاً خردمند و پولدار در این جهان طوری زندگی میکنند که انگار هر روز آخرین روز زندگیشان است و باید ضروریترین کار را انجام دهند. بیشتر آدمها در نوعی بیخبری همیشگی زندگی میکنند. آنها همیشه امیدوارند که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند. آنها هرگز نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز میشود و خود مسئول زندگیشان هستند.
مارک فیشر معتقد است؛ انسانهای فوقالعاده، چنان زندگی میکنند که گویی نه تنها زندگی خود، بلکه چندین زندگی دیگر را هم درون خود دارند. این است که بعضی از نوابغ از همان کودکی، بلوغ خود را آشکار میکنند. در واقع آنها خود را از زندگیهای قبلی برای این زندگی آماده کردهاند؛ و گاهی حتی از چندین زندگی قبل این کار را آغاز کردهاند.
فیشر در جایی دیگر از کتاب میگوید: «…دردها و بدبختیها از روی رحمت برایمان فرستاده میشود تا به خود واقعی مان پی ببریم و نیروی واقعی درونمان را بیابیم. شادیهای معمولی نمیگذارد آنها را کشف کنیم. آنهایی که امتحان میشوند، آدمهای خوشاقبالی هستند، اما وقتی خود واقعی شان را کشف کنند ،شادی از راه میرسد …»
[۲][۳]
بخشی از کتاب[ویرایش]
جان بلیک، جوان سی و دو ساله، با قدی نسبتاً کوتاه اما ظاهری فعال و پرجنب و جوش وقتی در آپارتمان به هم ریختهاش در بروکلین چشم از خواب گشود، متوجه شد که ساعت نه و نیم است. دیرش شده بود. یا ساعت زنگ نزده بود یا شب قبل، یادش رفته بود تنظیماش کند. وقتی برای دوش گرفتن نبود مشتی آب سرد به صورتش زد، شانهای را با عجله لای موها دواند، یک ویتامین ث قورت دادو بعد در فکر این که در طول روز به انرژی بیشتری نیاز خواهد داشت، دومی را و آخر سر سومی را هم برای این که ممکن است برایش خوشیمن باشد. به سرعت لباسهایش را که شب قبل با حواسپرتی روی صندلی پرت کرده بود و هنوز کراوات دور یقهٔ پیراهن آویزان بود، مثل بلوز از سرش پایین کشید و پوشید. فورد موستانگ قدیمی مدل ۶۵ اش که برایش حالتی مقدس داشت در استارت چهار بالاخره روشن شد. پیش خود فکر کرد «مثل اینکه امروز از روزهایی خواهد بود که آدم پشیمان میشود که چرا اصلاً از رختخواب بلند شده.» لوئیس، منشی جان در مؤسسهٔ تبلیغاتی گلدستون که در ساختمان قدیمی اما کاملاً بازسازی شدهای در خیابان مدیسون قرار داشت و جان این چند سال اخیر را به عنوان نویسنده در آن کار میکرد، با نگرانی به او روز به خیر گفت. «کجایید شما؟ گلدستون خون خونش را میخورد. همه جا را دنبالتان گشته. جلسه پنج دقیقه دیگر شروع میشود و او حتماً میخواهد قبل از جلسه شما و گِیت را ببیند.» جان زیر لب گفت «زنگ ساعت» و رفت توی اتاقش، پروندهها و کاغذهای تلمبار شده روی میز را این ور و آن ور کرد. منشی پشت سرش وارد اتاق شده بود. جان پشتش را به او کرد و گفت: «این پروندهٔ کوپر کجاست؟»
ترجمه به فارسی[ویرایش]
این کتاب با عنوان حکایت آنکه دلسرد نشد: درسهایی برای رسیدن به موفقیت و ثروت، ترجمهٔ بیژن پایدار، منتشر و بارها تجدید چاپ شدهاست.[۴]
کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد یکی از محبوبترین و پرفروشترین کتابهای موفقیت در ایران است.
منابع[ویرایش]
- ↑ Fisher، Mark (۱۹۹۷). The Millionaire's Secrets: Life Lessons in Wisdom and Wealth. Touchstone. شابک ۹۷۸-۰۶۸۴۸۰۱۱۸۶.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ «کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد از مارک فیشر».صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ «حکایت آنکه دلسرد نشد».صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ فیشر، مارک (۱۳۸۴). حکایت آنکه دلسرد نشد: درسهایی برای رسیدن به موفقیت و ثروت. ترجمهٔ بیژن پایدار. نشر افکار. صص. https://www٫ashja٫com/fa/booksinfo/?auid, ۳۹۸&#۱۲۴, bid, ۶۱۰/کتاب-حکایت-آن-که-دلسرد-نشد٫html. شابک ۱-۳۶-۷۸۵۸-۹۶۴-۹۷۸ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid prefix (کمک).صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
This article "حکایت آنکه دلسرد نشد" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:حکایت آنکه دلسرد نشد. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.