زبان بهاری
این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
بهاری | |
---|---|
زبان پهلوی آذری | |
رسمالخط فارسی | |
بیان | باهاری |
زبان بومی در | ناحیه شمال همدان |
قومیت | ایرانی |
تعداد گویشوران | تقریبی ۲۰۰ هزار نفر (بدون تاریخ) |
خط فارسی | |
وضعیت رسمی | |
زبان رسمی در | یک تیره شاخص از سکنه مردم استان همدان. |
کدهای زبان | |
ایزو ۶۳۹-۱ | az |
ایزو ۶۳۹-۲ | aze |
ایزو ۶۳۹-۳ | aze |
زبانشناسی | بخشی از زبان آذری |
زبان بهاری از گروههای زبان ترکی در ایران است که فقط لهجه خاص سکنه شهر بهار بوده که وارث لغات بسیار کلیدی از دوران و اعصار کهن است. این شهر با اینکه تا نیم قرن اخیر شهرستانی بیش نبود امّا واجد خصوصیات ویژه تمدنی بوده که از گذشته تا نیم قرن اخیر برخی آثار تمدنی مانند ارگ، کاروانسرا، مسجد، مکتبخانه، حمام، بازار، قهوهخانه و از مشاغل زراعت، شبانی از و صنایع آهنگری، سنگتراشی را واجدبود. افراد تحصیل کرده که از مکتبخانهها فارغ میشدند طیفهای مختلف سیاسی، مذهبی، فلسفی و فرهنگی را تشکیل میدادند.
گویش بهاری[ویرایش]
لهجهبهاری از گویشهای خاص پهلوی آذری است که اکثر واژههای آن از کلمات فارسی یا پارسیباستان تشکیل شده امّا مفهوم کاملاً متفاوت با فارسی دارد گویی واژههای زبانبهاری از زبان فارسی وام گرفته شده یا بالعکس زبان فارسی از زبانبهاری اخذ گشته است.
با اینکه این زبان ریشه آذری دارد امّا هیچگاه هنگام محاوره با افراد آذری زبان بلاخص تبریز، اورمیه، اردبیل و حتی استانبول سخن همدیگر را نمیفهمند و گاهی مواقع هشتاد درصد گفتگو برای طرفین قابل فهم نیست[۱]. مثلها و نصایح بیشماری از این گویش بجا مانده است، از جمله ضربالمثلی که به قوم ماد اشاره مینماید. هیچگاه تصوّر نمیشد آوازه و شعاع این مثل از محدوده جغرافیای شهر بهار فراتر رفته باشد امّا این مثل معروف حتی از جغرافیای ایران فراتر رفته گویا در آسیای صغیر هنوز هم رایج است.
در جمع گاهی کسی موضوعی را ادعا میکند که احتمال کذب بودن آن زیاد است؛ مثلا فردی بگوید: پارسال سنگی را به وزن صد کیلو از میانه راه برداشتم. شنونده ادعایش را نمیپذیرد و میخواهد او را محک بزند. بجای حاشیه رفتن صریح میگوید: همدان ایراق، کَردوسه یاخون [۲]. یعنی بجای ادعا عملاً گفتهات را ثابت کن.
تاریخچه زبان[ویرایش]
کنکاش جدی در این مورد تا کنون صورت نگرفته ولی تفاوت آن از زبان ترکی در مثل فوق کاملاً مشهود است. در بیشتر اصطلاحات مشترک با زبان فارسی میتوان ورود، سرود، درود، دروغ یا اصطلاحاتی دیگر مانند باش، بود، سور، دخت، ریخت و بسیاری دیگر را که تلفظ همسان داشته ولی مفهوم متفاوت دارند، مثال آورد.
کاره[ویرایش]
این اصطلاح که در سنگنبشته بیستون آمده و به عقیده برخی از محققان و باستانشناسان اشاره به لشکر یا قوای نظامی دارد. محققان پیرامون این واژه چنین اظهار نظر میکنند که در پایان قرن ششم پیش از میلاد ارتش ماد هنوز از مردم جدا محسوب نمیشد و کاره «Kara» هم معنی لشکر را میرسانده و هم معنی افراد جنگجوی داوطلب از قبایل را. عقیده هرتسفلد و کینگ راجع به کاره اینگونه است که کاره به صورت آزادگان مشمول خدمت اجباری جنگی در میآیند، بودهاست.
در فرهنگ لغات زبان فارسی کاره به معنی صاحب شغل و مقام و مؤثر در امری تعریف میشود. این اصطلاح باستانی در زبان بهاری به معنی ضربه محکم یا محکم کوبیدن است که ممکن است با مفهوم کتیبهٔ بیستون که به قوای جنگی اطلاق شده مفهوم همسان داشته باشد.
ارته[ویرایش]
به عقیده محققان تصور اینکه اوستا نخست به زبان دیگری نوشته شده و سپس به زبان ایرانی برگردانده شده، مردود است. تمام اصطلاحات دینی اوستا و مجموع مفاهیم دینی و اخلاقی آن ازقبیل ارته (θrta) به معنی تجسم عدالت و بسیاری واژگان دیگر در زبانهای ایرانی عمومیت دارند. این کلمات نه تنها در میتانی [۳] بلکه در سوریه و فلسطین نیز دیده میشود. بخصوص ارته جلب توجه میکند و این خود موجب شد که محققان این نام را بیشتر به گروه زبانهای ایرانی مربوط بدانند نه هندی.
جدل محققان زبان شناس بر سر واژهای ساده است صرف نظر از سابقه تاریخی آن در زبان بهاری عمومیت دارد و به نظر میرسد مفهوم واقعی کلمه در دوران اوستا آن بوده که اکنون در میان گویشوران بهاری رایج است. ارتع به معنی سپیدهدم، پگاه یا اولصبح است آن زمانی مدّ نظر است که هنوز امواج نور تشعشع نیافته ولی از گرگ و میش هوا کاسته شدهاست. اَرته کلام برزویه پزشک بهخوبی توصیف شده: سحر خیز باش تا کامروا باشی .
تئوفور[ویرایش]
چنانچه دانسته است در مشرقباستان همیشه نامگذاریها با در نظر گرفتن معنی اسامی صورت میگرفت. عادة نامها از تلفیق چند کلمه پدید میآمدند یا از جملههای کوچک مرکب بودند؛ در نتیجه تجزیه و تحلیل نامها بعضی از ذخایر لغوی و قواعد دستور زبان را به دست میدهد که بوسیلهٔ آثار منابع دیگر نمیتوان بدان رسید. گذشته از این به یاری این تجزیه میتوان برخی از عناصر فرهنگ و به ویژه دین را مشخص نمود. مثلا، نام خدایان که در لیست اسامی یا تئوفور منعکس شدهاست.
الواح گلی بابل که با عنوان تئوفور نام خدایان اساطیری میانرودان در آن منعکس شده در زبان بهاری واژهای پیش پا افتاده و رایج است اگر هم لیستی بدین مضمون در اسناد یا بایگانیهای سلاطین میانرودان وجود داشته کنایه از طرد یا رد همه افراد داخل لیست از جامعه بودهاست به عبارتی اشخاص و اساطیر منفی را در لیست سیاه تئوفور گنجاندهاند.
قیاس واژگان[ویرایش]
- زبانهای قرون وسطا
زبانبهاری | زبان پارسی میانه | یونان باستان | زبان اوستایی | پارسی باستان | زبان اسکیتی | زبان مادی | زبان فارسی | ملاحظات |
وخت | وخد | vxaò | -- | -- | -- | -- | وقت | زمان به معنی اخص |
وختنگ | وختنگ | -- | -- | -- | -- | -- | وقتتنگ | کمیوقت |
بددُخ | بیدخت | -- | -- | -- | -- | -- | بیدُخت | بدشکل |
بدریخ | بطریق | -- | -- | -- | -- | -- | بدریخت | بد قیافه |
بددَخ | -- | -- | -- | -- | -- | -- | بدبخت | بخت برگشته |
سو ئیثره | -- | Šoiθra | سوئیثره | -- | -- | -- | -- | زمین مزروعی که نیازمند آبیاری باشد |
دگم | -- | -- | دگم | دگم | -- | -- | -- | سر زدن، احوال پرسیدن، عیادت |
ئیشمع | -- | -- | ئیشما | -- | -- | -- | -- | ننوش |
یییم | -- | -- | ییم | -- | -- | -- | -- | یِییم: دلپسند. یَییم: تناول |
تئوخُم | -- | Tauxman | تئوخمن | تئوهمه [۴] | -- | -- | تخمه | نسل، نژاد |
آرتا | -- | -- | آرتا | -- | آرتا | -- | -- | گسترش، افزودن، اضافه شدن |
اَرتع | -- | θrta | آرتا | -- | آرتا | -- | -- | سپیدهدم |
- زبانهای باستان
زبان بهاری | پارسی باستان | زبان عیلامی | زبان سومری | زبان آشوری | زبان اوستایی | زبان مادی | یونان باستان | زبان انگلیسی | زبان فارسی | ملاحظات |
بگ | -- | -- | -- | بگه | یزته | بگ | -- | Big | بزرگ | بیگ. به معنی خدا در ادبیات کهن |
پارس | پارسه | پارسوماش | -- | پارسوا | پرسو | پارس | Parφa | Parsian | فارس | زنگزده. سرزمین تفتیده |
پارت | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | Part | -- | غافلگیر کردن، فعل غافلگیری |
شوش | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | جوانه |
اَکباتان | هنگمتنه | هالماتانا | -- | -- | -- | -- | اکباتانا | -- | همدان | محل اجتماع هنگ یا قبایل مادها |
مادِ | -- | -- | مادای [۵] | -- | -- | -- | -- | -- | -- | ما، بوسیدنی، زیبا، قشنگ |
-- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- | -- |
قیاس و جزئیات بیشتر[ویرایش]
زبانهای مستقل و قائم بهذات گاهی شامل کنایهها، اشارهها و ضربالمثلها نیز میشود. زبانیکه واجد ضربالمثلهای مکفی و مختص داشته باشد یعنی نمونه مثلهای آن در زبانهای دیگر وجود نداشته باشد به زبان کلاسیک نیز مشهور است. زبان بهاری سرشار از کنایهها، مثلها و اشارههای ادبی است ولی متأسفانه طی نیم قرن اخیر تقریباً بیش از هشتاد درصد این مفاهیم از زبانبهاری حذف یا منسوخ شدهاست. مادران امروز تعالیم یافتگان دیروز نیز نقش مهمی در زدودن اصطلاحات بهاری داشته و دارند. مادری که مسلّط به زبان فارسی شده گویش به زبان مادری را ننگ پنداشته فلذا با سودان نسل سوم و بعد از آن نه تنها زبان مادری فراموش میکنند بلکه گاهی آنرا به سخره هم میگیرند.
- واژههای همسان متفاوت در معنی
زبان بهاری | زبان فارسی | تفاوت تلفظ | مفهوم زبان فارسی | مفهوم زبان بهاری | تفاوت معنی | مفهوم واژه به زبان بهاری |
پیش | پیش | نیست | جلو | پخت | هست | این کلمه یک اصطلاح آشپزی به معنی پخت و پز است. |
دانش | دانش | نیست | علم | صحبت | هست | دانش به معنی سخن بگو یا حرف بزن صحبت کن. |
موزه | موزه | نیست | محلنگهداری اشیاء تاریخی | موذی | هست | در گذشته تلویحا فقط کنایه از خصلت موش بوده که غلات را ربوده تفکیک و نگهداری میکرد[۶]. |
نبرده | نبرده | نیست | جنگجو | چطوره | هست | نبرده: چطوره، چهجوره. زمانی ادا میشود که از خوب یا بد بودن چیزی یا شیئی آگاهی حاصل گردد. |
غروب | غروب | نیست | عصر | مونتاژ | هست | غروب یعنی برپا کردن، احیا کردن مثل اینکه با چوب یا خشت دیوار یا سدی را ایجاد کنی. |
دروغ | دروغ | نیست | اکذب | ایستاده | هست | دروغ به معنی ایستاده مانند درخت یا ستونی که قائم بر زمین باشد. |
درود | درود | نیست | ستایش | ایستاده | مست | درود به معنی ایستاده مانند اتومبیل یا قطاری که توقف کرده باشد. |
گیر | گیر | نیست | گرفتار شدن | داخل شو | هست | اغلب جمعی که بخواهند داخل مجلس یا اتاقی بشوند بزبان آورده میشود. برو تو |
پائیز | پائیز | نیست | نام فصل | سهم | هست | وقتی بخواهند سهم کسی را از شراکت یا تعارف پرداخت نمایند بزبان آورده میشود |
سلوک | سلوک | نیست | رفتار | مدارا | جزئی | همزیستی مسالمتآمیز. این اصطلاح در مورد سلوکیان مصداق دارد. |
دربند | دربند | نیست | گرفتار | مواظب | هست | مواظب یا مراقب از کسی یا چیزی. در بند آن مباش که شنید یا نه شنید حافظ |
دیده | دیده | نیست | چشم | گفت | هست | گفت، فرمود |
دارا | دارا | نیست | ثروتمند | ثروتمند | نیست | پولدار، ثروتمند |
پایه | پایه | نیست | پَی | سهم | هست | سهم، قسمت |
اگر | اگر | نیست | احیاناً | خم میکند | هست | زمانی صرف میشود که کسی که بخواهد شيئی را خم یا کج نماید. |
اگرچه | اگرچه | نیست | در صورتی که | خمکننده | هست | کسیکه کارش خم کردن یا به پشت آوردن باشد، تلویحاً پهلوان |
ناخوش | ناخوش | نیست | مریض | مریض | نیست | بیماری، مریضی |
دوش | دوش | نیست | دوشآب | افتادن | هست | افتادن از دیوار یا هر ارتفاع است. دوش در غزل حافظ به معنی دیشب است. دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند. |
اینان | اینان | نیست | اینها | باور کن | هست | یقین، باور |
- واژههای ناهمسان اشتراک در معنی
زبانبهاری | زبان فارسی | تفاوت تلفظ | معنی فارسی | معنی بهاری | تفاوت معنی | مفهوم در زبان بهاری |
درُس | درست | هست | درست | درست | نیست | سالم |
نادرُس | نادرست | هست | غلط | غلط | نیست | خطا، اشتباه |
یاهوده | یهودی | هست | یهودی | یهودی | نیست | در کیش موسی |
قیاس با زبان انگلیسی (لاتین)[ویرایش]
زبان بهاری | زبان انگلیسی | تفاوت تلفظ | مفهوم زبان انگلیسی | مفهوم زبان بهاری | تفاوت معنی | مفهوم واژه به زبان بهاری |
دِ | The | نیست | آغاز بیان | آخر بیان | هست | به آخر واژه متصل میگردد و کلمه را به موصوف ربط میدهد. |
بی | B | نیست | از حروف | یک | هست | عدد یک، هر چیز تک |
دی | D | نیست | از حروف | بگو | هست | حرف بزن، سخن بگو |
یو | U | نیست | از حروف | بشور | هست | شستشو، اشاره به شستن، بویژه البسه و ظروف |
ئی | E | نیست | از حروف | بو | هست | ئی به معنی بو و رایحه است مانند زعفرانیه یعنی بوی ساطع از زعفران |
ئو | O | نیست | از حروف | او | هست | ئو (اُ) به معنی او سوم شخص مفرد. |
ائل | L | نیست | از حروف | ایل | هست | ائل به معنی ایل، خاندان، طایفه، خانواده. |
نو | No | نیست | نه | تازه | هست | هر چیز جدید و تازه |
آن | On | نیست | روی | قسم | هست | به معنی سوگند یا قسم |
ایت | It | نیست | آن | سگ | هست | سگ و گمشدن که مفاهیم آنها با جمله تفهیم میشود. |
ایز | Is | نیست | است | رد | هست | رد یا اثری که مشخص نماید گذری اتفاق افتاده است |
ایتایزه | It is a | نیست | این هست یک | رد پای سگ | هست | ایت-ایزه: هنگام مشاهده رد یا اثر پای سگ بر زبان رانده میشود. |
الیزه | Elise | نیست | اسامی زنانه [۷] | رد پای ایل | هست | ائل-ایزه: هنگام مشاهده اثر پا یا عبور ایلات بر زبان جاری میشود. |
پانویس[ویرایش]
- ↑ مؤلف کتاب تاریخ ماد چنین اظهار میدارد که در دوران رونق اتحادیه قبایل ماد در آن سرزمین مردمی که ایرانی زبان نبودهاند زندگی میکردند. ص ۱۴۵
- ↑ به لهجه استانبولی: آمادان اوزاق کردیسی یاخین
- ↑ بخصوص در خاندان سلطنتی
- ↑ Tauhma
- ↑ ماتوم زبان اکدی
- ↑ برخی اصطلاحات مشترک مانند دانش، موزه، پائیز حاکی از این است که این واژهگان از زبانبهاری داخل زبانفارسی شده و زبانبهاری کهنتر از زبانفارسی در ایران بودهاست.
- ↑ یا به کاخ الیزه توجه گردد
منابع[ویرایش]
- نوری. جواد. شیرینسوزلر. ترجمه: جواد نوری. انتشارات: برکت کوثر. همدان ۱۳۹۵. شابک ۹۷۸−۶۰۰−۴۲۵−۰۳۷−۵
- ای. م. دیاکونوف. تاریخ ماد. ترجمه کریم کشاورز. انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. تهران ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴−۴۴۵−۱۰۶−۶
- کریستینسن، آرتور (۱۳۷۸). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی غلامرضا. تهران: انتشارات نگاه. شابک ۹۶۴-۳۵۱-۲۸۵-۱.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
در پروژههای خواهر میتوانید در مورد زبان بهاری اطلاعات بیشتری بیابید.
در میان کتابها از ویکیکتاب
در میان گفتاوردها از ویکیگفتاورد
در میان متون از ویکینبشته
در میان تصویرها و رسانهها از ویکیانبار
در میان خبرها از ویکیخبر
پیوند به بیرون[ویرایش]
This article "زبان بهاری" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:زبان بهاری. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.