سید محمدصادق حسینی طهرانی
سید محمدصادق حسینی طهرانی سید محمدحسین حسینی طهرانی | |
---|---|
آیت الله سید محمدصادق حسینی طهرانی | |
زادروز | ۳ آذر ۱۳۳۲–۱۷ ربیع الاول ۱۳۷۳ |
تبار | ایرانی |
پیشه | دین عرفان فقه کلام تفسیر قرآن |
سالهای فعالیت | معاصر |
تأثیرگذاران | سید هاشم حداد محمدحسین طباطبایی سید محمدحسین حسینی طهرانی |
تأثیرپذیرفتگان | عبدالحمید واسطی محمدحسن وکیلی |
مذهب | شیعه دوازدهامامی |
وبگاه | |
http://nooremojarrad.com/ |
سید محمدصادق حسینی طهرانی[۱] (زادهٔ ۱۳۳۲ تهران) فیلسوف، عارف و فقیه شیعه است.
زندگینامه[ویرایش]
سید محمدصادق حسینی طهرانی از علما و عرفای معاصر، فرزند سید محمدحسین حسینی طهرانی، در ۳ آذر ۱۳۳۲(۱۷ ربیع الاول ۱۳۷۳) در طهران متولد شد. در سیزده سالگی در طهران و در اواسط سال هفتم تحصیل در مدارس عمومی، در مدرسه آیة الله مجتهدی دروس را آغاز نمود. خود او در این رابطه میگوید:
آیة الله مجتهدی عالمی شریف، زاهد و متعبد و اهل تهجد بودند و لذا علامه والد رفتن ما را بدان مدرسه میپسندیدند و ما جزء دورههای اول شاگردان ایشان بودیم که هنوز مدرسه ایشان خلوت بود. دروس مقدمات را ابتداء در آن مدرسه و بعضاً چون سیوطی نزد خود ایشان گذراندم که سه نفر بیشتر نبودیم و برخی از دروس را که در آن مدرسه نمیخواندند به سفارش علامه والد جداگانه به شکل خصوصی درس گرفتم. مسجد آیت الله خوشوقت کمی پائینتر از منزل ما بود که مسجد جد مادری ما بود و آن را به آیة الله خوشوقت سپردند. علامه والد سفارش ما را به ایشان کردند و شرح انموذج را در منزل ایشان درس گرفتیم و بعد از اتمام مغنی تمام مطول را نیز حقیر منفرداً در همان مسجد نزد آیت الله خوشوقت درس گرفتم و مجموع معانی و بیان و بدیع دو سال طول کشید. حاشیه و شرح شمسیه و مغنی را هم نزد یکی از طلاب سابق بر ما در همان مدرسه آقای مجتهدی درس گرفتیم که به رحمت خدا رفتهاند و شخصی بسیار منزه بودند؛ و شرائع را هم نزد یکی از فضلای طهران خواندیم. گلستان سعدی و صمدیه و تبصره المتعلمین و مختصر النافع و معالم و بخشهائی از لمعه و نیز شرح منظومه حاجی سبزواری و قسمت زیادی از جلد اول اسفار را در همان دوران در طهران خدمت علامه والد درس گرفتم که در برخی از آنها اخوی نیز حضور داشتند. درس ایشان بسیار قوی و متقن بود.
سفر حج و عمامه گذاری[ویرایش]
پدر وی علامه طهرانی (سید محمدحسین حسینی طهرانی) در اواخر سال۱۳۹۰ ق (بهمن ۱۳۴۹) همراه با دو فرزند خود: ّ سیّد محمّد صادق که در آن وقت ۱۷ سال داشت، و ّ سیّد محمّد محسن که قدری متجاوز از ۱۵ سال داشت برای أداءِ مناسک حجّ و زیارت بیت الله الحرام و زیارت قبر رسولالله و فاطمه زهراء و امامان بقیع از راه کویت به مکه مشرّف میشوند و در بازگشت به کربلا رفته و نزدیک به یک ماه در آنجا توقّف مینمایند و بالاخره پس از زیارت ائمّه عسکریّین با سید هاشم حدّاد در اوائل دهه سوّم از محرّم الحرام ۱۳۹۱ق (اوائل فروردین ۱۳۵۰)به تهران بازمیگردند. وی دربارهٔ این سفر مینویسد:
خودِ خداوند و وجود أقدس رسولالله و فاطمه زهراء و ائمّه بقیع و ائمّه عتبات عالیات هم انصافاً پذیرائی کردند؛ و آقای حدّاد هم مثل دو فرزندشان بلکه بیشتر و بالاتر این دو را پذیرفتند، و پیرمرد عارف هفتاد و چند ساله خود شخصاً به پذیرائی قیام میکرد. نان و سبزی میخرید، حوائج را تهیّه میفرمود، سفره میانداخت؛ و چون پس از عید غدیر وارد شدیم به هر یک از آن دو، پنج دینار عراقی عیدی داد، و با دست مبارک خود لباس علم و معرفت و ادب بر تن بنده زاده بزرگتر سیّد محمّد صادق نمود، و او را در کسوت روحانیّت آورده بدین خِلعت رسولاللهی مخلّع فرمود، و عمامه بر سرش پیچید؛ و آنچه از شرائط و لوازم ارشاد و هدایت بود، نه آنکه دریغ ننمود بلکه بطور أتمّ و أکمل دربارهٔ ایشان انجام داد.[۲]
مهاجرت به قم[ویرایش]
پس از خواندن این دروس و بسیاری از شرح لمعه به قم مشرف شده و قوانین و مابقی لمعه را در قم گذراند:
شرح لمعه را بیشتر نزد آیت الله صلواتی و آیت الله اشتهاردی که هر دو عالمانی بسیار متواضع و بزرگوار و دقیقالنظر بودند، خواندیم و بسیاری از آن را خدمت این دو بزرگوار خصوصی در ایام تعطیلی درس گرفتم و در همان دوره جوهر النضید را نزد آقای جلیلی درس گرفتیم.
در رسائل استادهای بسیاری عوض کردیم تا بالأخره به آیت الله آقای شیخ جلال شمسای گلپایگانی رسیدیم و درس ایشان ما را قانع کرد و بقیه کتاب را و خصوصاً تمام مباحث استصحاب آن را که خیلی دقیق بود خدمت ایشان بودیم. ایشان خیلی ملا و با دقت و از اعضای هیئت استفتائیه آیت الله گلپایگانی بودند و درایه شهید و رجال را در تعطیلیها نزد ایشان خواندم.
مکاسب را خدمت آیت الله ستوده در مسجد امام حسن علیه السلام در سه سال و کفایه را نزد آیت الله سلطانی در منزلشان قریب به مدرسه آیت الله حجت خواندیم که خیلی قوی و پخته تدریس میفرمود.
به سفارش علامه والد، دروس معقول را خدمت آیت الله حسنزاده شرکت میکردم. اسفار را صبحها درس میدادند که هفت، هشت نفر بیشتر نبودیم و الهیات شفا را عصرها درس میدادند که شلوغ میشد و شرح اشارات و مدتی عرفان نظری هم در خدمتشان درس گرفتم.
شرکت در دروس خارج[ویرایش]
استاد اصلی وی در دروس خارج فقه و اصول، مرتضی حائری است هرچند از استادهای دیگری نیز استفاده نمودهاند:
در دروس خارج، درس اصلی ما درس آیت الله شیخ مرتضی حائری بود. حقیر تقریباً درس همه استادان قم را به جز درس آیت الله اراکی رفتم و هیچ درسی را به قوت درس ایشان ندیدم؛ و لذا در همان درس فقهاً و اصولاً تا آخر شرکت کردم. آیت الله اراکی بسیار آهسته صحبت میفرمودند و فقط خواص درس که جلو مینشستند از صدای ایشان منتفع میشدند و میگفتند درس ایشان از آیت الله حائری کمتر نبود.
حقیر حدود چهار سال از درس اصول آیت الله حائری استفاده کردم که ایشان به علت کسالت قلبی درس را تعطیل نمودند ولی از درس فقهشان حدود دوازده یا سیزده سال بهرهمند شدم. درس ایشان واقعاً شاگردپرور بود و انسان یکی دو سال که میرفت ملکه اجتهاد را در خود مییافت.
در کنار درس ایشان زکات را در درس آیت الله منتظری شرکت کردم که درس خوب و منقحی بود و ایشان خیلی زحمت میکشیدند و کاری برای شاگرد باقی نمیگذاشتند و نیز درس قضاء آیت الله گلپایگانی را شرکت کردم که بر مبنای جواهر بود ولی چون اشتغالات مرجعیتشان زیاد بود چندان فرصت مراجعه نداشتند و فقط پختگی و عمق فقهی ایشان و گاهی نکاتی که میفرمودند برای ما قابل استفاده بود.
مدتی نیز درس آیت الله آمیرزا هاشم آملی رفتم و یکی دو سال اصول آیت الله وحید رفتم به خاطر آنکه بنایشان بر تبیین مطالب شیخ محمدحسین اصفهانی (کمپانی) رضوان الله علیه بود و شیخ خیلی قوی بودهاند.
به امر والد برای تسلط بیشتر بر رجال خدمت آیتالله شبیری زنجانی که رجالی متبحری بودند رفتیم و تقاضا کردیم که یک دوره رجال برای ما تدریس نمایند ولی هرچه تقاضا کردیم قبول نکردند. نهایتاً تقاضا کردیم که برایمان خارج حج را تدریس کنند و در ضمن از اسناد روایات هم کامل بحث کنند و در خلال آن مباحث رجالی را هم به شکل مستوفی بیان کنند تا در رجال قوت بگیریم و ایشان پذیرفتند و با چند نفری درس حج را خدمتشان میخواندیم و یکسال یا بیشتر حقیر در آن درس شرکت کردم.
استادان اخلاقی و عرفانی[ویرایش]
استاد یگانه وی در عرفان و سیر سلوک، سید هاشم حداد میباشند. چنانکه به مناسبتی خود او مینویسند:
حال ایشان نسبت به حدّاد به گونهای بود که در محیط خانه نیز کاملاً منعکس میشد. ما (فرزندان ایشان) و خانم والده، همه آقای حدّاد را به عنوان یک انسان مقدّس و مهذّب و دور از هوی و واصل به مقام فناء و محض عدالت و طهارت و محبّ و عاشق خالص خداوند میدانستیم و اگرچه ایشان غالباً دراین باره برای ما صحبتی نمیکردند، ولی ما خودبه خود نسبت به آقای حدّاد عشق و علاقه داشتیم.
این عشق و علاقه بود تا اینکه حدود دوازده، سیزده سالگی که حقیر طلبه شده و در سلک شاگردان مکتب أهلبیت علیهمالسّلام درآمدم و در خدمت علاّمه والد به شوق زیارت و استفاضه از لمعات و أنوار ولایت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام و طواف به دور آن بارگاه کبریایی به کربلای معلّی مشرّف شدیم. مدّت إقامت ما در کربلای معلّی، حدود یک ماه بطول انجامید و آنجا برای أوّلین بار توفیق زیارت آقای حدّاد نصیب شد.
در همین سفر بود که علاّمه والد برای حقیر صحبت کرده و فرمودند: ایشان از بزرگان أهل معرفت هستند، شما از ایشان استفاده کنید؛ و خلاصه ما را با نام و معنای سلوک آشنا کردند؛ و آقای حدّاد با کمال ملاطفت و آغوش باز از ما دستگیری نموده و از ایشان دستور گرفتیم.
آن محبّت و علاقه سابق تبدیل به عشق و سوز و گداز خاصّی شد، بگونهای که در دوران تحصیل در حوزه دائماً برای ایشان، یکی پس از دیگری نامه مینوشتم، آن هم نامههای محبّتآمیز و سوزناک و مملوّ از أشعاری که بیان حال عشق و فراق بود و با آن مکتوبها قلب مجروح خود را تسلّی و تسکین میدادم و چون نمیتوانستم برای ایشان ارسال کنم همیشه درون میز تحریر پر از نامه بود.[۳]
علامه طهرانی نیز در شرح سفرش به سوریه و دیدار با سید هاشم حداددر سال ۱۴۰۰ قمری مینویسند:
چون احتمال میرفت تا وصول خبر ورود حقیر که تشرّف خود بنده بود، آقا از شام به سمت عراق مراجعت کنند، بنده، بنده زاده بزرگ سیّد محمّد صادق را به شام فرستادم تا اوّلًا به زیارت بی بی مفتخر شود، و ثانیاً به زیارت آقا که خود نیز از مخلِصین و شاگردان ایشان بهشمار میرفت فائق آید، و ثالثاً چون زودتر میرسد خبر حرکت بنده را بدهد. ایشان در صبح روز ششم محرّم الحرام وارد دمشق میشود، و همان روز با آقا ملاقات میکند؛ و پیوسته از فیوضات و برکات ایشان در خدمت زینب سلامُ الله علَیها مستفیض میگردد تا روز آخری که از دمشق به طهران عودت مینماید.
در این دو سه روزی که ایشان قبل از حقیر در خدمت آقا بودهاست چه استفادههائی بردهاست، و چه مشکلاتی را حلّ نمودهاست، و چه مطالبی را پرسیدهاست و جواب گرفتهاست، شرح مفصّل دارد.[۴]
اما وی همیشه از پدر خود یعنی علامه طهرانی نیز دائماً مستفیض بودهاند و از دستگیریهای ظاهری و باطنیشان بهره میبردند و لذا میشود پدر وی را نیز به نوعی از استادان ایشان به حساب آورد.
همچنین به سفارش علامه طهرانی از برخی دیگر از استادان عرفان و اخلاق نیز استفادههائی نمودهاست:
علامه والد فرمودهبودند که برای جهات اخلاقی از خدمت سه نفر استفاده کنیم. یکی آیت الله بهاء الدینی و یکی آیت الله سدهی اصفهانی و بیش از همه علامه طباطبائی که والد فرموده بودند که هر چند از یک بار خدمتشان مشرف شویم و از فیوضات اخلاقی و معنوی ایشان بهرهمند گردیم و بنده تا وقتی قم بودم اقلّاً هفتهای یک بار خدمت علامه طباطبائی میرفتم. پنجشنبهها جلساتی داشتند که حدود دو ساعت طول میکشید و سؤال و جوابهای علمی میشد و مقید بودم که شرکت کنم و غیر از آن گاهی هم منزلشان میرفتم. زیارت ایشان حتی اگر سکوت هم میکردند همهاش نور بود و آن مجلس فوائد علمی بسیار زیادی هم داشت و ایشان خیلی مسلط بودند و همیشه از افق دیگری اشراب میشدند و مطالب را بیان میکردند، ولی در دروسشان بنده شرکت نکردم.
گاهی هم خدمت آیتالله بهجت و آیت الله کشمیری هم برای استفاده معنوی از مجلس ایشان میرفتم ولی استاد ما در این مسائل آقای حداد قدسسره بودند.
تدریس[ویرایش]
در دوران تحصیل و اوائل بازگشت از قم کتابها و دروس مختلف و سطوح (مانند مکاسب) را درس گفته و در چند سال اخیر بحثهای فقه و تفسیر و معارف را تدریس نمودهاند.
دیدگاه فلسفی و عرفانی[ویرایش]
وی دربارهٔ فلسفه و عرفان میگوید:
به برکت وجود والد از آغاز با حکمت و عرفان آشنا شدیم و به عرفان عشق میورزیدیم و خودشان دروس فلسفه را به ما تعلیم دادند و هر چه بیشتر خواندیم، بیشتر برای ما روشن شد که اصول عرفان چیزی نیست جز همان توحید و معارف و دستورهای قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام و بدون این علوم نمیتوان معارف قرآن و عترت را فهمید و لذا روز به روز اعتقاد ما به عرفان و طریقه عرفای عالیقدر بیشتر شد و خدا را بر این نعمت بزرگ شاکریم. البته عرفان و حکمت دو مقوله است و اصل عرفان است و حکمت مقدمه آن میباشد.
وصایت پدر[ویرایش]
وی وصیّ شرعی علامه طهرانی میباشند که در وصیتنامه خود مینویسد:
…وصیّ خود قرار دادم قرّة العین مکرّم ولد أکبر و أرشد خود جناب فخر العشیرة الفخام سیّد العُلمآءِ الأعلام آقای سیّد محمّد صادق أیّده الله را،[۵]
در امور سلوکی و عرفانی نیز علامه طهرانی مکرراً شاگردان خود را پس از خود به ایشان ارجاع دادهاند. آیت الله بهجت نیز در مجلس ختم علامه طهرانی در مشهد به آقازاده بزرگ ایشان در جلوی حاضرین علناً گفتهاست: لمْ یمتْ مَن کان له وَلَدٌ مثلکَ.[۶]
آثار[ویرایش]
پانویس منابع[ویرایش]
- ↑ http://www.maarefislam.com/fa/
- ↑ کتاب روح مجرد ص 500
- ↑ کتاب «نور مجرد، ص 271 و 272»
- ↑ روح مجرد، ص 613
- ↑ آیت نور، ص ۶۱۹
- ↑ «دانشنامه عرفان و حکمت».صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
وبگاههای وابسته[ویرایش]
- علوم و معارف اسلام؛ مجموعه آثار علامه طهرانی
- اپلیکیشن جامع موبایلی آثار و مواضع علامه طهرانی
- زندگینامه علامه طهرانی در پایگاه نورمجرد ۰۰۰
This article "سید محمدصادق حسینی طهرانی" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:سید محمدصادق حسینی طهرانی. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.