عبدالخالق هزاره
عبدالخالق هزاره | |
![]() | |
💀Died | کابل، افغانستان |
---|---|
🏳️ Nationality | هزارههای افغانستان |
💼 Occupation | دانش آموز
|
عَبدُالخالق هزاره عامل ترور محمد نادرشاه، (پادشاهی: ۱۹۳۳–۱۹۲۹) پادشاه افغانستان بود.
عبدالخالق فرزند مولاداد هزاره بود که در سال ۱٢٩۵ خورشیدی چشم به دنيا گشود. پدرش او را به مکتب نجات فرستاد و در تربیتاش توجهٔ زیادی مبذول میداشت.
پدر بزرگ خالق اهل دایه و فولاد بود که زمان کوتاهی در مناطقی مانند دایزنگی و غزنی نیز بودوباش (سکونت) داشت. او در زمان امیر عبدالرحمن خان از سرزمین دایه و فولاد مجبور به کوج اجباری گردید، زمین، خانه، مال و دارائی پدریاش از جانب عمال امیر غصب شد و یک تعداد اعضای خانوادۀ وی به قتل رسيدند.
پس از مرگ پدر بزرگاش، دو پسر بنامهای مولاداد و خداداد از وی بجا ماند که مولاداد پدر خالق و خداداد کاکای او بود. آنها در منزل خاندان چرخی خدمت میکردند. چنانکه «مولاداد» در نزد «غلامصدیق خان» و پسرش خالق همراه با کاکای خود «خداداد» در خانۀ «غلامجیلانی خان» خدمتگار بودند.
پدر خالق، دارای تحصیلات خصوصی بود و به زبانهای انگلیسی، آلمانی و روسی تسلط نسبی داشت که در جریان سفرهایش به همراهی غلامنبی خان چرخی به اروپا فراگرفته بود. افزونبر اين، در اين سفرها برای مولاداد میسر شد تا اندیشه و آرمانهایش را بارورتر سازد. او سر پرشوری سیاسی داشت.
ترور محمد نادرشاه[ویرایش]
عبدالخالق نوجوان دانشآموز لیسهٔ (دبیرستان) نجات بود. کارنامهٔ فارغالتحصیلان با حضور شاه تشکیل شده بود. به ضرب ۲ گلوله یکی به بازو و دیگری به دهان محمد نادر شاه را در میدان فوتبال ترور کرد و در چادر سلطنتی (تجیر) جان داد.[۱] علاقمندی خانوادۀ خالق به نهضت امانی از دو جهت بود: اول آن که، شاه امانالله که پادشاه اصلاحطلب بود، طی فرمانی بار کنیزی و غلامی را از دوش مردم هزاره برداشت. دو ديگر آن که خاندان چرخی که ولی نعمت آنها بود، تا آخر به شاه امانالله وفادار بودند.
وقتی که نادرخان بهقدرت رسید، نخست شخصیتهای برجستهٔ کشور و وفادار به امانالله خان را اعدام کرد و در ضمن، تعداد ۱٨ نفر از خاندان چرخی را بهشمول غلامنبی خان و غلامجیلانی خان به سبب مخالفتی که با آنها داشت به قتل رسانید. اما در اين ميان، فقط غلامصدیق خان که در خارج به سر میبرد از قتل نجات یافت. همچنان «شاه بیبی» زن غلامجیلانی و دختران او «راضیه» و «رابعه» نیز زنده ماندند.
اين حوادث، بیترديد احساس نوجوانی چون عبدالخالق را جريحهدار ساخت و به گفتۀ محمدعوض نبیزاده، وی به تمام خاندان چرخی و بهويژه به شاه بیبی، خانم غلامجیلانی که مانند مادر به او توجه مینمود، سخت علاقمند بود و احترام میگذاشت.
از سوی ديگر، عبدالخالق و خانوادهاش با بهرهگیری از حیات شهری زیر تأثیر نظریات جنبیش مشروطهخواهان و روشنفکران آزادیخواه دورۀ امانی قرار گرفته بودند و احتمال دارد که خالق در یک سازمان سیاسی همراه با دیگر مبارزان ملی وارد کارزار سیاسی علیه نظام استبدادی نادرشاه شده باشد. چنانکه صالح پرونتا میگوید:
«عبدالخالق که یک جوان جدی، محکم، گرمجوش و تا حدی عصبی مزاج و دارای صفات مردانه بود و جوانی بود خوشاندام، بلند قد، فوتبالیست توانا و در ژیمناستیک بینظیر، تمام زندگی خود را به سیاست وقف کرد و به صورت یک انقلابی حرفهای درآمد. توجهٔ بیش از حد پدرش (مولاداد) به او، وی را به یک مبارز بیباک ضداستبداد بدل کرد. خالق هزاره فرزند فقر و محرومیت و وارث رنجهای بیکران مردم خود نيز بود ... باری او میخواست در يک مراسم تهدابگذاری در بالاحصار مأموریت خود را انجام دهد؛ اما موفق نشد.» به هرحال، عبدالخالق تصميم گرفته بود که نادر شاه را بکشد. بنابراين، زمانی که او کمتر از ۱٨ سال عمر داشت، روز ۱۶ عقرب سال ۱۳۱٢ خورشیدی، طومار زندگی نادر شاه را در هم پيچيد.
محمدکریم کابلی یکی از همصنفان عبدالخالق هزاره، خود شاهد بود که چگونه خالق، نادرخان را به گلوله بست. او میگوید:
«من در چند قدمی عبدالخالق ایستاده بودم، در بین من با او فقط دو نفر فاصله بود. من فیرهای تفنگچهٔ عبدالخالق و افتادن محمدنادر را بهچشم دیدهام. بخاطر همين قتل محمدنادر توسط وی بود که من و سایر همصنفانم، با وجود صغر سن، مدتها زندانی شديم.» در واقع، تنها این فرزندان بیگناه و مظلوم وطن نبودند که زندانی و سپس از درس و تعلیم محروم گردیدند، بلکه برادرها و اعضای فامیلهایشان نیز به جرم ناکرده مجازات شدند. و حتی گفته میشود که پس از کشته شدن نادر شاه، حکومت میخواست تمام شاگردان مکتب را که در آن روز حضور داشتند، تیر باران کند. اما در اثر مشورهٔ برخی از ارکان دولت، سرانجام به شاهمحمود يادآوری شد که چون قاتل و همدستان او گرفتار شدهاند، ساير شاگردان باید رها شوند.
با اين حال، غلاممحمد غبار، تاريخنگار معروف افغانستان، در کتاب «افغانستان در مسیر تاريخ» مینويسد:
«اگر گلولهٔ تفنگچهٔ عبدالخالق خان نادر را نکشته بود من و سایر زندانیان محبس سرای موتی همه اعدام میگردیدیم.» عبدالخالق با کشتن محمدنادر شاه، اگرچه در واقع، جان زندانيان سرای موتی را نجات داد، اما اين اقدام متهورانۀ او سبب شد که نه تنها خود او و اعضای خانواده و نزديکانش با بیرحمانهترين شکل ممکن کشته شوند، بلکه حتی دهها تن بیگناه ديگر نيز به اتهام همدستی با او طعم تلخ شکنجه و مرگ را بچشند.
از اين گذشته، آنچه که آقای غبار دربارۀ لحطات پس از ترور نادر شاه مینويسد:
«جوان ضارب (عبدالخالق خان) همين که شاه را کشته ديد، تفنگچۀ خودش را انداخته و به نظاره بايستاد، زيرا او جز کشتن شاه مطلب ديگری در اين محفل نداشت. چون هيچ حادثه ديگری بوقوع نيامد، افسران بيامدند و ضارب را بگرفتند، و مردۀ شاه را به داخل ارگ انتقال دادند.» بيشتر به قصهپردازی و قهرمانسازی شبيه است تا به واقعيت. زيرا، بنا به گزارش شاهدان عينی، زمانی که عبدالخالق نادرشاه را ترور کرد، پا به فرار گذاشت. اما وقتی که میخواست از روی ديوار محوطه به بيرون بپرد، پايش گير کرد و به داخل محوطه افتاد. در اين زمان سربازان سر رسيدند و او را دستگير کردند.
سالنامۀ کابل (سال ۱۳۱٢)، واقعۀ ترور محمدنادر شاه را چنين گزارش کرده است:
اعليحضرت محمدنادر شاه غازی را دست غدر و خيانت يک نفر غداری شهيد کرده، دوازده ميليون نفوس بيچاره اين کشور را تعزيهدار گردانيد!
... در محفلی که بروز چهارشنبه ۱۶ عقرب ساعت ۳ بعد از ظهر به تقريب تقسيم انعامات برای طلاب افغانی در چمن مقابل قصر دلکشا ترتيب داده شده بود و اين شهريار معارفپرور مطابق مرسوم همه ساله برای طلاب مکاتب شهر محض تشويق به علم و عرفان بدست خود انعام داده و دست با عاطفۀ پدری را بسر و روی هر کدام نوازش میداد، در چنين محفلی ... دفعتاً يک شخص ناپاکی موسوم به عبدالخالق تفنگچۀ از آستين غدر و خيانت برآورده و سه زخم التيام ناپذيری به قلب و سينۀ او وارد نمود. اين سالنامه در ادامه میافزايد: بعد از ختم فاتحۀ چهل ذات همايونش درخواست مجازات قاتل از طرف ملت شده و پس از اينکه قاتل نابکار و معاونين قتل محمود، عبدالله، اسحق خودشان در محاکمۀ عدليه به افعال شنيعۀ خود اعتراف کردند، عبدالخالق قاتل و محمود اعدام و عبدالله و اسحق محکوم به حبس دوام گرديدند. شوربختانه، اين گزارش سالنامۀ کابل چنان که از متن آن بر میآيد، کاملاً جانبدارانه منتشر شده است و نمیتواند انگيزۀ واقعی ترور و شيوۀ مجازات متهمان را منصفانه بيان کند.
محاکمه[ویرایش]
![](https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e8/Abdul_Khaliq_Hazara.jpg/300px-Abdul_Khaliq_Hazara.jpg)
عبدالخالق که بهخاطر بیعدالتیهای شاه در قبال اقوام افغانستان دست به کشتن نادرشاه زد، در تاریخ ۲۴ قوس به مرگ محکوم و با تمام اقوام و بستگانش به قتل رسید. در نهايت، بدن خالق را قطعه قطعه کردند تا درس عبرتی (هشداری) باشد، برای همهٔ آزاديخواهان! غافل از آن که با خون میتوان، کشتزار استبداد را آبياری کرد، ولی نمیتوان به انتظار بار مطلوب نشست.
پینوشتها[ویرایش]
- ↑ هزارهها، نوشتهٔ حسن پولادی.
منابع[ویرایش]
- شهید عبدالخالق قهرمان راستین وطن ماست حزب همبستگی افغانستان، ۱۶ عقرب ۱۳۹۱
- حاج کاظم یزدانی، پژوهش در تاریخ هزارها ج ۱، ص، ۱۷۱٬۱۷۰
- میرمحمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج۲، ۵۹۱
- دادههایی از نشریه نی، شماره یازدهم سال پنجم قوی ۱۳۸۶ / نوامبر ۲۰۰۷ و کتاب افغانستان در قرن بیستم نوشته ظاهر طنین
![]() |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ [[Commons:Category:{{#Property:P373}}|عبدالخالق هزاره]] موجود است. |
This article "عبدالخالق هزاره" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:عبدالخالق هزاره. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.
![]() |
This page exists already on Wikipedia. |