هویت طبری
هویت طبری یا هویت مازندرانی[۱] حسی جمعی از سوی مردمان مازندرانی و مازندرانی زبانهای ساکن در ایران است.[۱] این حس هویت، که هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر تاریخی و هم از نظر زبانی تعریف میشود، از یک تجربهٔ تاریخی و سنت فرهنگی و زبان مشترک بین مردمی که در مازندران زیستهاند تکامل یافته و در فرهنگ و عقاید و نیز تاریخ آن مشترک است. این هویت با کشیدن مرز مازندرانی ها و دیگران یعنی غیر مازندرانی ها تعریف و متمایز شد. هویت مازندرانی بخشی از هویت ایرانی را تشکیل می دهد بگونه ای هر مازندرانی علاوه بر داشتن هویت طبری برای خود یک هویت ایرانی قائل است.[۲]
هویت قومی و نسبت آن با هویت ملی یکی از مسائل اساسی در کشورهای چندقومیتی به شمار می آید. چگونگی رابطه و مناسبات میان این دو نوع هویت اجتماعی می تواند بر روی همبستگی و انسجام ملی در این کشورها تاثیر بگذارد. [۲]
بین نسل جوان و نسل بزرگسال در مازندران از حیث هویت بومی و میزان تعلق خاطر به فرهنگ و آداب بومی مازندران تفاوت معنی داری وجود دارد. داده های تحقیق در رگرسیون لجستیک نشان داد که بین هویت مازندرانی و سن افراد رابطه معنی داری وجود دارد. هر چه قدر به سن افراد در هر دو نسل افزوده می شود احساس تعلق خاطر آنها به فرهنگ و هویت مازندرانی نیز بیشتر می گردد. بین تحصیلات ، جنسیت و هویت مازندرانی در هر دو نسل تفاوت معنی داری یافت نشده است. داده های تحقیق نشان می دهد کسانی که محل تولد آنها شهر بوده است هویت مازندرانی آنها کمتر از کسانی است که در روستا تولد یافته اند و این رابطه در هر دو نسل معنی دار است.[۳]
به اعتقاد برخی با حفظ گویش مازندرانی، می توان هویت مازندرانی را حفظ کرد؛ به اعتقاد این این دسته از افراد برای این کار باید کتابهایی به گویش مازندرانی برای علاقهمندان بهویژه کودکان و نوجوانان تألیف کرد؛ بهگونهای که داستان و شعر و تاریخ مازندران را به این گویش بیان کند. [۴]
به گزارش ایرنا، در سالهای اخیر تكاپوهای جست و گریخته ای برای پرداختن به زبان، فرهنگ و هویت مازندرانی انجام شد.[۵]
حوزه گستردگی زبان مازندرانی از شمال به دریا خزر، از شرق تا گرگان، از جنوب تا منطقه شهمیرزاد ، سنگسر، فیروزکوه، دماوند،لواسانات، کوه های امامزاده داوود و طالقان و از غرب تا تنکابن است.[۳]
بعد شناختی[ویرایش]
امروزه مردم براساس سه مولفه خود را مرتبط با هویت طبری می دانند و طبق سه مولفه زبان مشترک، مکان مشترک و تبار مشترک خود را به عنوان یک مازندرانی یا طبری به دیگران می شناسانند:[۶]
- زبان مازندرانی: این مولفه از سایر مولفه های گستردگی بیشتری دارد و شامل مردمی که در استان های هم مرز با مازندران می شود که دارای زبان مشترک با مازندران هستند و باعث می شود هویت خود را با اهالی مازندران یکی بدانند این موضوع بیشتر در نواحی شمالی و شرقی استان تهران و نواحی شمالی البرز و نواحی شمالی و غربی سمنان و نواحی غربی استان گلستان دیده می شود. حوزه گستردگی زبان مازندرانی از شمال به دریا خزر، از شرق تا گرگان، از جنوب تا منطقه شهمیرزاد ، سنگسر، فیروزکوه، دماوند،لواسانات، کوه های امامزاده داوود و طالقان و از غرب تا تنکابن است.[۴]
- تولد در مازندران: این مولفه تنها به تولد در استان مازندران تعریف می شود و هویت طبری در به دنیا آمدن در استان مازندران تعریف می شود.
- اصالت مازندرانی: این مولفه به داشتن تبار مازندرانی اشاره می کند و شامل اشخاصی که قرن ها در نواحی دیگر زندگی کرده اند ولیکن اصالت طبری خود را حفظ نموده اند همچون الیکایی های استان سمنان می شود.
بعد احساسی[ویرایش]
در میان مازندرانی ها مانند سایر مناطق ایران عواطف بومگرایانه قوی وجود دارد و این احساس غرور به هویت طبری به چهار دسته تقسیم می شود:[۷]
- افتخار به منابع طبیعی و محیطی: این مولفه بیشتر در میان سکنه ی مازندران و غرب گلستان دیده می شود.
- افتخار به زبان مازندرانی: این مولفه مشترک به تمام طبری زبانان است که به زبان مشترک اشاره دارد.
- افتخار به دستاورد های تاریخی سیاسی فرهنگی اقتصادی علمی ورزشی: این مولفه در بعد تاریخی شامل رویداد های تاریخی و حکومت های طبرستان و وجود پادشاهان و وزرای مازندرانی و در بعد سیاسی شامل حضور سیاستمداران مازندرانی در راس کشور و در بعد ورزشی شامل افتخارات ورزشکاران مازندرانی در جهان و المپیک و در بعد علمی شامل حضور نخبه های مازندرانی حوزه های مختلف می شود.
- افتخار به فرهنگ مازندرانی: این مولفه مشترک بین تمامی طبری زبانان است و به فرهنگ مشترک اشاره دارد.
بعد نگرشی و فعالیتی[ویرایش]
مردم استان مازندران در بعد نگرش به هویت بومی به سه دسته تقسیم می شود. دسته نخست گروهی هستند که خود بخشی از هویت بومی مازندرانی می دانند که سکنه ی ساکن در منطقه گلوگاه تا نشتارود (شرق تنکابن) جز این گروه هستند. دسته دوم گروهی که خود را تلفیقی از هویت بومی مازندرانی و گیلانی می دانند که سکنه تنکابن جز این گروه هستند. دسته سوم گروهی هستند که خود را از هویت بومی مازندرانی دو می دانند که اهالی رامسر جز این گروه محسوب می شوند.
مردم مازندران در بعد فعالیت فرهنگی در عرصه هویت مازندرانی به سه دسته تقسیم می شوند:[۸]
- فعال : این دسته شامل اهالی نواحی مرکزی مازندران مانند بابل، آمل، نور و نوشهر و نواحی کوهستانی مازندران همچون سوادکوه، کجور، مرزن آباد، کلاردشت، سه هزار، اشکورات و هزارجریب و نواحی غربی گلستان همچون علی اباد کتول، کردکوی و بندرگز و شمال سمنان همچون شهمیرزاد می شود که بیشتر از سایرین در فعالیت های فرهنگ بومی حضور دارند.
- میانه : این دسته شامل اهالی شرق مازندران مانند ساری، قائمشهر، گلوگاه، بهشهر، نکا و اهالی غرب مازندران مانند چالوس و عباس آباد و غرب گرگان و نواحی شرقی تهران همچون فیروزکوه می باشند که تا حدودی به فعالیت های فرهنگ بومی دست می زنند.
- منفعل : این گروه شامل اهالی تنکابن و رامسر می شود که کمتر به فعالیت های بومی می پردازند و بیشتر تحت تاثیر زبان و فرهنگ فارسی هستند.
هویت زبانی[ویرایش]
اگر از مازندرانی ها سؤال شود به چه زبانی صحبت می کنید، نام های مختلفی را بر زبان می آورند؛ مانند: طبری، مازندرانی، گلکی(گیلکی) و تاتی . وجه تسمیه نامهای طبری و مازندرانی، واضح و روشن است و نامگذاری آنها، طبیعی و عادی تلقی می شود، اما کاربرد دو نام دیگر یعنی گلکی(گیلکی) و تاتی برای زبان مازندرانی، مجیب و غیر طبیعی است.[۹] بسیاری از پژوهشگران، با تعجب می پرسند: چرا مازندرانی ها که در طول تاریخ طبری یا مازندرانی نامیده اند، زبان خود را گلکی(گیلکی) یا تاتی می نامند؟ در حالی که این زبان، در منابع مختلف، به نامهای طبری و مازندرانی معروف است. نگارنده معتقد است کاربرد عنوان گیلکی برای زبان مردم مازندران، یکی از مصادیق «گسترش معنایی» است. براین اساس، واژه گیلک از معنای اولیه آن یعنی «گیلانی»، به مرور زمان به معنای عام «کشاورز» و «روستایی» تغییر معنای پیدا کرده است و بنابراین، وقتی مردم مازندران می گویند: زبان ما گیلکی است، منظورشان این است که به زبان محلی خود صحبت می کنند و کاربرد این عنوان برای زبان مازندرانی، ارتباطی به زبان گیلکی گیلان ندارد.[۱۰]
در طول تاریخ معمولاً بسیاری از مردم بدون اینکه نام زبان خود را بدانند از آن استفاده می کرده اند. آنها حتی تا هنگامی که با دیگران در ارتباط قرار نگرفته بودند، برای زبان های دیگر نیز نامی نداشتند؛ ولی از زمانی که در کنار «خود»، قوم «دیگری» را مشاهده کردند، لازم دیدند بر زبان خود و دیگران نامی کند تا بتوانند درباره آن صحبت کنند. شاید در دوران کهن، یونالیها نخستین گروهی بودند که به نامگذاری زبان اقوام بیگانه پرداختند. آنها هرکس را که به زبان یونانی سخن نمی گفت، بربر یعنی «الکن» می نامیدند. عربها نیز مانند یونانیان، به هرکس که همزبان آنها نبود، عنوان عجم یعنی «گنگ» اطلاق می کردند. همچنین ایرانیان از دیرباز به بیگانگان، اَنائیریه یا انیرانی یعنی «غیرایرانی»؛ و ترکها هم به غیر خود به ویژه فارسی زبان ها، تات یعنی «غیرترک» می گفتند.
به اعتقاد لازار ، نام زبان ها نیز مانند نام ملتها، صورت های گوناگون دارد که در بسیاری از مواقع، محل اختلاف است. یکی از علل چنین اختلافی، این است که معیار واحدی برای نامگذاری زبان ها وجود ندارد و هر گروهی بر اساس سلیقه خود، روشی را به کار می گیرد و از عنوانی استفاده میکند. که سه روش زیر مهمترین معیار می باشد:[۱۱]
- مکان : ساده ترین و رایج ترین روش نامگذاری زبان ها، نامگذاری بر اساس نام «مکان» است. به همین سبب، زبان مردم مازندران در گذشته، موقعی که نام سرزمینشان، طبرستان بود، طبری و موقعی که نام آن به مارندران تغییر یافت، در اغلب موارد مازندرانی نامیده شد.
- قومیت : راه دیگر استفاده از نام یک «قوم» برای نامگذاری زبان آنهاست؛ به همین خاطر ، زبان مردم طبرستان، به سبب وجود قوم طبری(تپور)، طبری نامیده می شود.
- شغل و پیشه : یکی دیگر از راههای نامگذاری زبان ها، نامگذاری بر اساس «شغل»، «پیشه» و طبقه اجتماعی» است. به عنوان نمونه، زبان اهالی مناطق کوهستانی شرق گیلان که گالش یعنی دامدارهستند ، گالشی نامیده می شود و زبان اهالی جلگه مازندران که کشاورز هستند گلکی نامیده می شود.
به اعتقاد زبانشناسان، گاهی اهالی بومی یک منطقه، برای نامیدن زبان خود از یک نام و اهالی مناطق دیگر، از نام دیگری برای همان زبان استفاده می کنند. اسامی ثابتی زبان ها اغلب توسط افرادی خارجی به آنها داده شده است؛ به عنوان مثال، نام آلمان اصطلاح جغرافیدانان رومی است، در حالی که خود آلمانی ها، زبانشان را دویچ می نامند. زبان شناسان معمولاً ترجیح میدهند که از نام هایی که خود گویشوران برای نامیدن زبان هایشان به کار می برند، استفاده کنند. با این وجود، در بعضی از موارد نام بومیی زبانها گمراه کننده است؛ به عنوان مثال، گروههای قومی زبانی بسیاری در ایران، خود را تات می خوانند و مدعی هستند که به زبان تاتی صحبت می کنند؛ ولی بررسیهای زبان شناختی نشان می دهد زبان هر یک از این اقوام، به شاخه های متمایز از زبان های ایرانی تعلق دارد به عنوان مثال تات های منطقه گرمسار و شمیرانات به زبان مازندرانی و تات های رودبار به زبان گیلکی و تات های اردبیل به زبان تالشی گویش می کنند و گویش آنها با تات های منطقه قزوین متفاوت می باشد.[۱۲]
از سوی دیگر، اقوامی نیز وجود دارند که زبان آنها بسیار به هم نزدیک است، ولی آنها از آن زبان با دو نام متفاوت یاد می کنند. چه بسا دو نفر از دو ناحیه ، گویشی را که در حقیقت گویشی واحد است با روشی متفاوت توصیف کرده و با توجه به نام ناحیه مورد بحث، دو نام مختلف بر آن نهاده باشند. علاوه بر این، گاه حساسیت های اجتماعی و گرایش های قوم گرایانه نیز موجب می شود که زبان های مشابه، با نام های گوناگون نامگذاری شوند. مثلاً زبان فارسی، زبان مشترک سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان است، ولی کشورهای افغانستان و تاجیکستان، به خاطر نشان دادن هویت مستقل، از این زبان واحد با نام های دری و تاجیکی یاد می کنند؛ یا در کشورهای اسکاندیناوی، از زبان های سوئدی، نروژی و دانمارکی که اختلافات بسیار ناچیزی با یکدیگر دارند و از قابلیت فهم متقابل برخوردارند، صرفاً به قصد معرفی هویت مجزا و متمایز، به عنوان زبان هایی متفاوت نام می برند. همچنین مردم مناطق مختلف یوگسلاوی، به مدت چندین دهه به زبان مشترک صربو-کرواتی سخن می گفتند، اما پس از استقلال مناطق مختلف این کشور در دهه ۹۰ میلادی، صربها با برجسته کردن خصوصیات گویشی، این زبان را به عنوان زبان صربی معرفی کردند؛ بوسنیایی ها و کرواتها نیز به همین منوال، زبان خود را بوسنیای و کروات نامیدند.
یکی از نمونه های جالب نامگذاری زبان ها در دنیا، نام زبان مردم مازندران است. اگر ازمازندرانی ها سؤال شود به چه زبانی صحبت می کنید، نام های مختلفی را بر زبان می آورند؛ مانند: طبری، مازندرانی، گلکی(گیلکی) و تاتی . وجه تسمیه نامهای طبری و مازندرانی، واضح و روشن است و نامگذاری آنها، طبیعی و عادی تلقی می شود، اما کاربرد دو نام دیگر یعنی گیلکی و تاتی برای زبان مازندرانی، مجیب و غیر طبیعی است و جای سؤال دارد؛ چه این دو نام، در اصل برای نامگذاری زبان های متفاوت دیگری در ایران به کار می روند: گیلکی برای زبان مردم گیلان، و تاتی برای زبان های محلی مناطقی از قزوین، زنجان، اردبیل و آذربایجان شرقی.[۱۳]
نام تاریخی زبان[ویرایش]
مردم مازندران در طول تاریخ زبان خود را طبری و مازندرانی نامیدهاند. در طول تاریخ در تمام اسناد و منابع تاریخی زبان اهالی مازندران به طبری و مازندرانی معروف بودهاست و تا قبل از دوران قاجار هیچ سندی وجود ندارد که اهالی مازندران زبان خود را گلکی(گیلکی) یا تاتی نامیده باشند. در جدول زیر نام زبان مردم مازندران در طول تاریخ آورده شدهاست.[۱۴]
شماره | تاریخ نگارش | نام زبان مردم مازندران | نام منبع | نویسنده |
---|---|---|---|---|
۱ | ۳۷۵ قمری | زبان طبرستان | احسن التقاسیم فی معرفه الاقلیم | عبدالله مقدسی ،۱۳۸۵، ص۳۶۸ |
۲ | ۳۷۸ قمری | زبان طبری | تاریخ قم | حسن بن محمد قمی، ۱۳۶۱، ص۲۲۶ |
۳ | ۳۸۳ قمری | زبان طبرستان | تاریخنامه طبری | ابوعلی بلعمی، ۱۳۸۰، ص۵۲۶ |
۴ | ۴۷۵ قمری | زفان طبری | قابوس نامه | عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر ،۱۳۶۴، ص۹۸ |
۵ | ۴۹۵ قمری | زبان کوهی | نوروزنامه | خیام نیشابوری، ۱۳۸۵، ص۸۰ |
۶ | ۵۰۰ قمری | زبان طبری | تحفه القرائب | حاسب طبری، ۱۳۹۱، ص۱۶۲ |
۷ | ۶۰۷ قمری | زبان طبرستان | مرزبان نامه | سعدالدین وراوینی، ۱۳۷۶، ص۱۰ |
۸ | ۶۱۳ قمری | زبان طبری | تاریخ طبرستان | ابن اسفندیار، ۱۳۶۶، ج ۲، ص ۱۱۵ |
۹ | ۸۰۵ قمری | زبان طبری | تاریخ رویان | اولیالله آملی، ۱۳۱۳، ص۸۵–۱۱۱ |
۱۰ | ۸۱۸ قمری | زبان مازندرانی | جامع الالحان | عبدالقادر مراغی، ۱۳۸۸، ص۳۷۷ |
۱۱ | ۸۹۲ قمری | زبان طبری، زبان مازندرانی | تاریخ طبرستان و رویان و مازندران | ظهیرالدین مرعشی، ۱۳۱۶، ص۱۵-۱۶-۱۹-۲۱-۲۷-۸۶-۸۷-۱۱۹-۲۳۵-۳۴۸-۴۳۹ |
۱۲ | ۱۰۲۷ قمری | زبان مازندرانی | سفرنامه پیترو دلاواله | پیترو دلاواله، ۱۳۸۰، ص۶۰۳ |
۱۳ | ۱۰۴۴ قمری | زبان مازندرانی، لغت مازندران | تاریخ مازندران | ملاشیخعلی گیلانی، ۱۳۵۲، ص۹۴ |
۱۴ | ۱۰۷۵ قمری | زبان مازندرانی | تاریخ خاندان مرعشی مازندران | میرتیمور مرعشی، ۱۳۵۶، ص۱۰–۳۶۴ |
۱۵ | ۱۰۷۸ قمری | لغت مازندران، لغت طبرستان | تحفه المونین | حکیم مؤمن تنکابنی، ص۳۷-۳۸-۷۲-۱۶۲-۲۲۵ |
۱۶ | ۱۲۶۰ قمری | زبان مازندری، زبان تبری، پهلوی تبرستانی | انجمن آرای ناصری | رضا قلی خان هدایت طبرستانی، ۱۳۳۸، ص۱۰۶-۱۱۷-۱۱۸-۱۵۴-۱۷۶-۲۷۴-۳۲۴-۳۶۰-۳۹۸-۴۱۵-۴۴۹-۵۹۰ |
۱۷ | ۱۲۶۰ قمری | لفظ پهلوی، زبان پهلوی | ریاض العارفین | رضا قلی خان هدایت طبرستانی، ص۵۵ |
۱۸ | ۱۲۶۴ قمری | مازندرانی | نصاب طبری | امیر تیمور قاجار ساروی، ۱۳۶۱، ص۵ |
۱۹ | ۱۸۴۲ میلادی | گویش مازندرانی | ترانههای محلی ساکنان کرانههای جنوبی دریای خزر | الکساندر خودزکو، ۱۳۵۴، ص۱۶–۲۴ |
۲۰ | ۱۲۷۶ قمری | مازندرانی | سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان | میرزا ابراهیم، ۱۳۵۵، ص۱۲۱-۱۳۵-۱۳۹-۱۹۷ |
۲۱ | ۱۸۵۹ میلادی | زبان محلی مازندرانی | سفرنامهٔ شمال | چارلز فرانسیس مکنزی، ۱۳۵۹، ص۶۷ |
۲۲ | ۱۸۶۰ میلادی | مازندرانی | سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر | گریگوری ملگونف، ۱۳۶۴، ص۹۲–۴۵ |
۲۳ | ۱۲۸۲ قمری | زبان مازندرانی | سفرنامه ناصرالدین شاه | ناصرالدین شاه، ۱۳۴۹، ص۱۳۸-۱۴۰-۱۵۷ |
۲۴ | ۱۲۸۳ قمری | زبان مازندرانی | کنزالاسرار مازندرانی | امیر پازواری، ۱۳۴۹، ص۱۷–۱۸ |
۲۵ | ۱۲۸۸ قمری | زبان طبری | مجمع الفحصا | رضا قلی خان هدایت طبرستانی، ۱۳۴۰، ص۱۱۰۳ |
۲۶ | ۱۲۹۹ قمری | زبان مازندرانی | سفرنامه میرزا محمد مهندس | میرزا محمد مهندس، ۱۳۹۰، ص۴۲۳ |
۲۷ | ۱۳۲۴ قمری | زبان مازندرانی | مرات الوقایع مظفری | عبدالحسین خان سپهر، ۱۳۶۸، ص۱۵۳ |
۲۸ | ۱۳۳۱ قمری | زبان مازندرانی | سفر مازندران و وقایع مشروطه | غلامحسین افضل الملک، ۱۳۷۳، ص۱۲۹ |
۲۹ | ۱۳۴۴ قمری | زبان مازندرانی | مازندران و استرآباد | رابینو، ۱۳۴۳، ص۳۶-۳۹-۱۲۶ |
آن چنان که این بررسی نشان می دهد در متون گذشته، زبان مردم مازندران به نامهای طبری و مازندرانی معروف بوده است که نام نخست، بیشتر در دوره ای که این سرزمین، طبرستان نام داشت به کار می رفته و نام دوم هم پس از اینکه این خطه به مازندران تغییر نام یافت، رایج شده است. نتیجه دیگر این جستجو این است که تا دوره قاجار در هیچ متنی، زبان مردم مازندران، گلکی(گیلکی) یا تاتی نامیده نشده است.[۱۵]
علل رواج نام گلکی[ویرایش]
نخستین کسی که به صراحت به کاربرد اصطلاح گیلکی برای زبان مردم مازندران اشاره کرده ، «صادق کیا» است. او در سال ۱۳۲۳ ش در مقدمه کتاب واژهنامه طبری نوشته است:[۱۶]
«مازندرانیان، زبان خود را گیلکی می نامند.»
درسال ۱۳۲۹ش، دایره جغرافیایی ارتش، جلد سوم فرهنگ جغرافیای ایران را منتشر کرد که طبق تقسیم بندی کشوری در آن دوره، ویژه معرفی استان دوم و شامل شهرها و روستاهای مازندران، گرگان، سمنان و کاشان بود. در این کتاب، زبان مردم مازندران با دو نام متفاوت ثبت شده است: زبان روستاهای منطقه کردکوی تا نور، مازندرانی نامیده شده و زبان روستاهای منطقه نوشهر تا رامسر، گیلکی. بر اساس این تقسیم بندی، زبان روستاهایی مانند: کلاونگا، اپلیکا و دونا (واقع در حوالی پل زنگوله در جاده چالوس)، چون در آن دوره، از نظر تقسیات کشوری، جزو شهرستان آمل محسوب می شدند، مازندرانی ثبت شده ولی زبان بقیه روستاهای همان حوالی، مانند: هریجان، ولی آباد و مکارود، به سبب اینکه از نظر تقسیمات کشوری، جزو شهرستان نوشهر به شمار می آمدند، گیلکی ضبط شده است در حالی که تمامی این روستاها به زبان طبری که بین آنها مشترک بود صحبت می کردند و تنها به واسطه تقسیمات سیاسی نام زبان آنها متفاوت اعلام گشت.[۱۷]
پس از آن، در پژوهش هایی میدانی که زیر نظر صادق کیا در روستاهای فیروزکوه و روستاهای طبری زبان دماوند انجام شد، اهالی روستاهای زیادی از این منطقه زبانشان را، گلکی (گیلکی) نامیده اند.
در پژوهش دیگری که در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ش، صادق کیا در یکی از روستاهای فیروزکوه به نام ماها (مهاباد) انجام داد، همین موضوع، مجدداً مطرح شده است. وی می نویسد:[۱۸]
«ماهایی ها مانند همه مازندرانی های گویش خود را گلکی یا گیلکی می نامند و به جز مازندرانی و فارسی، هیچ زبان و گویش... دیگری را نمیشناسند... گیلکی ماها با گیلکی فیروزکوه گاهی اندکی فرق دارد. هم ماهایی ها و هم فیروزکوهی ها، گیلکی سراسر مازندران را می فهمند و می توانند با مازندرانی های دیگر به گویش خود، سخن بگویند در حالی که گیلکی گیلان را متوجه نمیشوند.»
منوچهر ستوده نیز در مقاله ای که در همان سال ها، درباره یکی از زبان های قراردادی راج در منطقه فیروزکوه نوشته، از زبان مردم فیروزکوه با نام گلکی (گیلکی) یاد کرده است. او در کتاب دیگری نیز که در ۱۳۴۲ منتشر کرده زبان مردم فیروزکوه را گلکی(گیلکی) نامیده است (ستوده، ۱۳۴۲: دو). اینکه مازندرانی ها و به طورکلی مازندرانی زبان ها زبان خود را گیلکی می نامند، موضوعی است که به جز موارد مزبور در منابع بسیاری مطرح شده است.
همچنین، هم زبانان مازندرانی ها در استانهای همسایه مازندران مثل گرگانیها، لواسانی ها و گرمساریها نیز، گاه زبان خود را گیلکی و گاه تاتی نامیده اند.
گیل به معنای گیلانی[ویرایش]
واژه گیل در بسیاری از متون کهن از جمله: شاهنامه فردوسی، تاریخ بیهقی، تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ظهیرالدین مرعشی به کار رفته است. در این متون، کلمه گیل به معنای گیلانی است و منظور از لشکر گیل و دیلم نیز سربازانی از گیلان و دیلمان هستند که در گذشته در لشکر پادشاهان خدمت می کردند. در منظومه خسرو و شیرین (قرن ۶ ق) و تاریخ اولجایتو (قرن ۸ ق) نیز اصطلاح گیلکان به کار رفته که همه جا به معنای گیلانی هاست همچنین تا قبل از حمله مغول به زبان اهالی گیلان گیلی و زبان اهالی دیلم دیلمی و زبان اهالی طبرستان طبری گفته می شد.[۱۹]
یکی دیگر از منابع مهم در این زمینه، سفرنامه های داخلی و خارجی و نوشته های ایران شناسان است. پیترو دلاواله، جهانگرد ایتالیایی که از سال ۱۶۱۵ تا ۱۶۱۹ میلادی به مدت ۶ سال در ایران به سر برده است، درباره گیلان می نویسد:
در غرب مازندران، ایالت گیلان قرار دارد که در زبان فارسی به معنای «گل» و به این علت است که زمین هایش بی نهایت حاصلخيز است.
وی همچنین در بخشی دیگر از این سفرنامه، به کاربرد واژه گیلک در اصفهان اشاره دارد: مهمانسرای دیگری... پاتوق اهالی گیلان است و به همین جهت، کاروانسرای گیلک نامیده می شود.
نظر دلاواله درباره معنای گیلان و ارتباط آن با گل در تعدادی دیگر از سفرنامه های خارجی که پس از او نوشته شده نیز آمده است؛ از جمله الکساندر خودزکو، کنسول دولت روسیه در ایران، در کتابی به نام گیلان با سرزمین باتلاق های خزر که در سال ۱۸۵۱ میلادی منتشر کرده است، درباره گیلان این گونه می نویسد:
نام این ایالت که ساکنانش گاهی آن را گیل، زمانی گیلان و گاهی گیلانات می نامند، در واقع، معرف سرزمینی باتلاقی است. در لهجه محلی مردم این سرزمین، گیل به معنای «گل» به کار برده می شود و گیلان و گیلانات هر دو، صورت جمع این اسم هستند. در واقع، در این بخش از کرانه های دریای خزر، زمین از سایر نواحی پست تر است.
در سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان و ... نوشته شخصی به نام میرزا ابراهیم که مربوط است به سال های ۱۲۷۶-۱۲۷۷ق، ۶ بار واژه گیلک و ۴ بار ترکیب زبان گیلکی به کار رفته که همه این موارد، مربوط به استان گیلان است و ارتباطی به مردم مازندران ندارد.
همچنین ژاک دو مرگان، رئیس هیئت علمی فرانسه در ایران که از سال ۱۸۸۹ تا ۱۸۹۱ میلادی به مطالعه درباره جغرافیا، زمین شناسی، باستان شناسی و زبان شناسی ایران مشغول بوده است، درباره گیلان می گوید:
جيلان با گیلان، کشور (سرزمین) گیلها، نام گیلان همچنین از گیل که به معنای «گل» است می آید، زیرا این منطقه دائماً از آب باران ها، خیس است.
با توجه به اینکه در دهه های اخیر مازندرانی ها، به طور گسترده زبانشان را گلکی(گیلکی) و تاتی می نامند، انتظار می رفت در متون مکتوب مازندرانی هم، این دو اصطلاح به کار رفته باشد در حالی که نشانه ای از چنین کاربردی یافت نشد؛ تنها شاهد این کلمه، در کتاب کنز الاسرار مازندرانی در ترجمه شعری از امیر پازواری (قرن ۱۰ق) است که در این یک مورد هم، واژه گیلک، به معنای گیلانی است و ربطی به مازندران و مازندرانی ندارد البته کلمه گیلون، چهار بار در اشعار امیر پازواری به کار رفته که در تمامی موارد به معنای گیلان است.
گیل به معنای دشتی (جلگه نشین)[ویرایش]
در اکثر منابع تاریخی، بین دو گروه از گیلانی ها یعنی گیل و دیلم تمایز وجود دارد؛ در بیشتر موارد، این دو نام به ترتیب دو مفهوم مجزای «دشت نشین» و «کوه نشین» را می رسانند. در سفرنامه ابن حوقل، این ناحیه شامل دو بخش سهل یعنی «دشت» و جبل یعنی «کوه» دانسته شده که سهل، همان گیلان و جبل، همان دیلم است. مؤلف حدود العالم (قرن ۴ق) نیز در مورد ناحیة دیلمان گفته است:[۲۰]
دیلمان: ناحيتی است ديلم خاصه کی از این ناحيت باشند؛ میان طبرستان و جبال و گیلان و دریاء خزران ماده است و این مردمان، دو گروهاند: یک گروه بر کران دریا باشند و دیگر گروه، اندر كوهها و شکستگی ها و گروهی اندر میان این هر دو قوم است... و این ناحیت دیلم، ناحيتی است آبادان و با خواسته؛ و مردمان وی همه لشکری اند یا برزیگر و زنانشان نیز برزیگری کنند.
ظهیرالدین مرعشی با صراحت بیشتری به این دو گروه و نامشان پرداخته است:
در این وقت، داعی، لشکر را اجازت داده بود و دیلم به دیلمستان و گیل به گیلان رفته بودند. چون تابستان به آخر رسید و هنوز مردم کوهنشين به کوه بودند و بعضی نقل (کوچ) کرده، به گیلان(دشت) رفته بودند، سید داود كیای تنکابنی هنوز در کوه بود.
همچنین در تاریخ خانی، گیلان به معنای «دشت» و در تاریخ مازندران ملاشیخ علی گیلانی ، کلمة گالش به معنای کوه نشین» به کار رفته است. بعدها دو مرگان نیز به این تمایز به تصریح اشاره کرده است. او می نویسد:
سکنه گیلان عليا [یعنی ساکنان کوهستان)، گالش نام دارند. بومیان گیلان (يعنی ساکنان دشت)، بين خود گیلک خطاب می شوند.
عبدالرحمان عادی نیز در مقاله ای، یک دوبیتی مربوط به منطقه دیلم را نقل کرده که به وضوح تمایز دو اصطلاح گیل، به معنای «ساکن دشت» وگالش، به معنای «کوهنشین» را نشان می دهد.
این دو اصطلاح، در شهرهای غرب مازندران یعنی تنکابن و رامسر نیز که نزدیکترین شهرهای مازندران به گیلان هستند به همین مفهوم به کار می رود و افراد بسیاری در نوشته های خود به این موضوع اشاره کرده اند؛ از جمله رحیمیان دراین باره می نویسد:
واژه گیلان که اکنون به استان گیلان اطلاق می شود، در گذشته های دور، واژه گیلان به «قشلاق» گفته می شد که در مقابل آن کوهسان (كوهستان) به جای واژه «ییلاق» به کار می رفت... هم اکنون اگر در یکی از روستاهای تالش، اشکور و ييلاقهای سرتاسر تنکابن از مردم بپرسید در زمستان کجا زندگی می کنند در جواب می گویند ما گیلان می رویم ... كلا گیل به کسی می گویند که در جلگه جنوبی دریای خزر، برنجکاری می کند و در مقابل گیل، گالش به کسی می گویند که در کوهستان ها به شبانی اشتغال دارد؛ یعنی مردم این نواحی، گیل و گالش را «پیشه» می دانند نه محل.
در ضرب المثل های رایج در میان مردم رامسر نیز گیل و گالش در مقابل هم به کار رفته است. آن طور که پیداست این دو اصطلاح در نواحی غربی تنکابن نیز رواج دارد. در واژه نامه کتاب گویش رامسر، دو کلمه گیل و گیلان را از دیدگاه مردم رامسر، این گونه معنی کرده است:
گیل: مخالف (متضاد گالش)، مردمی که در دشت زندگی می کنند و کارشان، کشت و زرع است. گیلان: دشت، مخالف (متضاد) ييلاق و کوهستان.
خلعتبری لیاکی نویسنده کتاب فرهنگ مردم تنکابن نیز واژه گیلان را در شعرهای عامیانه این منطقه، «قشلاق» معنا کرده و نوشته است: «در تنکابن، به قشلاق، گیلان می گویند »
گفتنی است شبیه این تمایز بین ییلاق و قشلاق، در مناطق شرق تنکابن تا گرگان نیز وجود دارد، البته به این صورت که اهالی کوهستان، محل سکونت خود را «کوه» و ساکنان آن را «کوهی»، و مناطق دشتی را «مازرون» و ساکنان آن را «مازرونی» می نامند. همچنین سکنه جنوبی البرز به سواحل جنوبی دریای خزر «مازرون» و به اهالی آن «مازینی» می گویند.
گیل به معنای کشاورز[ویرایش]
نخستین مأخذ تاریخی که به معنی واژه گیل اشاره کرده تاریخ اولجایتو ، اثر ابوالقاسم عبدالله بن علی القاشانی است. مؤلف این کتاب می نویسد: «بازاریان را شهری و برزیگران را گیل ... گویند» دراین باره چنین توضیح می دهد:[۲۱]
گیل در اصل به معنی قومی است که در سرزمین گیلان زندگی می کنند. چون این قوم، بیشتر به برزیگری مشغولند، این لغت به معنی «برزیگر» نیز به کار رفته است.
در ترانه های گیلانی که توسط الکساندر خودزکو گردآوری شده نیز در اصطلاح گله کور (دختر کشاورز) و گالش کور (دختر دامدار) آمده که کاربرد اصطلاح گیل را به معنی کشاورز تأیید می کند. شفیقی عنبرانی، معتقد است که گیلک، اسم طیفی از مردم است که «کشاورز» یا «کاسب» هستند.
حبیب برجیان، نیز در پژوهش های خود به عنوان نمونه ای از این کاربردی به نام دو روستای همجوار کردخیل و گله کلا در ساری اشاره کرده و افزوده است که در روستاهای مزبور ، کرد، به معنای «چوپان» و «کوچنده»، در برابر گیل، به معنی «کشاورز» و «ده نشین» به کار می رود.
اعتمادالسلطنه شبیه همین تمایز را از روستای ناحیه در نور گزارش کرده است. به نوشته او روستای ناحیه، هفت محله دارد که دو تا از آنها، گیلک محله و کردمحله نامیده می شوند که کرد به معنای چوپان و کوچنده و گیلک به معنای کشاورز و ده نشین است.
همچنین در دانشنامه ایرانیکا گیل در مازندرانی به معنی کشاورز (farmer) افراد بومی ساکن (settled folk) در مقابل ایل (خواجوندی ها غیر بومی) در نظر گرفته شده است.[۲۲]
گیل به معنای بومی[ویرایش]
در دوران قاجار با کوچ اجبار کردها به منطقه کجور و کلاردشت دو مفهوم ایل در مقابل گیل شکل گرفت. گیل شامل مردمان طبری تبار می شد که بومی منطقه بودند و ایل شامل کردهای خواجوند می شد که به این منطقه کوچ کرده بودند.[۲۳]
ناصرالدین شاه قاجار در سفر خود به مازندران در سال ۲۸۳ از وقتی که به کلاردشت و مرزن آباد می رسد، می نویسد: اهالی کجور و کلارستاق مرکب از ایل و گیل می باشند. می گویند که در زمان آقامحمدشایر مرحوم، به حکم آن پادشاه، ایل ها را از گروس کوچ داده، در کجور مسکن دادند اما گیل، سکنه قدیم آنجاهاست»
عباس اقبال آشتیانی در مقاله ای، نکته ای را به نقل از یک کتاب خطی به نام جغرافیای کلارستاق (تحریر ۱۲۹۹ ق) نقل کرده که نشان دهنده کاربرد کلمه گیل در منطقه کلاردشت در دوره قاجار است. او مینوسد: هنوز هم در کلاردشت (امروزی) و کلارستاقی سابق الذکر، سکنه اصلی را گیل می گویند و در مقابل ایشان، طوایف خارجی غیر بومی و غیر اهل بلد را که سلاطین، از خارج از این منطقه کوچانده و به آنجا آورده اند ایل می خوانند. صادق کیا نیز همین موضوع را در واژه نامه طبری مطرح کرده است و به اعتقاد او مردمان طبری که بومی مازندران هستند خود را گیل می نامند و در مقابل کردها خود را ایل می نامند و در منطقه بهشهر کرد های زاغمرز خود را ایل و طبری تباران بهشهر خود را گیل و تات می نامند.
واژه گیل در مازندران، این معانی را دارد:[۲۴]
- مردم «جلگه نشین» مازندران در برابر مردم کوه نشین مازندران.
- «بومی» در برابر «غیربومی»؛ که این مفهوم بعد از کوچ اقوام کرد و لک خواجوند به کجور و کلاردشت و زاغمرز(بهشهر) به وجود آمد.
گیل به معنای روستایی[ویرایش]
مهمترین توضیح در مورد واژههای گیل و گیلک، در فرهنگ های فارسی از جمله: فرهنگ جهانگیری (تألیف ۱۰۱۷ ق)، برهان قاطع (تألیف ۱۰۶۲ ق)، فرهنگ رشیدی (تألیف ۱۰۶۴ ق)، فرهنگ نفیسی (تألیف ۱۳۲۵ق)، لغت نامه دهخدا و فرهنگ فارسی معین آمده است. از آنجا که فرهنگ جهانگیری از نظر زمانی بر لغت نامه های دیگر تقدم دارد، احتمالاً توضیحات مؤلفان بعدی درباره این واژه برگرفته از این منبع است؛ در فرهنگ جهانگیری را ذیل واژه گیل و گیلک مفهوم آن چنین نقل شده است:[۲۵]
گیل و گیلک: گیلانی را گویند و به زبان گیلان، رعیت و عامی و روستایی را نامند.
مرعشی در واژه نامه های گیلانی در تعریف واژه های گیل و گیلک به مفاهیم مشابهی اشاره کرده است؛ از جمله در واژه نامه گویش گیلکی چنین آمده است:
«گیله مرد: مرد گیلک، دهقان، روستایی، کشاورز گیلک». او همچنین در توضیح یکی از ضرب المثل ها ، گیله مرد را «دهاتی» معنی کرده است.
پاینده لنگرودی هم در کتاب فرهنگ گیل و دیلم چنین آورده است: گیلک: (روستانشین) کشاورز جلگه ای». جهانگیر سرتیپ پور نیز در کتاب ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی، گیل مرد را «مرد دهقان» معنا کرده است.
عبدالرحمان عادی، هم در مقاله ای مفضل با عنوان «واژه گیل و معناهای آن»، برای این واژه ۳۰ معنا برشمرده که از بین آنها، ۸ مورد آن به نوعی به گیلک و گیلان مربوط است. این ۸ معنای مختلف عبارتند از:
- پهلوان، دلیر، مبارز و جنگاور.
- خاک و گل
- گیلان ساحلی در مقابل کوهستان
- کسی که در سرزمین پرآب و کنار دریا و جلگه ای و گرمسیر زندگی میکند
- دهقان و روستایی و آدم عامی
- ساده دل و خوش باور
- مردم اصلی و بومی و پیشینه دار یک سرزمین مثل مردم طبری تبار کوهنشین مازندران در برابر ایل
- گیله مرد و اهل گیلان
گسترش معنای واژه گیل[ویرایش]
کاربرد لغات گیل و گیلک در مازندرانی، یکی از مصادیق «تغییر معنایی» است. تغییر معنایی، از طریق روندهای مختلفی انجام می گیرد که یکی از مهمترین گونه های آن، «گسترش معنایی » است که در منابع مختلف زبان شناسی از آن، تحت عنوان «تعمیم معنایی» یا «توسیع معنایی» نیز نام برده اند. «گسترش معنایی» یکی از روندهای تغییر معنا در طول زمان است که بر اساس آن، واژهای در گذر زمان از نظر معنایی گسترش می یابد و علاوه بر مفهوم گذشته اش، بر مفهوم تازه ای نیز دلالت میکند. به عبارت دیگر، واژه ای که زمانی، معنای خاصی داشته، بر اثر گذشت زمان بر وسعت معنایی آن افزوده می شود و به معنای عام تری دلالت میکند.[۲۶]
در اینجا به نمونه هایی از این تغییرات معنایی در زبان فارسی اشاره می کنیم. به اعتقاد لازار هیچ نامی در تاریخ زبان های ایرانی به اندازه واژهای فارسی و پهلوی، بحث انگیز و مبهم نیست. این دو واژه، الفاظی «چندمعنایی»اند و می توانند به معانی متعددی دلالت کنند. واژه پارسی یا فارسی که در قدیم به معنی زبان مردم ایالت پارس یا استان فارس بوده، بعدها با گسترش معنایی برای زبان رسمی کل مردم ایران و افغانستان و تاجیکستان به کار رفته است. علاوه بر این، این نام پس از دوره ساسانی، به طورکلی برای نامیدن ایرانیان در مقابل اعراب به کار می رفت و بر این اساس، در منابع تاریخی کهن، گاه کلمه پارسی به معنای عام «زبان ایرانیان» است؛ اصطلاحی که حتی هم اکنون نیز در برخی زبان های اروپایی همچنان به معنای «ایرانی» به کار می رود (به عنوان مثال: در فرانسوی پرس و پرسان، در انگلیسی پرشین، در آلمانی پرزیش، در ایتالیایی پرسیانا و در روسی پرسیدسکی). به عبارت دیگر، به گفته لازار، در قرون اولیه هجری، این واژه مفهومی عام داشت که بر حسب مقتضیات، معنای مشخصی به خود می گرفت و بر یکی از زبان های ایرانی دلالت میکرد اما اسم خاص هیچ یک از آنها حتی زبان فارسی به شمار نمی رفت. در مواردی که زبان فارسی به صورت خاص، مدنظر بود، به آن پارسی دری یا دری می گفتند. تنها پس از مدتی، هنگامی که دیگر نام فارسی میانه فراموش شد و زبان های محلی ایرانی، اهمیت ادبی خود را از دست دادند و زبان فارسی به عنوان عالی ترین زبان ایرانی، برتری خود را به طور قطع به دست آورد، از آن زمان واژه فارسی به صورت اسم خاص برای این زبان به کار رفت.
واژه پهلوی بیش از هر واژه ای در تاریخ زبان های ایرانی باعث سردرگمی شده است. این نام که در واقع دگرگون شده کلمه پرثو بوده و بر زبان پارتی دلالت می کرده است، پس از اسلام، به زبان فارسی میانه اطلاق شد و پس از گذراندن تحولی شگفت از کاربرد نخستین خود فاصله گرفت و به معنای عام «ایرانی» یا «زبان های محلی ایران» نیز به کار رفت.
در مواردی واژه پهلوی حتی به معنای زبان فارسی نو هم به کار رفته و نمونه ای از این کاربرد، در قرن ۹ هجری در شعری از عبدالرحمان جامی مشاهده می شود: مثنوی معنوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی. به هر حال، این کاربردها آن چنان متنوع و مختلف است که اگر در متنی تاریخی، واژه پهلوی آمده باشد، باید متناسب با بافت جمله و زمان نگارش متن، درباره معنای آن قضاوت کرد.
روند گسترش معنایی در مورد واژه های دیگری نیز در زبان فارسی اتفاق افتاده است. به عنوان مثال، کلمه تاجیک هم در گذر زمان گسترش معنایی پیدا کرده است. از دوران ساسانیان به عربها در ایران، تازی یا تاریک می گفتند. بعد از ورود اسلام به ایران، چون نخستین گروهی از ایرانیان که مسلمان شدند، ایرانیان ساکن در مشرق ایران بودند یعنی همان منطقه ای که امروز تاجیکستان نامیده می شود به آنها هم لقب تازیک یا تاجیک دادند. در واقع، چون این گروه به دین تازیان درآمدند، با عربها یکی شمرده شدند؛ اما کلمة تاجیک در اینجا به معنی هم نژاد عرب نبود، بلکه به معنای «هم دین عربها» یا «مسلمان» بود.
واژه های ترک و هندو هم در زبان فارسی در اثر گسترش معنایی، علاوه بر معنای اصلی و اولیه خود، به معنی «معشوق» و «برده» هم به کار رفته اند. همین طور واژه دهقان که در زبان فارسی قدیم به معنای «مالک» بوده، در اشعار فردوسی به معنای «تاریخدان» و «ایرانی» به کار رفته است. همین تحول در زبان مازندرانی در مورد واژه کرد اتفاق افتاده است؛ به طوری که این واژه در مازندران، علاوه بر معنای اصلی و اولیه خود، به معنای «چوپان» نیز به کار می رود.
نظیر همین تحول معنایی در مورد واژههای گیل و گیلک نیز رخ داده است این دو واژه در ابتدا به معنی گیلان و گیلانی به کار می رفته است. به دلیل اینکه کار اصلی گیلانی ها، «کشاورزی» بوده، این دو واژه به تدریج از معنای خاص گیلان و گیلانی به معنای عام «کشاورز» و سپس به معنای عام تر روستایی گسترش یافته و در مازندران نیز با همین مفهوم، برای مردم مازندران که از نظر کار و معیشت، شبیه گیلانی ها بوده اند استفاده شده است. بنابراین، وقتی مازندرانی ها می گویند ما گلک هستیم یعنی ما «کشاورز» و «روستایی» هستیم، نه شهری، و وقتی از زبان خود با نام گلکی یاد می کنند، منظورشان این است که با زبان مردم کشاورز و روستایی مازندران که همان طبری باشد صحبت می کنند، نه با زبان شهری و رسمی.
علل رواج نام تاتی[ویرایش]
بخشی از مردم مازندران، به ویژه در نواحی شرقی و کوهستانی خود را تات و زبان خود را تاتی می نامند.[۲۷]
نیما یوشیج (۱۳۷۵: ۶۱۳) در مقدمه دیوان شعر مازندرانی اش، خود را «شاعر زبان تاتی» نامیده است و مردم طبرستان را تات نامیده است و تات را مترادف با طبری دانسته است؛ این در حالی است که در منابع زبان شناسی ایرانی، تاتی نام زبان قدیمی بخشی از مردم قزوین، زنجان، اردبیل و آذربایجان شرقی است.
برای کلمه تات نیز مانند گیلک معانی مختلفی ذکر شده است که از بین آنها مفهوم «غیرترک»، ایرانی» و «رعیت»، دلیل اطلاق این نام به مازندرانی هاست. آنان وقتی می گویند ما تات هستیم یعنی ما «بومی» و از ساکنان اصلی این منطقه هستیم، همین طور وقتی می گویند ما به زبان تاتی صحبت میکنیم منظورشان زبان «بومی» و «روستایی» منطقه است. در تات نامیدن مازندرالی ها، معنی اصلی و اولیه این کلمه یعنی گروه زبانی خاصی به نام تات مد نظر نبوده، بلکه با توسعه در معنا، یکی از جنبه های زندگی تاتها یعنی «کشاورزی» و یک جانشینی از این واژه اراده شده است و این موضوعی است که پژوهش های میدانی نیز آن را تأیید می کنند . به نوشته یکی از پژوهشگران (اکبرپور، ۱۳۹۴ب: ۳۰)، اهالی مناطق کوهستانی و شرق مازندران، مانند روستاهای خلیل محله، کوهستان، اوارد و سید میران و غیره زبانشان را تاتی به شمار می آورند و تاتی را به معنای «غیر فارسی و محلی» می دانند.
نام حقیقی زبان[ویرایش]
مردم مازندران، در طول تاریخ، طبری و مازندرانی نامیده می شدند، نامگذاری اهالی مازندران با اصطلاحات گلک و تات از زمانی شروع شد که اقوام غیربومی به مازندران کوچانده شدند. این سیاست از دوره صفویه آغاز و تا زمان قاجار در مازندران پی گرفته شد و به همین سبب هم، اطلاق نامهاییی مانند گلک(گیلک) و تات به ساکنان خطه مازندران، در متون پیش از این دوره وجود ندارد. این اصطلاحات بیشتر در مناطقی کاربرد داشته است که ساکنان بومی منطقه در کنار اقوام «غیربومی» قرار گرفته اند؛ افراد بومی برای تمایز از غیربومیان، خود را گلک(گیلک) یا تات و به تبع آن زبان خود را نیز گلکی(گیلکی) و یا تاتی نامیده اند. به همین دلیل، تقریباً تا دوره قاجار در هیچ متنی، زبان مردم مازندران، گلکی(گیلکی) یا تاتی نامیده نشده است.[۲۸]
سه روش عمده برای نامگذاری زبان ها وجود دارد: نامگذاری بر اساس نام «مکان»، «قوم» و «شغل» سخنگویان یک زبان. مردمانطبری براساس قومیت زبان خود را طبری و براساس مکان نام زبان خود را مازندرانی و بر اساس «شغل، پیشه و طبقه اجتماعی» زبان خود را گلکی(گیلکی) و تاتی می نامند.
کلمه گیلک در ابتدا به معنای گیلانی بود ولی به تدریج، این کلمه حامل معانی «دشتی»، «کشاورز»، «بومی» و «روستایی» شد. بر این اساس، مردم مازندران هم که از نظر کار و محل زندگی، شبیه مردم گیلان بودند، در طی دو قرن اخیر خود را گلک یعنی کشاورز و زبان خود را گلکی نامیدند .
به اعتقاد زبانشناسان می توان هر نامی را که در بین مردم مازندران رایج است مانند گلکی یا تاتی را برای این زبان به کار برد، ولی در متون علمی و زبان شناسی تنها نام طبری و مازندرانی به رسمیت شناخته می شود.
ملاحظات روش شناختی[ویرایش]
نامگذاری و طبقه بندی زبان ها، روشی است برای شناخت و تفکیک دقیق زبان ها از یکدیگر. با توجه به این هدف، اصرار بر استفاده از اصطلاحاتی مثل گیلکی برای زبان مازندرانی در برخی منابع ، می تواند گمراه کننده باشد و سبب ایجاد ابهام و اشتباه گردد. به عنوان نمونه، زمانی که محققی به مقاله «تنوع لهجه ها در گویش گیلکی» ایران کلباسی برخورد کند، تصور می کند که مقاله مزبور درباره زبان مردم گیلان نوشته شده است، در حالی که پس از مطالعه مقاله، متوجه می شود که منظور نویسنده محترم از «گویش گیلکی»، هم زبان مردم مازندران است و هم زبان اهالی گیلان. استفاده از چنین نام مشترکی در مقاله دیگری تحت عنوان «تحلیل ساختاری فعل در گویش گیلکی کلاردشت» اثر یدالله ثمره موجب شده است که پژوهشگر نکته سنج و دقیقی مثل استاد احمد سمیعی (گیلانی) این مقاله را جزو منابع مربوط به زبان گیلانی معرفی کند.[۲۹]
از طرف دیگر، به دلیل اینکه در سرشماریها، زبان بخشی از جمعیت استان مازندران، گیلکی ثبت شده است، این عده، جزو آمار استان گیلان محسوب شده اند و بر این اساس، مازندران جزو استان هایی به شمار آمده که بخش اعظم ساکنان آن، در سرزمین زبان محلی خود سکونت ندارند. به همین دلیل با وجود اینکه جمعیت استان گیلان از جمعیت استان مازندران کمتر است، در اکثر منابع، آمار سخنگویان گیلانی بیشتر از سخنگویان مازندرانی ثبت شده است. در حالی که مازندرانی زبان ها علاوه بر استان مازندران، در مناطق حاشیه ای استان های همسایه مازندران یعنی: غرب گلستان، شمال و غرب سمنان، شرق و شمال تهران و شمال البرز نیز زندگی می کنند و بنابراین، باید جمعیت مازندرانی زبانها از جمعیت استان گیلان نیز بیشتر باشد؛ اما به دلیل اینکه اهالی این مناطق، از زبان خود با عنوان مازندرانی نام نبرده اند، جزو مازندرانی زبان ها به شمار نیامده اند. به این دلایل اکثر زبانشناسان در پژوهش های علمی از به کار بردن نام هایی مانند گلکی یا تاتی برای معرفی زبان مازندرانی پرهیز می کنند و به جای آن، از اصطلاح رایج و دقیق طبری یا مازندرانی استفاده می کنند. البته مشابه همین تخلیط در کاربرد اصطلاح تاتیی نیز وجود دارد. همان طور که پیشتر گفته شد، گروههای زبانی زیادی در ایران امروز، خود را تات می خوانند و مدعی هستند که به زبان تاتی صحبت می کنند، در حالی که زبان آنها به شاخه های مختلفی از زبان های ایرانی تعلق دارد. به خاطر پرهیز از همین خلط اصطلاحات بود که احسان یارشاطر پیشنهاد کرد برای نامگذاری زبان مناطقی که تات زبان به شمار می آیند با توجه به اینکه این زبان ها، بازمانده زبان مادی هستند به جای تانی از عنوان مادی استفاده شود. همچنین بخشی از تات ها به زبانی غیر از تاتی صحبت می کنند. برای مثال تات های اردبیل به زبان تالشی و تات های رودبار به زبان گیلکی و تات های شمال تهران و غرب سمنان به زبان مازندرانی صحبت می کنند و علاوه بر آن در برخی روستاهای شرقی و کوهستانی مازندران اقوام طبری زبان خود را تاتی می نامند.
ملاحظات جامعه شناختی[ویرایش]
زبانشناسان معتقدند که علاوه بر دغدغه های علمی و روش شناختی، در این گونه نام گذاریها، حساسیت های جامعه شناختی را نیز نباید از نظر دور داشت. اگر در گذشته مازندرانی ها در استانهای مختلف، به هر دلیلی زبان خود را گلکی(گیلکی) یا تاتی می نامیدند، این موضوع، چالشی ایجاد نمی کرد، ولی در حال حاضر، این زبان ها در استانهایی مستقل و مجزا به کار می روند.[۳۰] علاوه بر این، همان طور که پیشتر اشاره شد، گونه هایی از زبان مازندرانی در استان های همسایه مازندران یعنی گلستان، سمنان، تهران و البرز هم کاربرد دارد. این مناطق، به اصطلاح بعضی از پژوهشگران معاصر، «طبرستان کهن» یا «مازندران تاریخی و فرهنگی» نامیده می شوند. بعضی از این مناطق مثل استان گلستان و بخش هایی از استان سمنان، تا دهه های اخیر نیز بخشی از استان مازندران محسوب می شدند، ولی در حال حاضر، طبق تقسیمات کشوری به استان دیگری تعلق دارند و بعضی دیگر مانند تهران و البرز با وجود پیوستگی های فرهنگی، از روزگاری دور به استان دیگری تعلق داشته اند. ممکن است اهالی این مناطق، دیگر مایل نباشند، زبانشان مازندرانی نامیده شود. در چنین موقعیت هایی، از دیدگاه جامعه شناختی شاید کاربرد اصطلاح طبری (یا تبری) مناسب تر باشد؛ اتفاقا، در این مناطق، عنوان تبری یا توری برای شعر و ترانه قدیمی به کار برده می شود و بنابراین، پشتوانه اجتماعی هم دارد. با کاربرد این اصطلاح، هم می توان خاستگاه تاریخی و پیوستگی زبانی این مناطق را حفظ کرد و هم ملاحظات اجتماعی را رعایت نمود.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ http://journals.sabz.ac.ir/scds/article-1-321-fa.html
- ↑ حسینی، سید قاسم (۱۳۹۵). «مطالعات جامعه شناختی درک و تصور دانشجویان از هویت بومی در مازندران» (PDF). ۵ (۳): ۱۱–۱۳.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ https://vista.ir/w/a/21/omlj7/تاملی-درتفاوت-نسلی-و-هویت-بومی-مازندرانی
- ↑ https://www.iranpl.ir/news/6634/حفظ-هویت-مازندران-با-تألیف-کتاب-هایی-به-گویش-مازنی
- ↑ https://www.irna.ir/news/83297995/زبان-و-فرهنگ-بومی-دغدغه-ای-برای-گردهمایی-فرهنگ-دوستان-مازنی
- ↑ حسینی، سید قاسم (۱۳۹۵). «مطالعات جامعه شناختی درک و تصور دانشجویان از هویت بومی در مازندران» (PDF). ۵ (۳): ۲۲.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ حسینی، سید قاسم (۱۳۹۵). «مطالعات جامعه شناختی درک و تصور دانشجویان از هویت بومی در مازندران» (PDF). ۵ (۳): ۲۴–۲۵.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ حسینی، سید قاسم (۱۳۹۵). «مطالعات جامعه شناختی درک و تصور دانشجویان از هویت بومی در مازندران» (PDF). ۵ (۳): ۲۶.صفحه پودمان:Citation/CS1/fa/styles.css محتوایی ندارد.
- ↑ https://www.academia.edu/43710462/چرا_مازندرانی_ها_زبان_خود_را_گیلکی_می_نامند
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 33
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 34
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 35
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 36
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، ۳۶.
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 39
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 39
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 40
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 40
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 43
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 45
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 48
- ↑ [https://iranicaonline.org/articles/kalarestaq-1 = gil “farmer, settled folk”
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 49
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 49
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 49-50
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 51
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 53
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 54
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 55
- ↑ محمد صالح ذاکری، پژوهشهای زبانی-ادبی قفقاز و کاسپین، چرا مازندرانیها زبان خود را گیلکی مینامند، تهران:مرکز پژوهش ایرانی و اسلامی، 1398، ص 56
پیوند به بیرون[ویرایش]
معنای مازندران را در ویکیواژه، واژهنامهٔ آزاد، ببینید. |
This article "هویت طبری" is from Wikipedia. The list of its authors can be seen in its historical and/or the page Edithistory:هویت طبری. Articles copied from Draft Namespace on Wikipedia could be seen on the Draft Namespace of Wikipedia and not main one.